#سرگذشت_اکبر
#وابستگی_مادر
#پارت_شصت_نه🌺
مهربان خیلی ناراحت شد و کیفشو برداشت و گفت:کسی دنبال دست نخورده میگرده که پسر خودش هم دست نخورده باشه نه اینکه یه دختر سه سال و طلاق گرفته باشه و توی گذشته اش دهها دوست دختر داشته باشه و دو بار هم معتاد شده و ترک کرده باشه.نمیگم منو خانواده ام خیلی خوب هستیم اما حداقل ادعایی ندارم.خداحافظ..مهربان اینو گفت و از خونه زد بیرون..تادیدم که مهربان داره میره بلند شدم و صداش کردم و گفتم:وایستا مهربان.ازت خواهش میکنم…مهربان برگشت و خیلی عمیق و ناراحت نگاهم کرد و شمرده و بلند گفت:نمایش تاثیر گذاری بود،آفرین……اکبر ممنونم که بهم ثابت کردی از من سرتری و بدرد تو و خانواده ات نمیخورم..ممنونم.خیلی ممنونم…گفتم:مهربان مهم منم که تورو میخواهم..اگه تو برام مهم نبودی الان بهت التماس نمیکردم،،مهربان پوزخندی زد وگفت:دیگه اصلا برام مهم نیست حتی اگه باهام بهم بزنی..الان فقط دلم میخواهد برم خونه....
ادامه..
🖌
#کانال _زندگی شیرین 💞
@maryam_sfri
💫
@zendegiishirinn💫
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---