🌷#قسمت_پانزدهم
مرد بمن محرمه
...اون فقط یک آدم بود که آبروی منو زیر سوال برده بود.
حاج خانم کله قندی رو با انبر شکست.
امیر حسین گفت
_مامان مراعات دستتو بکن .. قند شکسته میگیرم...
حاج خانم ضربه ی دیگه ای به کله قند زد
_نذرمه مادر جان...
بعد سرشو به طرف آشپزخونه کرد و بلند گفت
_مریم سادات ...بیا مادر یک دست لباس راحتی به زن داداشت بده...
و من مثل احمق ها دوباره چادرم رو محکمتر گرفتم ..اینا چرا یکدفعه مهربون میشن ..بدتر آدم تو رودربایستی میذارن ..
_نه مرسی راحتم...
حاج خانم چشم درشت کرد
_واه ...مادر ...چرا اینطور با چادر چارقد نشستی..قلبم گرفت...
امیر حسین اخم کرد
_بزارین هر طور راحته باشه...
مریم سادات از آشپزخونه بیرون آمد.
_بیا ماهی جان...
پوف کلافه ای کردم ...این مادر و دختر قرار نبود دست بردارن...
مریم سادات لباسشو با یک بلوز دامن عوض کرد و یک بسته جلو من گرفت
_ماهی جون ...اینو تازه خریدم هنوز از کاور در نیاوردم ...آن شاالله که اندازه ات باشه...
وقتی نگاهم به عکس کاور افتاد چشام گرد شد.
همینم مونده ...اینو تنم کنم...
_نه مریم جون خوبه لباسم...
با چشای ریز شده گفت
_خجالت می کشی؟
سرمو پایین انداختم ...اون خبر نداشت چه حرفایی که پشت سر من نیست ...خبر نداشت این محرمیت تا چند وقت دیگه تموم می شه...
دیگه اصرار نکرد.
منم چادرم رو در آوردم تا زیاد اصرارشون بی فایده نباشه...
وقتی از اتاق بیرون آمدیم میز چیده شده بود.
امیر حسین دیس پلو رو وسط میز گذاشت... چشای هیزش با همون پیراهن گیپور هم من و رصد میکرد ..
کنار نگار نشستم...
شام خوشمزه ای بود ..دستپخت حاج خانم حرف نداشت ...هر وقت نگاهش می کردم یاد این میفتادم چقدر درد تو زندگیش کشیده...
عروسی مثل من داشتن هم شده یکی از دردهاش.
شاید لیاقت عروس این خانواده خیلی بهتر از منه.
آخر شب به اصرار زیاد برای اینکه مامان تنهاست بلاخره راضیشون کردم که خونه برم...
توی ماشین امیر حسین ساکت بود ...کلا حرفی نداشتیم باهم بزنیم ...مقابل خونه پارک کرد.
چادرم رو جمع کردم و
خواستم از ماشین پیاده بشم ... نگاهی کرد و گفت:
_چادر خیلی بهت میاد..
#مولایمن
🍂دلم برای تو تنگ است ای سرا پا خوب
دلم برای تو تنگ است مثل تنگ غروب...
🍂چه لحظههای غریبی که بی تو میگذرند
چه روزگار عجیبیست بیتو ای محبوب...
#امام_زمان
تعجیل در فرج مولایمان صلوات
#شبتونمهدوی🌙
#سلام_صبحگاهی
مهربان پدرم ، مهدی جان
این روزهای مانده تا بهار ، پر از جای خالی شماست ...
دلتنگم پدر ... دلتنگ دیدارتان ، بوییدنتان ...
دلتنگ شنیدن صدایتان ، آرام شدن در کنارتان ...
هر شکوفه که می شکفد ، هر جوانه که باز می شود ، نسیم که می وزد ... دلم بهانه گیرتر می شود ...
سلام امید و پناه همه...
🍁🍃 🍁🍃 🍁🍃
✨🍃سلام زهرایی ترین یوسف، مهدی جان
🍃یعقوب وار چشم براهتان هستم ... پر از استیصال، رنج آلود، اما امیدوار ...
🍃ای کاش کسی از مصر حضورتان خبری برایم می آورد ... بوی پیراهنی حتی ...
🍃ای کاش قاصدک ها، پروانه ها ...
ای کاش کبوترها، چلچله ها ...
🍃ای کاش نسیمی از سر کویتان می وزید و جانم می بخشید ...
🍃بیقرارتان هستم .....
🍃✨اللهم عجل لولیک الفرج
🌸 #سلام_صبح_زیباتون_بخیر
🌸 الهی
عاقبتمان را ختم بخیر کن
به حرمت حضرت محمد(ص)
و خاندان پاک و مطهرش
🌸 شروع هفته ای خوب و
پر برکت با ذکر صلوات
بر محمد و آل محمد
🌸 الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ
🌸 وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌸
شنبه زیباتون بخیر و شادی
امیدوارم
روز نو و هفته ی نو
پر از خیر و برکت
و موفقیتهای پی در پی
برای شما باشه
شروع هفته تون عالی 💐
#فورییییییی🔥
ای کسانی که رأی دادید شما همین
حالا یک پیام از شـــــهدا دارید✋🏼
🔴رئیسی نماینده خراسان جنوبی در مجلس خبرگان شد
🔹آیتالله سید ابراهیم رئیسی با کسب اکثریت آرا، نماینده منتخب مردم استان خراسان جنوبی در مجلس خبرگان رهبری شد.
🇮🇷تحلیل سیاسی و جنگ نرم
✍@tahlile_siasi
✍@tahlile_siasi