eitaa logo
صالحین تنها مسیر
222 دنبال‌کننده
16.9هزار عکس
6.8هزار ویدیو
267 فایل
جهاد اکبر، مبارزه با هوای نفس در تنها مسیر آرامش کاری کنیم ورنه خجالت براورد روزیکه رخت جان به جهان دگر کشیم خادم کانال @Yanoor برایم بنویس tps://harfeto.timefriend.net/16133242830132
مشاهده در ایتا
دانلود
صالحین تنها مسیر
"رمان #پلاک_پنهان قسمت4⃣6⃣ محمد نگاهی به کمیل که سرش را بین دو دستش گرفته بود انداخت و خندید: ــ
"رمان قسمت5⃣6⃣ ــ چی؟ ــ حرفم واضح نبود کمیل حیرت زده خنده ای کرد! ــ حواستون هست چی میگید؟من با سمانه ازدواج کنم؟ محمد اخمی کرد و گفت: ــ اره،هر چقدر روی دلت و احساست پا گذاشتی کافیه،اون زمان فقط به خاطر اینکه بهش آسیبی نرسه و کارت خطرناکه ،اون حرفارو زدی تا جواب منفی بده،اما الان اوضاع خطرناک شده تو باید همیشه کنارش باشیو این بدون محرمیت امکان نداره. تا کمیل خواست حرفی بزند ،محمد به علامت صبر کردن دستش را بالا اورد: ــ میدونم الان میگی این ازدواج اگه صورت بگیره به خاطر کار و این حرفاست،اما من بهتر از هرکسی از دلت خبر دارم ،پس میدونم به خاطر محافظت از سمانه نیست در واقع هست اما فقط چند درصد کمیل کلافه دوباره روی صندلی نشست و زیر لب گفت: ــ سمانه قبول نمیکنه مطمئنم ــ اون دیگه به تو بستگی داره،باید یه جوری زمینه رو فراهم کنی،میدونم بعد گفتن اون حرفا کارت سخته اما الان شرایط فرق میکنه اون الان از کارت باخبره،در ضمن لازم نیست اون بفهمه به خاطر تو در خطره ــ یعنی بهش دروغ بگم تا قبول کنه با من ازدواج کنه؟ ــ دروغ میگی تا قبول کنه ازدواج کنه،اون اگه بفهمه فکر میکنه تو به خاطر اینکه عذاب جدان گرفتی حاضری برای مراقبت از اون ازدواج کنی و هیچوقت احساس پاکتو باور نمیکنه کنار کمیل زانو زد و ادامه داد: ــ این ازدواج واقعیه از روی احساس داره صورت میگیره،هیچوقت فک نکن به خاطر کار و محافظت از سمانه داری تن به این ازدواج میدی،تو قراره باهاش ازدواج کنی نه اینکه بادیگاردش باشی نگاهی به چهره ی کلافه و متفکر کمیل انداخت و آرام گفت: ــ در موردش فکر کن سر پا ایستاد و بعد از خداحافظی از اتاق خارج شد. کمیل کلافه دستی به صورتش کشید،در بد مخمصه ای افتاده بود نمی دانست چه کاری باید انجام دهد،می دانست سمانه به درخواست خواستگاریش جواب منفی می دهد،پس باید بیخیال این گزینه می شد و خود از دور مواظبش می شد. با صدای گوشیش از جایش بلند شد و گوشی را از روی میز برداشت با دیدن اسم امیر سریع جواب داد: ــ چی شده امیر ــ قربان دختره الان وارد دانشگاه شد ،تنها اومد دانشگاه،از منزل شما تا اینجا یه ماشین دنبالش بود،الانم یکی از ماشین پیاده شد و رفت تو دانشگاه،چی کار کنیم کمیل دستان مشت شده اش را روی میز کوبید! ــ حواستون باشه،من دارم میام گوشی راقطع کرد و از اتاق خارج شد،با عصبانیت به طرف ماشین رفت، فکر می کرد بعد از صحبت ها و اتفاق دیشب سمانه دیگر لجبازی نکند اما مثل اینکه حرف در کله اش فرو نمی رفت،و بیشتر از ان ها تعجب کرده بود که چرا از سمانه دست بردار نبودند. در آن ساعت از روز ترافیک سنگین بود و همین ترافیک او را کلافه تر میکرد،مشتی به فرمون زد و لعنتی زیر لب گفت. نویسنده:فاطمه_امیری ادامه رمان
"رمان قسمت #6⃣6⃣ سریع از ماشین پیاده شد،ماشین بچه ها را در کنار دانشگاه دید،امیر به محض دیدن کمیل به سمتش آمد. ــ سلام قربان ــ سلام ــ یکی پیاده شد رفت داخل،سمت دفتر بسیج دانشگاه ــ من میرم داخل ،به امیرعلی زنگ بزن خودشو برسونه ــ بله قربان،همراهتون بیام؟ ــ نه لازم نیست کمیل دستی به اسلحه اش کشید،تا از وجودش مطمئن شود،از حراست دانشگاه گذشت و به طرف دفتر رفت،طبق گفته ی حراست دفتر دانشگاه بعد از اون اتفاق دفتر را بستن،نگاهی به در باز شده ی دفترانداخت،مطمئن بود کسی که وارد دفتر شده کلید همراه داشته،نگاهی به اطراف انداخت،بعد اینکه از خلوت بودن محوطه مطمئن شد ،وارد دفتر شد ،نگاهی به اطراف انداخت چیز مشکوکی ندید اما صدایی از اتاق اخری می آمد،آرام به سمت اتاق حرکت کرد،نگاهی به در انداخت که روی آن فرماندهی نوشته شده بود،اسلحه اش را در آورد به سمت پایین رفت،در را آرام باز کرد،نگاهی به اتاق انداخت که با دیدن شخصی که با اضطراب و عجله مشغول برداشتن مدارک از گاوصندوق است،اسلحه را به سمتش گرفت و گفت: ــ دستاتو بگیر بالا دستان مرد از کار ایستادند و مدارکی که برداشته بود بر روی زمین افتادند. ــ بلند شو سریع مرد آرام بلند شد ــ بچرخ ،دارم میگم بچرخ با چرخیدن مرد،کمیل مشکوک چهره اش را بررسی کرد ،به او نزدیک شد ،عینکش را برداشت و ریشی که برای خود گذاشته بود را از روی صورتش کند،تا میخواست عکس العملی به شخصی که روبه رویش ایستاده نشان دهد،صدای قدم هایی را شنید. سریع دستش را دور گلوی مرد پیچاند وآن را به پشت در کشاند،و کنار گوشش زمزمه کرد: ــ صدات درنیاد والا همینجا یه گلوله حرومت میکنم صدای قدم ها به اتاق نزدیک شدکمیل حدس می زد که شاید همدستانش به دنبالش آمده باشند ،با وارد شدن شخصی به اتاق کمیل اسلحه را بالا آورد اما با دیدن شخص روبرویش که با وحشت به هردو نگاه می کرد،با عصبانیت غرید: ــ اینجا چیکار میکنید؟؟ سمانه با ترس و تعجب به سهرابی که بین دستان کمیل بود خیره شده بود،نگاهش به اسلحه ی کمیل کشیده شد از ترس نمی توانست حرفی بزند ،فقط دهانش باز و بسته می شد اما هیچ صدایی از آن بیرون نمی امد،با صدای کمیل به خودش امد. ــ میگم اینجا چیکار میکنید تا میخواست جواب کمیل را بدهد،صدای سهرابی نگاه هر دو را به خود کشاند،سمانه با نفرت به او نگاهی انداخت. ــ تو کی هستی؟سمانه رو از کجا میشناسی کمیل از اینکه سهرابی اسم سمانه را به زبان اورده بود عصبی حصار دستش را تنگ تر کرد و غرید: ــ ببند دهنتو سمانه با وحشت به صورت سهرابی نگاهی انداخت،با اینکه از او متنفر بود ولی نمی خواست به خاطر اون برای کمیل دردسری بشه. ــ ولش کنید صورتش کبود شد،توروخدا ولش کن آقا کمیل کمیل او را هل داد که بر روی زمین زانو زد و به سرفه کردن افتاد، میان سرفه هایش با سختی گفت: ــ پس کمیل تویی؟کمیل برزگر،پس اونی که رئیس کمر همت به نابودیش بسته تویی کمیل که نگاه ترسیده ی سمانه را بر خود احساس کرد،برای اینکه سهرابی را ساکت کند تا بیشتر با حرف هایش سمانه را نترساند،غرید: ــ ببند دهنتو تا برات نبستمش سریع سویچ های ماشین را از جیب کتش دراورد و به طرف سمانه گرفت: ــ برید تو ماشین تا من بیام ،درا رو هم قفل کن سمانه با ترس به او خیره شده بود که با تشر کمیل سریع سویچ را از دستش گرفت و نگاه نگرانی به آن دو انداخت و از اتاق خارج شد. کمیل نگاهش را از چارچوب در گرفت و به سهرابی سوق داد: ــ میدونم فکرشو نمیکردی گیر بیفتی ولی باید خودتو برای همچین روزی آماده میکردی سهرابی پوزخندی زد و بدون اینکه جوابی به حرف کمیل بدهد،گفت: ــ رابطه تو و سمانه چیه؟حالا دونستم چرا رئیس اینقدر اصرار داشت بشیری رو بزنیم کنار،اونا میخواستن با نابودی سمانه از تو انتقام بگیرن کمیل با صدای بلند فریاد زد: ــ اسمشو روی زبون کثیفت نیار سهرابی که از اینکه کمیل را عصبی کرده بود ،خوشحال بود،نیشخندی زد و ادامه داد: ــ بیچاره سمانه،اون ارزشش بیشتر از این چ.. با مشتی که بر صورتش نشست مهلت ادامه حرفش را کمیل از او گرفت: ــ خفه شو عوضی،به خدا بخواید بهش نزدیکش بشید میکشمتون 🌹نویسنده:فاطمه_امیری ادامه دارد.....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خط طلایی باریکی دل شب را شکاف می‌دهد، سرود حیات از تمام کائنات به گوش می‌رسد...🌌 دل می‌تپد به شوق نگاه تو یابن‌الحسن... سلام ای پدر🌸
جمعیم ما ولیک پریشان به یاد تو وز ما شکسته‌تر دل زهرا و بو تراب یا هادی المضلّین، کز مردم ضلال جسمت در التهاب و روانت در التهاب شهادت جان‌سوز امام هادی (ع) تسلیت باد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍صلوات خاصه امام هادی ع. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَصِیِّ الْأَوْصِیَاءِ وَ إِمَامِ الْأَتْقِیَاءِ وَ خَلَفِ أَئِمَّةِ الدِّینِ وَ الْحُجَّةِ عَلَى الْخَلائِقِ أَجْمَعِینَ اللَّهُمَّ کَمَا جَعَلْتَهُ نُورا یَسْتَضِی‏ءُ بِهِ الْمُؤْمِنُونَ فَبَشَّرَ بِالْجَزِیلِ مِنْ ثَوَابِکَ وَ أَنْذَرَ بِالْأَلِیمِ مِنْ عِقَابِکَ وَ حَذَّرَ بَأْسَکَ وَ ذَکَّرَ بِآیَاتِکَ وَ أَحَلَّ حَلالَکَ وَ حَرَّمَ حَرَامَکَ وَ بَیَّنَ شَرَائِعَکَ وَ فَرَائِضَکَ وَ حَضَّ عَلَى عِبَادَتِکَ وَ أَمَرَ بِطَاعَتِکَ وَ نَهَى عَنْ مَعْصِیَتِکَ فَصَلِّ عَلَیْهِ أَفْضَلَ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ وَ ذُرِّیَّةِ أَنْبِیَائِکَ یَا إِلَهَ الْعَالَمِینَ.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ،  وَ صَلِّ عَلَىٰ....صَفِيِّكَ الْهَادِي زمین، به مقصد نـــور در مدار امن هدایت در حرکت است.💫 تمام بیراهه‌ها، توهم‌ا‌ند... وقتی تو "چراغ راهنمای جاده‌ی آسمانی " علیه‌السلام استادشجاعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_836720583.mp3
7.17M
🍃دور از وطنم 🍃میلرزه تنم 🎤 👌بسیار دلنشین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
- هادی اگر تویی که کسی گم نمی‌شود - 🕊 🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
➣ ۞ ۞ و خـداست ڪه شما را مانند گياهى از رويانيد سپس شما را در آن باز مى‏ گرداند و بيرون مى ‏آورد بيــرون‏ آوردنى عجـيب. 📒ســـوره نـــوح آیات ۱۷ و ۱۸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 💢 انواع صدقه و پاداش آن 🌹 پیامبر اكرم (ص) از جبرئیل پرسیدند: جبرئیل، پاداش صدقه (بارش) چقدر است؟ 🌷جبرئیل گفت: صدقه 5 نوع است كه پاداش آن هم متفاوت است. 🔸- صدقه نوع اول، پاداشش یك به ده است و آن این است كه به انسان صحیح و سالم دهند. یكی شما می‌دهید ده برابر خداوند مهربان پاداش می‌دهد. 🔸- صدقه نوع دوم، پاداشش یك به هفتاد است و آن این است كه به زمین‌گیر و ناتوان دهند. 🔸- صدقه نوع سوم پاداشش یك به هفتصد است و آن این است كه به پدر و مادر دهند. 🔸- صدقه نوع چهارم پاداشش یك به هفتاد هزار است و آن بارش به اموات و مردگان است. 🔸- صدقه نوع پنجم صدقه به طالب علم است كه پاداشش یك به صد هزار است. 📚 کتاب " همه چیز با خدا ممكن است" مولف : م. حورایی 🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نامه‌ای به امام هادی(عليه‌السلام) نوشت و از دوری‌راه برای عرض حاجت و پرسش از ايشان گلايه كرد. امام مرقوم فرمودند: هرگاه... درخواست و كاری داشتی، كافی است آن را بر لب آوری! به تو پاسخ خواهيم داد. 📚 كَشفُ المُحجّة، صفحه۲۱۱
تو به ما نور را نشان دادی! ایها العشق! ایها الهادی! ای دلیلِ طراوتِ چشمه! روشنابخشِ هرچه آبادی! ای که در بندِ بندگی هستی! خوش به حالت، چقدر آزادی! در ازل، قبلِ خلقتِ جنت، با نگاهت، بهشت، می‌زادی مثلِ خورشیدی و زِ نسلِ علی، چه نکو رتبه‌ای، چه اجدادی! وارثِ ذوالفقارِ مولایی! وارثِ سجده‌های سجادی نور را، منشأی و معنایی عشق را، ریشه‌ای و بنیادی حرفِ کج را، سکوتِ بی‌پایان، حرفِ حق را، هماره، فریادی ...ای سرِ من!، بیفت بر قدمش گر نیفتی به پاش، بر بادی! شاعر:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃 مواد لازم جهت بهبودی سرماخوردگی کودکان 🔸در این روزها موارد زیر را تهیه کنید و حتما در منزل داشته‌ باشید و به محض شروع علائم سرماخوردگی استفاده کنید. ۱. روغن پونه : هر ۴ ساعت یک قطره داخل هر حفره بینی. فوق العاده موثر جهت رفع اخلاط حلق و بینی و بهبودی سرفه ۲. دمنوش آویشن و عسل ۳. سوپ شلغم و جو ۴. روغن سیاهدانه : برای روغن مالی گلو و سینه ۵. اسفند و کندر : در منزل هر شبانه روز دود کنید ۶. لباس گرم برای بچه : اگر تب دارد لباس گرم ندید. ۷. باد سرد به کودک نخورد ۸. شربت هانی تیم : هر ۶ ساعت یک قاشق چایخوری ۹. اگر تب شدید داشت میتونید پاشویه کنید ۱۰. شب تا صبح گوشی و وای فای منزل خاموش باشد https://eitaa.com/joinchat/3658612752C778c1803ba ࿐❁🍀❒◌🦋◌❒🍀❁࿐
عليه السلام: اُذکُر حَسَراتِ التَّفریطِ بِأَخذِ تَقدیمِ الحَزمِ به جای حسرت و اندوه برای عدم موفقیت‌های گذشته، با گرفتن تصمیم و اراده قوی جبران کن.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤲یَا مَنْ أَرْجُوهُ لِكُلِّ خَیْرٍ... 🎞 ⚜همخوانی دعای ماه رجب⚜ ⭕️جدیدترین اثر: 💠گروه تواشیح بین المللی تسنیم💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
انقلاب مردم، مردم انقلابی ۴.m4a
4.37M
۴ تفاوت ها 🇮🇷بسم رب الشهداءوالصدیقین🇮🇷 تا این جا دوتا از شباهت های بین امت پیغمبر آخر الزمان با امت موسی پیغمبر رو عرض کردیم ۱. وجود فرعون ۲. وجود رهبری شجاع حالا ببینیم این دو امت چه تفاوت هایی با هم دارن✅ چرا که این تفاوت ها مهم هستن این تفاوت 👈 رمز موفقیت انقلاب اسلامی است رمز ظهور است
صالحین تنها مسیر
#انقلاب_مردمی ۴ تفاوت ها 🇮🇷بسم رب الشهداءوالصدیقین🇮🇷 تا این جا دوتا از شباهت های بین امت پیغمبر آ
بعضی ها فک می کنن که انقااب اسلامی یه اتفاق بود😖 یه معجزه بود که منطقی پشت سرش نداش😐 اصلا هم این طور نیس اگرچه انقلاب اسلامی معجزه بود اما این معجزه منطق پشت سرش داشت✅ منطقش همون تفاوت بین امت موسی پیغمبر با امت امام خمینی رحمه الله علیه هست پس از رنج های فراوانی که قوم حسرت موسی کشیدن و از دست فرعون نجات پیدا کردن👌 بعد از رهایی از وضع بد موجود وقتی خواستن یه وضع خوب را برا خودشون درست کنن باید آستین بالا می زدن و یه وضع خراب دیگری رو خودشون تغییر می دادن حضرت فرمود بسم الله استین بالا بزنید😕 و با این دشمنان بجنگید و موانع رو از سر راه بردارید و وارد سرزمین مقدس بشید گفتن 👈 یا موسی! تا شما اینا رو بیرون نکنی ما وارد سرزمین مقدس نمیشیم😐 یه نفر از یاران گفت که، آی ملت کاری نداره کافی که شما اقدام کنید پیروزی مال شماس توقع چندان بی جایی هم نداشتن البته چون که تا حالا تمام مشکلاتشون رو خدا و معجزه الهی حل کرده بود بعد فکر کردن ادامه راه هم همین طوره دیگه😖 ولی خدا فرمود نه دیگه؛ من تا اینجاآوردم از این جا ببعد شما حرکت کنید منم کمک می کنم امت موسی این جا کم آوردن😢 این جا کوتاه اومدن و نشستن خدا هم بلایی سرشون اورد که ۴۰ سال سرگردان بودن و نسلشون نابود شد☹️ و یه نسل دیگه ای رو آورد تا از این وضعیت نجاتشون داد صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام اللهم صل علی محمد و آل محمدوعجل فرجهم التماس دعای فرج و شهادت👌🌷✋ ان شاءالله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا