eitaa logo
صالحین تنها مسیر
219 دنبال‌کننده
16.7هزار عکس
6.7هزار ویدیو
267 فایل
جهاد اکبر، مبارزه با هوای نفس در تنها مسیر آرامش کاری کنیم ورنه خجالت براورد روزیکه رخت جان به جهان دگر کشیم خادم کانال @Yanoor برایم بنویس tps://harfeto.timefriend.net/16133242830132
مشاهده در ایتا
دانلود
صالحین تنها مسیر
بسم الله الرحمن الرحیم 📖 حَتَّیٰ إِذَا فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَابًا ذَا عَذَابٍ شَدِیدٍ إِذَا هُم
🍃قرآنی داریم که بخاطر بخشیدن غذا به و و ، سوره نازل کرده (سوره دهر، در شان حضرت زهرا و حضرت علی(ع) آیه 8) 🍃قرآنی داریم که برای نهی از بلند صحبت کردن و آیه نازل کرده. (لقمان 19) 🍃قرآنی داریم که برای طرز راه رفتن آیه داره: با و سرمستی گویی که هرگز نمیتوانی به بلندی کوهها برسی، راه مرو (اسرا 37) 🍃 قرآنی داریم که 23 مرتبه درباره ها سفارش کرده: از غذا و لباس دادن، تا احترام گذاشتن و دل رو نشکستن. و خوردن مال یتیم رو به خوردن تشبیه کرده. 🍃قرآنی داریم که بیش از 23 مرتبه به احسان و نیکی به و و رعایت حال آنها امر نموده. 🍃قرآنی داریم که آخرین سوره ای که ازش نازل شده، سوره است: هنگامي كه ياري خدا و پيروزي فرا رسد، و مردم را ببيني گروه گروه وارد دين خدا ميشوند. پروردگارت را تسبيح و حمد كن، و از او آمرزش بخواه كه او بسيار توبه پذير است. 🍃قرآنی داریم که یکی از سوره هاش از زبان بنده ها نازل شده: سوره حمد 🍃قرآنی داریم که در یک سوره اش، 70 اسم الهی اومده: سوره 🌺 🍃قرآنی داریم که 32 بار دستور پرداخت (صدقه، انفاق و..) 💰 داده و 27 مرتبه زکات رو در کنار امر کرده. 🍃قرآنی داریم که 98 مرتبه به و نمازگزارها اشاره کرده. 🍃 قرآنی داریم که نماز نخوندن، غذا ندادن به فقیر، همنشینی و همصدایی با اهل باطل و انکار روز قیامت، رو علت شدن جهنمی ها گفته. (مدثر 42-46) 🍃قرآنی داریم که هرگز رو با یه جور نمیدونه، و گفته اگر بهت بدی کردند، میتونی مثل خودشون عمل کنی، اما بهتره با خوبی جواب بدی رو بدهی. ( فصلت 34) 🍃 قرآنی داریم که 130 مرتبه به و شکیبایی دعوتمون کرده. 🍃 قرآنی داریم که میگه کسی که به دیگران میده، به قرض داده (تغابن 17) 🍃قرآنی داریم که ادای 👝 رو دستور الهی میدونه (نسا 58) و امانتداری رو از صفات مومنان و دوستان خدا (مومنون 8) و خیانت در امانت رو در کنار خیانت به خدا و رسول میدونه (انفال27) 🍃قرآنی داریم که برای ، برای در زندگی خصوصی مردم و برای بد کردن، آیه نازل کرده و دستور خداترسی داده (حجرات 12) 🍃قرآنی داریم که برای 💰💰 (زیاده روی) نکردن 23 آیه نازل کرده، و اهل زیاده روی در مسائل اقتصادی (تبذیر) رو برادران شیطان نامیده. (اسرا 26) 🍃قرآنی داریم که سه چیز رو مایه و انسان معرفی کرده: خدا (رعد 28)، (نبا 9)، (روم 21) 🍃قرآنی داریم که بیشترین اسمی که در اون تکرار شده، کلمه "الله" است. 🌺(2699 مرتبه) 🍃قرآنی داریم که پیامبرمون از مهجوریت آن و دوری امتش از ، به خدا شکایت کرده (فرقان 30) و خدا نکنه با چنین قرآن زندگی بخش و لطیفی، ما جزء همین شکایت شونده ها باشیم.. ✨💠✨🌺
‍ (https://attach.fahares.com/MAgnaLsegKCxZDHsXT8stg==) 📌شرط استفاده از منزل 📍 (ره) حتی ارث ‌بری فرزندان را نیز منوط به خدمت به (سلام الله علیه) می‌دانستند، به طوری که شرط استفاده از منزل ایشان که در نجف می‌باشد را خدمت به امیرالمؤمنین در عنوان می‌کنند و بیان می‌دارند که کسانی از اولاد من می‌توانند از این خانه استفاده کنند که در کتابخانه به خدمت کنند. . 📍استادی در دانشگاه با علامه امینی(ره) آشنا بود یک بار علامه به خانه این استاد می‌رود و وقتی صحبت از علم و مباحث علمی می‌شود این استاد بغداد با اضافه کردن لقب بر اسم معاویه بیان می‌دارد که من مشغول نوشتن کتابی در رابطه با امیرالمؤمنین معاویه هستم. . 📍در آن زمان علامه مشغول تحقیق برروی جلد نُهم کتاب خود بوده‌اند و به آن فرد می‌گویند من هم درباره اسنادی دارم اگر دوست داری می‌توانم در اختیارت بگذارم و نوشته‌ها و اسناد به دست آورده خود را به این فرد می‌دهد بعد از مدتی در مکاتبه‌ای که بین این دو صورت می‌گیرد از این استاد در رابطه با کتاب مناقب معاویه می‌پرسد و آن فرد در جواب می‌نویسد که من آن کتاب را زده‌ام زیرا بعد از مطالعه اسناد شما چهره واقعی معاویه برایم روشن شد و این فرد لایق منقبت گفتن نیست.
صالحین تنها مسیر
#رمان_مذهبی_بی_تو_هرگز🍃🍃 #قسمت2⃣ #ترک_تحصیل چند روز به همین منوال می رفتم مدرسه . پدرم هر روز زنگ
اون شب تا سر حد مرگ کتک خوردم ... بی حال افتاده بودم کف خونه ... مادرم سعی می کرد جلوی پدرم رو بگیره اما فایده نداشت ... نعره می کشید و من رو می زد ... اصلا یادم نمیاد چی می گفت ... چند روز بعد، مادر علی تماس گرفت ... اما مادرم به خاطر فشارهای پدرم ... دست و پا شکسته بهشون فهموند که جواب ما عوض شده و منفیه ... مادر علی هم هر چی اصرار کرد تا علتش رو بفهمه فقط یه جواب بود ... شرمنده، نظر دخترم عوض شده ... چند روز بعد دوباره زنگ زد ... من وقتی جواب رو به پسرم گفتم، ازم خواست علت رو بپرسم و با دخترتون حرف بزنم ... علی گفت: دختر شما آدمی نیست که همین طوری روی هوا یه حرفی بزنه و پشیمون بشه ... تا با خودش صحبت نکنم و جواب و علت رو از دهن خودش نشنوم فایده نداره ... بالاخره مادرم کم آورد ... اون شب با ترس و لرز، همه چیز رو به پدرم گفت ... اون هم عین همیشه عصبانی شد ... - بیخود کردن ... چه حقی دارن می خوان با خودش حرف بزنن؟ ... بعد هم بلند داد زد ... هانیه ... این دفعه که زنگ زدن، خودت میای با زبون خوش و محترمانه جواب رد میدی ... ادب؟ احترام؟ ... تو از ادب فقط نگران حرف و حدیث مردمی... این رو ته دلم گفتم و از جا بلند شدم ... به زحمت دستم رو به دیوار گرفتم و لنگ زنان رفتم توی حال ... - یه شرط دارم ... باید بزاری برگردم مدرسه ... با شنیدن این جمله چشماش پرید ... می دونستم چه بلایی سرم میاد اما این آخرین شانس من بود ... اون شب وقتی به حال اومدم ... تمام شب خوابم نبرد ... هم درد، هم فکرهای مختلف ... روی همه چیز فکر کردم ... یاس و خلا بزرگی رو درونم حس می کردم ... برای اولین بار کم آورده بودم ... اشک، قطره قطره از چشم هام می اومد و کنترلی برای نگهداشتن شون نداشتم ... بالاخره خوابم برد اما قبلش یه تصمیم مهم گرفته بودم ... به چهره نجیب علی نمی خورد اهل زدن باشه ... از طرفی این جمله اش درست بود ... من هیچ وقت بدون فکری و تصمیم های احساسی نمی گرفتم ... حداقل تنها کسی بود که یه جمله درست در مورد من گفته بود ... و توی این مدت کوتاه، بیشتر از بقیه، من رو شناخته بود ... با خودم گفتم، زندگی با یه طلبه هر چقدر هم سخت و وحشتناک باشه از این زندگی بهتره ... اما چطور می تونستم پدرم رو راضی کنم ؟ ... چند روز تمام روش فکر کردم تا تنها راهکار رو پیدا کردم ... یه روز که مادرم خونه نبود به هوای احوال پرسی به همه دوست ها، همسایه ها و اقوام زنگ زدم ... و غیر مستقیم حرف رو کشیدم سمتی که می خواستم و در نهایت… - وای یعنی شما جدی خبر نداشتید؟ ... ما اون شب شیرینی خوردیم ... بله، داماد طلبه است ... خیلی پسر خوبیه ... کمتر از دو ساعت بعد، سر و کله پدرم پیدا شد ... وقتی مادرم برگشت، من بی هوش روی زمین افتاده بودم ... اما خیلی زود خطبه عقد من و علی خونده شد ... البته در اولین زمانی که کبودی های صورت و بدنم خوب شد... فکر کنم نزدیک دو ماه بعد ... 👈ادامه دارد 📱 نشر دهید📡 ══•✼✨🌷✨✼•══
دشـمن کـجـاسـت؟؟؟ 🌷
☀️زنانی که روسری از سر برمی دارند و به آرمانهای اسلامی، و پشت می کنند و می کنند و آتش بیار معرکه می‌شوند و انقلاب زنان را رقم می زنند، این خاطره را چندین بار بخوانند 🔆 زنگ عبرت: 🔴امنیت اتفاقی نیست ...دوباره بخوانید ... ✍ متن سخنرانى ، دختر عراقی و برنده صلح ۲۰۱۸، كه سه سال تمام بود! 👈 نام شان داعش بود، آمده بودند ما را به ببرند و خود شان سر راه به بروند! 👈 دعوت نامه شان در دست چپ شان بود و با انگشت شهادتین دست راست، آسمان را نشان می دادند! 👈 مادرم برای ... شرعی بسیار پیر بود و طعم حوریان بهشتی را نمی داد، او را کشتند، خواهر کوچکم را همچون بره‌ای تازه نگه داشتند. او بود! همچون ، کمی تر، کمی کردتر، همچون آب زلال! 👈 خواهرم باید زن امیر الاکبر می شد! خدا شاهد بود، ما نداشتیم، سرود "خوایه وه ته ن" می خواندیم! 👈 خدا شاهد بود ما گلدان ها را آب می دادیم، گلها را گل می دادیم! 👈 خدا شاهد بود آمدند پدرم را به دو قسمت نامساوی تقسیم کردند؛ سرش را برای جاگذاشتند و بدنش را زیر خاک دفن کردند که شود! 👈 خدا شاهد بود برادر کوچکم را لخت زیر آفتاب نگه داشتند و به او یاد می دادند؛ باید می گفت الله بزرگتر است! ▪️ خدا شاهد بود او از فرط و بی آبی جان داد! 👈 خدا شاهد بود سیاه بودند، مردانی از سرزمین و و ما زبان شان را نمی فهمیدیم، اما رفتار شان را...! 👈 غولهایی بزرگ با مغزهای کوچک، باورهای سخت! نام شان ، ، بود! لشکری از و و اعتقادهای خشک و ! 👈 آن ها آمدند، آرزوهای من را کشتند، آن ها من را صدا می زدند! 👈 آن زمان دیگر نبودم، آن روز دختری بودم با روحی زخمی که از نفس هایم خون می‌چکید، آن روز هیولای ظریفی بودم که با جهان قطع رابطه کرده بودم، در من انسان مرده بود و لاشه ای بودم که حتی هزار ساله اش ارزش نداشت، آن روز مرگی بودم در روحی! 👈 بعد از آن زنی می مرد، زنی می شد، زنی می کرد، زنی ... زنی هزار رکعت نماز جبر می خواند! 👈 بعد از آن زنانی، از رنج حامله شده بودند، زنانی فقط یک تقویم می شناختند: روز اول ، روزهای بعد از آن ! 👈 بعد از آن، تاریخ به دو دوره تقسیم شد: قبل از ی سیاه - بعد از فاجعه ی سیاه! 👈 بعد از آن زنان فقط یک خیابان را سر راست بلد بودند، خیابان منتهی به بیمارستان بیماران روانی! 👈 بعد از آن زنان فقط یک آواز می خواندند: "ای مرگ کجایی؟ زندگی مرا کشت". 👈 بعد از آن زنان بودند و کودکان در شکم شان مردگان هزار ساله! 👈 بعد از آن زنان مجسمه ای بودند که وسط شهر برای عبرت تاریخ نصب شده بودند! 👈 آن روز هوا گرم بود، خدا شاهد بود، مردی آمد، من را کشت و باز می کرد تا دوباره شوم.... ✊🏻 اگر نبود قدرت باز دارندگی ... ✊🏻 واگر نبود فداکاری مدافعان حرم ... ✊🏻اگر نبودند و برای حفظ حرمت حرم بی بی (س) از دردانه های خود نمی گذشتند ، امروز بسیاری از سه ساله ها و های ما بدست یان داعشی ، می شدند ✊🏻 و خصوصا ..اگر سردار که سر این افعی (داعش) را در و بکوبد و نابودش کند، چه بسا خدای نکرده این بلاها سر ایران و ایرانی هم می آمد. 👈اما...قرارمان این نبود ..راه شهدا خیلی خلوت هست .. مینویسم تا ..یادم نرود..تمام اقتدار میهنم را از شما دارم....این روزها بیشتر از همیشه...شرمنده نگاه منتظرتان هستیم... نگاهی که گویا فریاد میزند.خونمان را با ..سازش به دشمن نفروشید. 👈تبلیغات دشمن کاری می‌کنه که مردم، پیامبران رو دیوانه ... و ساحر، یوسف رو متهم،.... و امام علی علیه السلام رو واجب القتل ... و امام حسین علیه السلام رو شورشی بدونن! التماس کمی ..... مواظب باشید ....گول نخورید... الهی🤲،حق امام وشهداء به خصوص شهدای مدافع حرم برماحلال بگردان 🌸 شادی ارواح طیبه شهدا، خصوصا مدافعان حرم صلوات. ✊🏻🇮🇷الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌸 التماس دعای فرج وتفکر وشهادت
💢عواقب ریاست طلبی . امام حسین(ع)، یکی از خود به نام «بریر بن حضیر» را نزد «عمر بن سعد» فرستادند تا او را نصیحت کند. عمر سعد در به نصایح بریر گفت: «می دانم هر کسی که با حسین بجنگد و او را بکشد در است !» . بریر پرسید: «پس چرا می خواهی با او بجنگی؟!» عمر سعد پاسخ داد: «ای بریر! آیا می خواهی ری را رها کنم تا آنجا به کس دیگری برسد؟!» . بریر نزد امام حسین برگشت و گفت: «عمر سعد می خواهد برای رسیدن به ری، شما را بکشد!» . 📚الفتوح ، جلد ۵ ، صفحه ۱۷۱ . حُب و شهوتِ ریاست آخرین و قدرتمندترین شهوت انسان است که او می تواند بر آن مسلط شود، و امام حسین(ع) یعنی در جامعه اسلامی جاه طلبی و ریاست خواهی معنا ندارد .