eitaa logo
صالحین تنها مسیر
224 دنبال‌کننده
16.9هزار عکس
6.8هزار ویدیو
267 فایل
جهاد اکبر، مبارزه با هوای نفس در تنها مسیر آرامش کاری کنیم ورنه خجالت براورد روزیکه رخت جان به جهان دگر کشیم خادم کانال @Yanoor برایم بنویس tps://harfeto.timefriend.net/16133242830132
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺪﺍﯾﺎ : ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺪﺭ ﻋﺰﺕ ﺍﺳﺖ. ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎﺩﺭ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺍﺳﺖ. ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﭘﺮسے ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻣﻬﺮﺑﺎنے ﺍﺳﺖ. ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺮﺍﯼ همسر ﻣﺤﺒﺖ ﺍﺳﺖ. ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻃﻔﻞ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﺍﺳﺖ. ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﻭﻓﺎ ﺍﺳﺖ. ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺧﺪﻣﺖ ﺍﺳﺖ. ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﻫﻤﺪﺭﺩﯼ ﺍﺳﺖ. ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﺩﻩ ﺩﻋﺎ ﺍﺳﺖ. ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﺧﺮﺕ نیکی ﺍﺳﺖ. 👌ﭘﺲ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﺎ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﻫﺎ ﺍﻧﺲ ﺑﮕﯿﺮیم، ﺑﻬﺘﺮﯾﻨﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺍتون ﺍﺯ ﺩﺭﮔﺎﻩ پروردگار آرزو میکنم 💠 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صالحین تنها مسیر
#رمان_هاد پارت۵۸ انسان ممکن الحظاست چند لقمه که خوردند شروین گفت: - چرا همیشه پدر و مادرها با بچه
پارت۵۹ ✅ فصل دوازدهم از باشگاه که بیرون آمدند شروین همان طور که توی فکر بود گفت: - یه چیزی عجیبه. هر وقت قیمت پائین باشه من می برم و وقتی قیمت بالاست می بازم سعید با حالتی بی تفاوت گفت: - هیچ بعید نیست که آرش سرت کلاه بذاره. حواست رو جمع کن شروین نگاهی به سعید کرد که تند و تند آدامس می جوید ولی چیزی نگفت. مدتی به سکوت گذشت. - سعید؟ تو از این استاد بدت میاد؟ - من از هیچ کدومشون خوشم نمیاد. کدوم رو می گی؟ - همین جوونه. مهدوی - اون سیب گلاب را می گی؟ اومدی تحقیقات؟ امر خیره؟ - نمی تونی مثل بچه آدم جواب بدی؟ - به نظرم آدم تعطیلیه. یه جوریه، انگار حالیش نیست دنیا عوضی شده. مخش سه کار می کنه. گمونم از اون خرخون های شهرستانی های عشق درسه. فقط این وسط یه چیزی رو نمی فهمم! تو چرا اینقدر پاچه خواریش رو می کنی؟ شروین لبخندی زد... وارد حیاط دانشکده که شدند موبایل سعید تک زنگی خورد. نگاهی به اطراف انداخت و انگار کسی را پیدا کرده باشد رو به شروین گفت: - تو کلاس می بینمت -کجا؟ - فعلاً کار فوری دارم. با نگاهش سعید را تعقیب کرد. طبق معمول دختری دورتر زیر درخت منتظر بود و با دیدن سعید نیشش باز شد. شروین سری تکان داد و زیر لب غر غر کرد: - وقتی می گم مخ نداره شاهرخ می گه توهین نکن و به سمت ساختمان حرکت کرد. دختری به سرعت از کنارش رد شد و کسی را صدا زد: - نرگس ... نرگس ... دختری که جلوتر از شروین راه می رفت ایستاد و دو نفر مشغول صحبت شدند. چهره دختر برایش آشنا بود. وقتی از کنارش رد شد و صدایش را شنید، شناختش. چند قدم جلوتر ایستاد. کمی فکر کرد و برگشت. هنوز دو نفر مشغول صحبت بودند که شروین گفت: - خانم معینی زاده؟ دختر برگشت. معلوم بود که شروین را شناخته شروین مودبانه گفت: - فکر کنم من یه معذرت خواهی به شما بدهکارم. اون روز عصبی بودم، امیدوارم منو ببخشید این را گفت، مانند نجیب زادگان معترف به گناهشان کمی سرش را به نشانه عذر خواهی خم کرد و بدون اینکه منتظر جواب بماند خداحافظی کرد و به راهش ادامه داد. بی خبر از یک جفت چشم آبی رنگ که از پشت پرده اتاقش او را می پائید و لبخندی حاکی از رضایت بر لب داشت. به اتاق شاهرخ که رسید در زد و وارد شد. - سلام - علیک سلام. بفرما خودش را روی صندلی انداخت، نگاهی به اتاق انداخت و گفت: - اتاق دنجی داری شاهرخ لبخند زد. شروین یک پایش را روی دیگری انداخت و با حالتی اعتراض آمیز گفت: - تو چرا هرچی بهت می گن لبخند تحویل آدم میدی؟ گاهی انگار زبون نداری شاهرخ دوباره لبخند زد. شروین ابرویی بالا برد و با حالتی بی تفاوت گفت: - من که حریف تو نمیشم. میدونی تو درست نقطه مقابل سعید هستی. سعید معتقده اگه سکوت کنی اشتباه کردی. بگذریم . اومدم ببرمت باشگاه. بیلیارد - الان؟ - الان کلاس دارم. عصر میام دنبالت شاهرخ کمی سکوت کرد - اوکی ادامه دارد.... ✍ میم - مشکات
صالحین تنها مسیر
#رمان_هاد پارت۵۹ ✅ فصل دوازدهم از باشگاه که بیرون آمدند شروین همان طور که توی فکر بود گفت: - یه چ
پارت۶۰ شاهرخ چشم هایش را به علامت قبول بست. - چشم، قبول شاهرخ نگاهی به سر در باشگاه انداخت، کمی اخم کرد و از شروین پرسید: - همیشه میای اینجا؟ - چطور؟ - هیچی مثل همیشه اولین چیزی که به سراغشان آمد دود سالن بود. شاهرخ آرام دستش را جلوی صورتش تکان داد. شروین به میزی که سه چهار نفری دورش بودند اشاره کرد. سعید با دیدنشان جلو آمد و شروع کرد به چرب زبانی: - سلام استاد. خیلی خوش اومدید. واقعا از دیدنتون خوشحال شدم. شروین که می دانست شاهرخ از ساختگی بودن این تملق ها خبر دارد، دوست داشت عکس العملش را ببیند اما شاهرخ لبخند می زد. فقط لبخند! با خودش فکر کرد آیا اصلاً چیزی وجود دارد که شاهرخ را عصبانی کند؟ او را به بچه ها معرفی کرد و همه با هم دست دادند. در همین حین بابک رسید. سعید زیر گوش شروین پچ پچ کرد. - نمایش آغاز می شود... دی ری ری ریم برخلاف تصور سعید خیلی آرام فقط با هم دست دادند. سعید که گویا از این صفحه آرام و کسل کننده شوکه شده بود زیر لب گفت: - دهه! بابک با همان خوش رفتاری همیشگی اش گفت: - شروین؟ نگفته بودی همچین استاد باحالی داری بعد بطری را که دستش بود به سمت شاهرخ تعارف کرد - ممنون. اهل نوشابه نیستم - اهل بازی چی؟ - جوونتر بودم بازی می کردم سعید که تصور هر جوابی غیر از این را می کرد با چشم هایی گرد شده یواشکی به شروین گفت: - نگفته بودی این کاره است. - نپرسیده بودی! بابک پرسید: - یعنی نمی خواید بازی کنید؟ - همون موقع هم علاقه چندانی نداشتم. برای همین هیچ وقت نتونستم خوب بازی کنم بابک گفت: - حیف شد و رو به شروین اضافه کرد: - توچی؟ نمی خوای جلوی استادت خودی نشون بدی؟ - بهتره یکی دیگه بازی کنه منم نگاه می کنم - چرا؟ قبل از اینکه شروین چیزی بگوید صدائی آمد - می ترسه ضایع بشه مسلماً صاحب صدا کسی جز آرش نبود.آرش رو به شروین ادامه داد: - درسته جوجه؟ خودت کم بودی یکی دیگه رو هم آوردی؟ اون مال کدوم آشغالدونیه؟ شروین پرید جلو و یقه آرش را گرفت و داد زد: - حالا نشونت می دم بقیه ریختند تا جدایشان کنند. چند تائی مشت و لگد بینشان رد و بدل شد. البته از فاصله دور! شاهرخ شروین را از پشت گرفت و عقب کشید. - ولم کن شاهرخ. این خیلی پررو شده - آروم باش - نه باید حالش رو بگیرم. اینجوری نمیشه شاهرخ شروین را که داشت می رفت تا دوباره گلاویز شود عقب کشید، در چشم هایش خیره شد و با حالتی تحکم آمیز گفت: - می گم آروم باش نگاه تند شاهرخ مجبورش کرد تا بایستد. - می خوای حالش رو بگیری؟ وقتی راهش هست چرا با لگد؟ این را گفت و به میز بیلیارد اشاره کرد. شروین نگاهی به میز و بعد به شاهرخ کرد. ادامه دارد... ✍ میم - مشکات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤دادم تو را به نخ چادری که سوخت شاید دلت بسوزدُ یک کربلا دهی😭 🔘امــشــب هــوای کـربــلا دارد دل من 🔘حــال و هـــوایـی آشـنــا دارد دل من 🔘شش گوشه ات را تا نبینم بی قرارم 🔘اصلا مـگر بـی تــو صـفــا دارد دل من؟
شبتان نورانی ✨✨ @saLhintanhamasir
ساعت عاشقی، دمی است برای همدمی با صاحب کمیل، علی ابن ابیطالب امیرالمومنین علیه السلام🌹
4_5974223951671328894.mp3
13.64M
دعای کمیل eitaa.com/banoyealam
متن دعاي كميل.pdf
240.1K
📖 متن درشت دعای کمیل eitaa.com/banoyealam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 #سلام_امام_زمانم 🌸 گفتند که تک سوارمان در راه است از اول صبح چشممان بر راه است از یازدهم، دوازده قرن گذشت تا ساعت تو چقدر دیگر راه است؟ #اللهم_عجل_لولیک_الفرج ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 امام صادق علیه‌السلام فرمودند: 🔺 امام خود را بشناس که اگر او را شناختی امر (فرج) چه زود اتفاق بیفتد و چه دیر، به تو زیانی نخواهد رسید. 📚غیبت نعمانی، باب ۲۵ 🌹 امام خمینی (ره): 🔺 ببینید که تحت مراقبت هستید؛ نامه اعمال ما می رود پیش امام زمان- سلام الله علیه- هفته ای دو دفعه به حسب روایت... من خوف این را دارم که کاری، ما بکنیم که امام زمان- سلام الله علیه- پیش خدا شرمنده بشود، این ها شیعه های تو هستند دارند این کار را می کنند. نکند که خدای نخواسته از من و شما و سایر دوستان ما و سایر دوستان امام زمان- سلام الله علیه- یک وقت چیزی صادر بشود که موجب افسردگی امام زمان-سلام الله علیه- بشود. 📚صحیفه نور، جلد ٧،صفحه ٢۶٧ 🌹 امام خامنه‌ای: 🔺 در دنیایی که همه‌ی رویدادها و پدیده‌ها انسان را از رسیدن به یک روزگار لذت‌بخش و شادی‌بخش مأیوس می‌کند انتظار ظهور مهدی(عج)، در انسان امید می‌دمد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من گریه مۍریزم به پاۍ جاده‌ات تا آئینه ڪارۍ ڪرده باشم مقدمت را اوّل ضمیر غائب مفرد ڪجائۍ؟ اۍ پاسـخ آدیـنـه هاۍ پـُر معمّـا
⑤ ✠مرابطه کردن يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ «آل عمران/سوره۳، آیه۲۰۰.»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴نجات از 🌹حضرت امام صادق فرمودند: امام خود را بشناس که اگر او را شناختی، امر (فرج) چه زود اتفاق بیفتد و چه دیر، به تو زیانی نخواهد رسید. 📚غیبت نعمانی، باب ۲۵ 🌹حضرت امام صادق فرمودند : ای زُراره اگر زمان غیبت را درک کردی بر این دعا مداومت کن: اللّهمَ عَرِّفنی حُجَّتَک فَإِنَّکَ إِن لَم تُعَرِّفنی حُجَّتَک ضَلَلتُ عَن دینی. (خدایا حجتت را به من بشناسان که اگر به من نشناسانی از دینم گمراه خواهم شد) 📚 کمال الدین و تمام النعمه، باب ۳۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
21.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌪 پایان عصر سلبریتی‌ها... 🐖 #جامعه_خوکی 🦓 #کالأنعام_بل_هم_أضل 📽 استاد #حسن_عباسی 🌐 @IslamLifeStyles
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷آیت الله فاطمی نیا: عزيزان من اگر روحتون ‌لطيف نباشد هيچ چيز نصيبتان نميشود خـــود را معطل نكنيد به حضرت‌زهراسلام‌الله عليها قسم تا نشويد چيزی گيرتان نمی آيد! از خانه شروع كنيد و با خشـــــم وغضب، تن خانواده را نلرزانيد. ‍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتاب «چگونه یک نماز خوب بخوانیم»، دهمین و جدیدترین اثر مکتوب حجت‌الاسلام پناهیان که برگرفته از یکی از پرطرفدارترین مباحث اوست، پس از یکسال به چاپ هشتم رسید.    این کتاب 220 صفحه‌ای از زاویه‌ای جدید و کاملاً کاربردی و روان‌شناسانه به سوال بسیار مهم «چگونه یک "نماز خوب" بخوانیم؟» پرداخته است و مهم‌ترین آثار و فواید روحی و روانی نماز را که اغلب به آن توجه نمی‌شود را به زبان ساده و تحلیلی توضیح داده است. نسخۀ صوتی این مباحث که حدود ده سال قبل منتشر شد، به دلیل نگاه تازه و متفاوت و درعین حال علمی، کاربردی و چالش‌برانگیزش به «نماز خوب» که با بیانی ساده و روان و آمیخته با مثال ارائه شده، با استقبال فراوان و گستردۀ اقشار مختلف به ویژه دانش‌آموزان، دانشجویان، مراکز فرهنگی و همچنین معلمان، مربیان و فعالین فرهنگی قرار گرفت و سرانجام پیگیری‌ها برای چاپ این مباحث به صورت مکتوب به سرانجام رسید.   #چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم #نماز #معرفی_کتاب ✅ پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
گلچینی از کتاب: از هر عارف و عالمی درمورد راه رسیدن به مراتب معنوی سوال می‌کنی، به «نماز» تاکید می‌کند. اگر واقعا نماز اینقدر مهم و تاثیرگزار است، چرا روی ما تاثیر نمی‌گذارد؟! ما این همه نماز که خوانده‌ایم، چرا هنوز عارف نشده‌ایم؟ اگر نماز، معراج مومن است و لذت دارد، چرا ما هیچوقت از نماز خواندن لذت می‌بریم؟! تازه نماز برای ما یک کار تکراری و ملال آور هم شده است! اِشکال نماز ما کجاست؟! چه کار کنیم تا نماز ما را رشد بدهد و بر روی ما تاثیر بگذارد؟  ما خدا را دوست داریم. اما این دوستی ما را وادار نمی‌کند که روزی پنج بار نماز بخوانیم. ما غالباً نمی‌توانیم سر نماز با خدا عشق‌بازی کنیم. نماز خیلی سریع ما را خسته می‌کند. حتی بعضی وقت‌ها موقع اذان حالمان گرفته می‌شود و حوصله نداریم سراغ نماز برویم. پس خدایی که می‌داند ما اکثراً با نماز رابطة قشنگی نداریم، چرا آن را برای ما واجب کرده است؟ آیا بهتر نیست خدا صبر کند تا ما عاشق و عارف شویم، آنگاه برویم نماز بخوانیم؟ اگر شما به کسی دستوری بدهی و بدانی که او نمی‌تواند آن دستور را درست انجام دهد، هم حرفت را و هم خودت را سبک کرده‌ای. پس چرا خداوند حکیم دستور خودش را سبک کرده است؟! خدایا تو که می‌دانی بندگان تو از نماز خواندن عشق نمی‌کنند. پس چرا نماز را بر همه واجب کردی؟ خدایا تو که می‌دانی بندگان تو عموماً سر نماز توجه پیدا نمی‌کنند، پس چرا نماز را بر همه واجب کردی؟ خدایا تو که می‌دانی مردم، از اینکه روزی پنج بار نماز بخوانند، خسته می‌شوند و نماز برای آنها ملال‌آور می‌شود، پس چرا نماز را واجب کردی؟ خداوند در پاسخ می‌فرماید:...  تصور رایج از نماز خوب این است که نماز خوب، همان نماز عاشقانه‌ای است که وصفش را در مورد  اولیاء خدا شنیده‌ایم. خیلی‌ها تصور می‌کنند نماز خوب یعنی نمازی که از اول تا آخر آن اشک بریزی، از اول تا آخر در نماز از خوف خدا بترسی و بلرزی... در صورتی‌که منظور از نماز خوب این نیست و معیار نماز خوب هم چنین چیزهایی نیست.  قصد ما نصیحت کردن نیست، بلکه یکی دو رمز و راز دربارۀ نماز وجود دارد که کمتر گفته شده است و ما می‌خواهیم در مورد آن رموز به گفتگو بنشینیم و ببینیم چقدر راحت می‌توان با نماز به مراتب بلند معنوی رسید، ولی متأسفانه ما خودمان را از بهره‌برداری از چنین عبادت پراثری محروم کرده‌ایم. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا