💕اوج نفرت💕 احمدرضا وارد خونه شد رامین روی بالاترین مبل خونه نشسته بود. با دیدنش از جاش بلند شد و به سمت احمدرضا رفت و با صدای بلند سلام کرد. احمدرضا جواب سلامش رو فقط با گفتن حرف س داد اونم به خاطر شکوه خانم بود تا دل مادرش رو نشکنه. بدون در نظر گرفتن این که رامین سمتش میره تا باهاش دست بده به طرف اتاقش رفت و اهمیتی نداد. رامین دستش رو توی هوا نمایشی تکون داد که شکوه خانم با صدای بلند و ملتمس گفت: _ احمدرضا جان، به خاطر من. احمدرضا ایستاد اما برنگشت چند ثانیه بعد شکو خانم دوباره گفت: _ احمدرضا. برگشت و توی چشم های شکوه خانم مایوسانه نگاه کرد. نگاه شکوه خانم هر لحظه ملتمس تر می شد. احمدرضا نگاهش رو به مادرش داد و سمت رامین رفت. دست رامین که توی هوا مونده بود رو گرفت کمی به هم نگاه کردند سرش را خم کرد و کنار گوشه رامین چیزی گفت بعد هم فاصله گرفت رامین لبخندش را عمیق تر کرد و گفت: _ باید ببینیم خودش چی میخواد. احمدرضا عصبی و حرصی فقط بهش نگاه می کرد نگاهشون روی هم طولانی شد که شکوه خانم سمت احمدرضا رفت و دستش را روی دست های هر دو گذاشت. احمدرضا دستشو رها کرده سمت اتاقش رفت شکوه خانم گفت: _وایسا ناهار. همون طور که سمت اتاق می رفت دستش را بالا برد و گفت: _ میل ندارم. توی اتاقش رفت و در را محکم به هم کوبید. صدای بانو خانم از آشپزخونه که خبر از آماده شدن نهار می‌داد اومد همه سمت آشپزخانه رفتند. بدون حضور احمدرضا دستم توی سفره نمی رفت. همان مقدار غذای کمی هم که می خوردم به خاطر این بود که احمدرضا توی بشقابم میریخت. رامین هم که گفته بود جلوی خواهرش نمیتونه به من ابراز محبت کنه. غذای کمی که برای خودم ریخته بودن زیر نگاه سنگین شکوه خانم خوردم و بلافاصله بعد از تموم شدنش فوری به اتاق برگشتم احمدرضا اعصابش خورد بود ما رو برای درس خواندن صدا نکرد روزهایی که این اتفاق می‌افتاد من من درس می خوندم ولی مرجان فقط با گوشیش بازی میکرد این کارش باعث شده بود تا همیشه تراز نمره هاش از من پایین تر باشه. تلفن خونه زنگ زد و صدای حال و احوال کردن شکوه خانم توی خونه پخش شد. از مکالمه اش فهمیدم که امشب قراره توی خونشون مهمون بیاد وقتایی که تو خونه مهمون بود من معمولا تو اتاق می موندم. شکوه خانم اصلا خوشش نمی اومد که من جلوی مهمان ها باشم. دوست نداشتم کمک کنم اما مجبور بودم رفتم توی آشپزخونه و هر کاری رو که بانو خانم گفت انجام دادم. از صحبت هاشون فهمیدم ملوک خانم، دختر عموی شکوه خانم قراره با خانوادش بیان. فاطمه علی‌کرم 🚫 و پیگرد دارد🚫 https://eitaa.com/zeinabiha2/32702 💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕 💕