صالحین تنها مسیر
💠#حسین (ع) به تنهایی قدرتی است ، بی نهایت حكم زمانه چنان شده بود كه آزاد شدن از ارزش هاي اموي- رو
💠#ترس از مرگ عامل خشکاندن شور حیات
امويان دائم ترس را منتشر مي كردند
و نگران آن بودند كه مردم از دام ترسِ از مرگ رها شوند و از آن بيرون روند.
رها شدن مردم از دام ترس،
پايان سلطة قدرتمندان است،
💢💢💢
چراكه همة نظام ارزشي آنها در ترس از مرگ رونق و بقاء دارد.
و حسين(ع) به همه فهماند ترس از مرگ، كشتن يك حكمت و يك فرهنگ متعالي است؛
و لذا يكي از شعارهاي كربلا اين است كه:
«اِنّي لا اَرَي الْمَوتَ اِلاَّ سَعادَةً وَ لا اْلحَياةَ مَعَ الظَّالِمينَ اِلاّ بَرَما»
يعني من مرگ را در چنين شرايطي جز سعادت نمي بينم
و زندگي با ستمكاران را جز ملالت و هلاكت نمي نگرم.
❤️👌
همچنان كه وقتي در برخورد اوّل، حُرّ با امام حسين(ع) روبه رو شد، به حضرت گفت: فكر مي كنم اگر مقاومت كنيد، كشته مي شويد.
امام حسين(ع) در جواب او فرمودند:
«اَفَبِالْمَوْتِ تُخَوِّفُني؟»
آيا مرا از مرگ مي ترساني؟
اصلاً مگر مرگ چيزي است كه در فرهنگ حسين(ع) جايي داشته باشد
تا بتواند تصميمات او را تغيير دهد؟
ترس ازمرگ،
بزرگ ترين ضعف بشراست و اژدهاي قدرت،💢👌
حاكميّت خويش را بر ضعف هاي بشر بنا نهاده و از همه بيشتر بر «ترس از مرگ»؛
و قدرتمندان هميشه بر اساس «ترس بشر از مرگ»
در امنيت هستند.
اين است كه حكمت حسيني حكمت فرو ريختن همه قدرت هاي غيرالهي است در همه عصرها، و براي همه نسل ها.
و تا به حسين(ع) نزديك نشده اي، ترس از قدرت هاي غيرالهي شور حيات را در وجود تو مي خشكاند و در تصميمات تو بدون آنكه بخواهي نفوذ مي كند.
💢💢💢
ماركسيست ها و توده اي ها در قبل از انقلاب اسلامي ادعاي مبارزه با شاه را داشتند و او را بسيار بد مي دانستند و نسبت به او كينه مي ورزيدند،
ولي وقتي پاي مرگ پيش مي آمد تمام حرفهايشان را پس مي گرفتند،
نظام شاه آنها را به روزي انداخت كه سخن گوي شاه شدند
و سخن به مداحي او گشودند؛ حال اگر به جوانان مسلمان مثل فدائيان اسلام
و يا گروه مؤتلفه اسلامي نگاه كنيد،
هرچه به مرگ نزديك تر مي شدند، بيشتر به نشاط مي آمدند.
به عنوان نمونه؛
افسري كه مي خواست عدّه اي از فدائيان اسلام را بكشد،
گفته بود:
«اين ها را وقتي به پاي چوبه هاي اعدام آورديم، همديگر را بغل كردند و به هم التماس دعا گفتند و وقتي مي خواستيم چشم هايشان را ببنديم گفتند:
چرا مي خواهيد چشم ما را ببنديد؛ ما كه جاي بدي نمي رويم؟»
💢💠
ملاحظه كنيد وقتي انسان ها از مرگ نهراسند،
چگونه به مرگ به عنوان حياتي با شور برتر مي نگرند!
محال است در تاريخ بتوان چنين صحنه هايي را بدون مددگرفتن از كربلا درست كرد.
💠💢💠
كربلا؛ بشر را از حقارت،
يعني «ترسِ از مرگ» نجات مي دهد.
آيا امروز اين همه ذلّت انسانيّت را در فرهنگ غرب حس مي كنيد؟ -
💢💢
فرهنگ غرب يعني فرهنگ ذلّت انسانيّت-
ما در چنين شرايطي براي نجات خود و نسل جوان يك اميد بيشتر نداريم
و آن فقط اميد به كربلاست.
💢💠
روشنفكران غرب زده تصور نكنند اين كشور شيعه به سرنوشت غرب دچار مي شود و گمان نكنند همان طور كه كليسا مغلوب دنياداران شد،
اينجا هم اين آقايان مي توانند روحانيت را مغلوب خود كنند؛ اينها جايگاه حسين(ع) و كربلا را نمي فهمند.
💢💢💢💢
مگر انقلاب اسلامي،
درست وقتي كه اروپا به زعم خود همة دين را پشت سرگذاشته بود و رابطة خودش را با دين تمام كرده مي دانست؛
در اين كشور شيعه، اوج نگرفت و در يك انفجار ديني صحنه جهاني را متأثّر نكرد؟
پس اين تحليل هاي غرب زدگاني كه به تبعيت از مسير كليسا در غرب، مسير انقلاب ديني را مي خواهند به انحراف از دين بكشانند، يك اميد غير واقع بينانه است.
💢💢
پس عزيزان؛
اوّلاً:
به هيچ وجه جاي نااميدي نيست. ثانياً:
يك اميد هم بيشتر نيست و آن فرهنگِ نترسيدن از مرگ است كه فقط در كربلا يافت مي شود.
💢💢💢
ادامه دارد...،
@saLhintanhamasir
🔷در روایت میفرماید: المومن ... لا یصلحه الا الخوف
مومن رو فقط #ترس اصلاحش میکنه...
تحف العقول، ج۱ ص۳۹۷
یه سوال؟
⭕️حتما تا حالا شنیدید که آدم باید از خدا بترسه. درسته؟
یا شنیدید که حضرت علی فداش بشم بارها در مناجات های خودشون از #ترس خدا غش میکردن.
این ترس از خدا دقیقا یعنی چی؟ مگه خدا ترس داره؟🙄
پاسخ به این سوال بسیاااار دقیق هست. ببینم کی میتونه یه جواب جامع و قشنگ بده👌
صالحین تنها مسیر
#کنترل_ذهن برای #تقرب 40 کسب فضائل 🔶امیرالمومنین علی علیه السلام در کلامی نورانی میفرماید: خودت
#کنترل_ذهن برای #تقرب 41
✴️ گفتیم که ذهن انسان توانمندی های زیادی داره که باید ازشون استفاده کنه.
مثلا انسان در ذهن خودش میترسه. خب این #ترس واقعا لازمه زندگی هست. اگه ترس نباشه واقعا زندگی انسان مختل میشه
🔵 ولی خب باید ترس رو جهت دهی کرد. آدم باید به جا و به اندازه بترسه.
📌 یا مثلا "حسرت خوردن" هم توی ذهن اتفاق می افته. حسرت هم چیز خوبیه در جای خودش.
آدم اگه حسرت نداشته باشه هیچ وقت توبه نمیکنه!
✅ در واقع با قدرت نفس لوامه هست که انسان میتونه از شر نفس اماره نجات پیدا کنه.
همه مناجات ها هم در اثر فعالیت نفس لوامه و سرزنش کننده به وجود میاد.
💢 ولی همین نیروی سرزنش گر رو اگه رها کنی مثل همون انرژی هستیه ای که رها میشه باعث نابودی انسان میشه...🔥
🚸 شما حق نداری هر جوری که شده خودت رو سرزنش کنی!
😒
👈 آدم باید خودش رو به جا و حساب شده و به اندازه سرزنش کنه.
⛔️ بعضی ها وقتی یه گناهی انجام میدن یه جوری خودشون رو سرزنش میکنن که به حد یاس و نا امیدی میرسن
😒
در هر صورت تو نباید مایوس بشی.
⭕️گناه کردی باشه. حواست نبود! حسرت میخوای بخوری؟ اشکالی نداره حسرت بخور ولی نه تا جایی که #مایوس بشی.
بگو خدایا غلط کردم با گناه خودم رو از بین بردم و ضعیف کردم.
ولی به تو امید دارم... ولی به تو توکل میکنم...✔️✅💥💪 تلاش میکنم هر روز بهتر بشم و به تو نزدیک تر
هر روز بیشتر بنده و عبد تو باشم...
✅ ذهن انسان خیلی قدرتمند و فعاله.
و اتفاقا این خیلی خوبه.
بالاخره ما انسانیم دیگه!
این بخشی که در ذهن ما به طور شبانه روزی داره کار میکنه اگه کنترلش نکنیم نابود میشه.
باید بتونیم این بخش رو کنترل کنیم.
🔵 روانشناس ها میگن که اگه این بخش رو کنترل نکنی دائما تو رو در نگرانی ها سوق میده.
🔶بخش فعال مغز ما که بدون کنترل ما کار میکنه کارش چیه؟
"افکار نگران کننده" میاره.
و این بد نیست. برای #حفاظت انسان ضروریه.
هی میگه: اینجوری نشه...
اینجوری نشه... و...
✅ حالا شما باید بتونید این بخش رو کنترل کنید.
به این بخش مدیتیشن یا قدرت تمرکز میگن
ولی بهتره بهش بگیم قدرت کنترل ذهن.
⭕️ البته کنترل هم خارجیه! چی بگیم به جاش؟
مدیریت؟
این خوبه ولی جواب نمیده!
✔️ مراقبت!
بهتره اسمش رو بذاریم مراقبت. این بهتر از مدیریت، معناش رو میرسونه.
قبوله؟😊
👌 اگه گفتید مراقبت معنای کدوم لفظ عربی هست توی قرآن؟
تقوا....
تقوا یعنی مراقبت.
جاااانم به این ادبیات خدا....💞💖
الهی دور خدا بگردم!
البته دور خدا که نمیشه! دور کتابش بگردم!😊❤️
#تقوا میدونید دیگه. قدرت مراقبت هست.
👌 یعنی هر کلمه دیگه ای رو جای مراقبت در ترجمه تقوا بذاری غلط در میاد!
الان تقوا رو چطوری معنا میکنن؟
👈 پرهیز.
درسته؟
ببینید چطوری غلط در میاد:👇
اتَّقوا النّار...
درست درمیاد! یعنی پرهیز کن از آتش.
حالا این:👇
اتَّقواالله...
درست درنمیاد! پرهیز کن از خدا!
⭕️مگه خدا چیه که ازش پرهیز کنیم؟😒
🔷 ولی مراقبت نه. مراقبت رو ما توی فارسی برای هر دوتا استفاده میکنیم.
بچش در معرض خطره میگه مراقب بچه باش! یعنی بغلش کن.❤️
یا میگه مراقب آتش باش. یعنی فاصله بگیر از آتش.
🔥
هر دو معنا رو میده.
پرهیز فقط یه طرفش رو معنا میده.
واقعا ما اشتباه میکنیم که تقوا رو به پرهیز ترجمه میکنیم.
💢 خب حالا بحث لفظیش تا همین جا کافی باشه.
#مدیتیشن برای رفع افسردگی از قوی ترین داروها موثر تره.
در این زمینه مقالات زیاد خارجی وجود داره که نمیخوام واردش بشم.
🔶 اون وقت ما بهش میگیم: تقوای ذهنی یا درونی. تقوای روحی. یعنی اینکه مراقبت کنی ذهنت هر جایی نره...
در این باره بیشتر صحبت خواهیم کرد.
🌎 علم روز دنیا داره به سرعت به سمت تقوای ذهنی حرکت میکنه. داره به سمت مفاهیم میره که 1400 سال قبل با دقت فراوان بهمون داده شده.
💢 یه موقع ما جا نمونیم و بخوایم تازه دنبال روانشناسان غربی بریم و ده ها سال دیگه عقب بیفتیم...
صالحین تنها مسیر
#کنترل_ذهن برای تقرب 44 🔷 اگه انسان تمرینات کنترل ذهن رو انجام بده بعد از یه مدت به جایی میرسه که و
تنهامسیر:
#کنترل_ذهن برای تقرب 45
آیت الله حق شناس یه جمله ای دارن که میفرمایند:
✅ مقام مراقبه این است که بدانیم، در حضور و محضرِ کسی هستیم، که حتی نسبت به تصورات و خطوراتِ ذهنی ما هم آگاه است....
یه شخصی از پیامبر اکرم سوال کرد: یا رسول الله معنی آیه الله علیم بذات الصدور چیه؟
✳️ حضرت فرمود: یعنی خداوند متعال به تصوراتی که در ذهن شما پیدا میشه هم آگاه هست.
- حاج آقا یعنی اگه فکر گناه کنیم خدا میدونه؟😥
بله دیگه! هر موقع فکر گناه هم به سرت زد
👌 زود استغفار کن. بگو خدایا غلط کردم...😓
اینجوری میتونی ذهنت رو کنترل کنی تاسراغ قسمت های بعدی گناه نره.
💮 جالبه گاهی وقتا خداوند متعال آدم رو میترسونه بعد میگه نترس...
- خب خدایا خودت داری ما رو میترسونی با این امتحانات و مقدراتی که داری بعد میگی نترس؟!
😣
- خب همینه دیگه! من میترسونم ولی تو نترس...
قرآن میفرماید: وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ
🔴 ما از شما امتحان میگیریم. اولین امتحان هم ترس هست...
🔴اکثر اتفاقات بد همش ترسه! هیچی دیگه نیست.
خداوند متعال میخواد کنترل ذهنت رو ببره بالا.
🔮 بیشترین چیزی که انسان ها باهاش امتحان میشن #ترسه... یعنی ذهنت رو کنترل کن که نترسی.
💢 میدونید هر یک از ما در طول زندگیمون چقدر ضرر کردیم فقط به خاطر ترس های بیجا؟
😒
چقدر #گناه کردیم به خاطر #ترس؟ چقدر از موفقیت ها رو از دست دادیم به خاطر ترس های غلط..؟
خب بندازش دور این ترس رو... ذهنت رو کنترل کن!
🌺 آیت الله حق شناس عبارات قشنگی در این زمینه دارن. مثلا میفرمایند:
خیال معصیت که میکنید، همهی اینها در حضور و محضرِ پروردگار است.
بعد میفرماید: ذهنت رو به سمتِ معصیت نبر....
بعد میفرماید:
یک چشم زدن، غافل از آن ماه نباشید
شاید که نگاهی کند، آگاه نباشید...
غفلت نکن... مراقبت از ذهن این جنبه های عاشقانه رو هم داره...
✅ ممکنه خیلی جاها آدم مورد عنایت امام زمان ارواحنا فداه قرار بگیره ولی متوجه نباشه...
💞 توی یه جلسه روضه نشستی و اقا بهت یه نگاه میکنه و دلت میره پیش حضرت... بعد حواست به یه چیز دیگه پرت میشه...
بعد ها با خودت مرور میکنی و میبینی ای دل غافل... اون لحظه چرا آخه حواس من پرت شد..!😓
خب عزیزم کلا مراقب باش حواست پرت نشه.
🌷توی کربلا هم اصحاب سید الشهدا در اوج درگیری ها و سختی ها خم به ابرو نمی آوردن و در روایت هست که صورت نورانی امام حسین علیه السلام مرتب پر نشاط تر میشد.
✅کسی که همش متوجه خدا باشه دیگه براش سختی مفهومی نداره. اصلا نمیبینه سختی ها رو.
او توجهش یه جای دیگه هست... مراقب ذهنش هست که به این طرف و اون طرف حواسش پرت نشه...
بذارید یه داستان دیگه هم از آقای حق شناس بگم.
🔵 یه آقای بزرگواری بعد از 30 سال خدمت آیت الله حق شناس رسیدن. بعد گفت: آقای حق شناس، سلام . شما یادتون میاد؟ من مکاسب رو پیش شما خوندم توی حوزه و ..
💢 خب این موقع ها آدم میگه: عه! چه جالب! کجا؟ چه خبرا و....😍
🔶 آقای حق شناس گفته بودن: بله. حالا ذکرت رو بگو... ولش کن...
یک چشم زدن غافل از آن ماه نباشید...
اون بنده خدا مونده بود که بقیه خاطرات رو چجوری بگه!😊
نمیخواد بگی. مشغول باش.. ذکر خدا رو بگو و لذت ببر...
وقتی آدم یه مقدار روی ذهن خودش کنترل داشته باشه و به مولای خودش فکر کنه
💞اونوقت تازه حس میکنه که وارد یه دنیای قشنگ و لذت بخش شده... تازه احساس میکنه به آغوش مادر اصلی خودش برگشته..
🌺 آخر لذت اونجاست.... جاهای دیگه دنبال لذت نگرد...
یاعلی..
صالحین تنها مسیر
#کنترل_ذهن برای تقرب 44 🔷 اگه انسان تمرینات کنترل ذهن رو انجام بده بعد از یه مدت به جایی میرسه که و
#کنترل_ذهن برای تقرب 45
آیت الله حق شناس یه جمله ای دارن که میفرمایند:
✅ مقام مراقبه این است که بدانیم، در حضور و محضرِ کسی هستیم، که حتی نسبت به تصورات و خطوراتِ ذهنی ما هم آگاه است....
یه شخصی از پیامبر اکرم سوال کرد: یا رسول الله معنی آیه الله علیم بذات الصدور چیه؟
✳️ حضرت فرمود: یعنی خداوند متعال به تصوراتی که در ذهن شما پیدا میشه هم آگاه هست.
- حاج آقا یعنی اگه فکر گناه کنیم خدا میدونه؟😥
بله دیگه! هر موقع فکر گناه هم به سرت زد
👌 زود استغفار کن. بگو خدایا غلط کردم...😓
اینجوری میتونی ذهنت رو کنترل کنی تاسراغ قسمت های بعدی گناه نره.
💮 جالبه گاهی وقتا خداوند متعال آدم رو میترسونه بعد میگه نترس...
- خب خدایا خودت داری ما رو میترسونی با این امتحانات و مقدراتی که داری بعد میگی نترس؟!
😣
- خب همینه دیگه! من میترسونم ولی تو نترس...
قرآن میفرماید: وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ
🔴 ما از شما امتحان میگیریم. اولین امتحان هم ترس هست...
🔴اکثر اتفاقات بد همش ترسه! هیچی دیگه نیست.
خداوند متعال میخواد کنترل ذهنت رو ببره بالا.
🔮 بیشترین چیزی که انسان ها باهاش امتحان میشن #ترسه... یعنی ذهنت رو کنترل کن که نترسی.
💢 میدونید هر یک از ما در طول زندگیمون چقدر ضرر کردیم فقط به خاطر ترس های بیجا؟
😒
چقدر #گناه کردیم به خاطر #ترس؟ چقدر از موفقیت ها رو از دست دادیم به خاطر ترس های غلط..؟
خب بندازش دور این ترس رو... ذهنت رو کنترل کن!
🌺 آیت الله حق شناس عبارات قشنگی در این زمینه دارن. مثلا میفرمایند:
خیال معصیت که میکنید، همهی اینها در حضور و محضرِ پروردگار است.
بعد میفرماید: ذهنت رو به سمتِ معصیت نبر....
بعد میفرماید:
یک چشم زدن، غافل از آن ماه نباشید
شاید که نگاهی کند، آگاه نباشید...
غفلت نکن... مراقبت از ذهن این جنبه های عاشقانه رو هم داره...
✅ ممکنه خیلی جاها آدم مورد عنایت امام زمان ارواحنا فداه قرار بگیره ولی متوجه نباشه...
💞 توی یه جلسه روضه نشستی و اقا بهت یه نگاه میکنه و دلت میره پیش حضرت... بعد حواست به یه چیز دیگه پرت میشه...
بعد ها با خودت مرور میکنی و میبینی ای دل غافل... اون لحظه چرا آخه حواس من پرت شد..!😓
خب عزیزم کلا مراقب باش حواست پرت نشه.
🌷توی کربلا هم اصحاب سید الشهدا در اوج درگیری ها و سختی ها خم به ابرو نمی آوردن و در روایت هست که صورت نورانی امام حسین علیه السلام مرتب پر نشاط تر میشد.
✅کسی که همش متوجه خدا باشه دیگه براش سختی مفهومی نداره. اصلا نمیبینه سختی ها رو.
او توجهش یه جای دیگه هست... مراقب ذهنش هست که به این طرف و اون طرف حواسش پرت نشه...
بذارید یه داستان دیگه هم از آقای حق شناس بگم.
🔵 یه آقای بزرگواری بعد از 30 سال خدمت آیت الله حق شناس رسیدن. بعد گفت: آقای حق شناس، سلام . شما یادتون میاد؟ من مکاسب رو پیش شما خوندم توی حوزه و ..
💢 خب این موقع ها آدم میگه: عه! چه جالب! کجا؟ چه خبرا و....😍
🔶 آقای حق شناس گفته بودن: بله. حالا ذکرت رو بگو... ولش کن...
یک چشم زدن غافل از آن ماه نباشید...
اون بنده خدا مونده بود که بقیه خاطرات رو چجوری بگه!😊
نمیخواد بگی. مشغول باش.. ذکر خدا رو بگو و لذت ببر...
وقتی آدم یه مقدار روی ذهن خودش کنترل داشته باشه و به مولای خودش فکر کنه
💞اونوقت تازه حس میکنه که وارد یه دنیای قشنگ و لذت بخش شده... تازه احساس میکنه به آغوش مادر اصلی خودش برگشته..
🌺 آخر لذت اونجاست.... جاهای دیگه دنبال لذت نگرد...
یاعلی..
⭕️« #ترس» کتاب مورد اشاره رهبر انقلاب در سخنرانی سیزده آبان درباره انتخابات آمریکا
🔻 رهبر انقلاب در سخنرانی تلویزیونی امروز خود، در واکنش به انتخابات آمریکا و ذیل بحث #افول_آمریکا، به کتابی اشاره کردند که این کتاب، کتاب « #ترس» به نویسندگی « #باب_وودوارد» آمریکایی است. ایشان درباره این کتاب فرمودند:👇
🔻«در این چند سال چند کتاب نوشتهاند، با تیراژهای بالا در داخل آمریکا منتشر شده که برخی پردهها را این کتابها بالا میزند.
👈یکی از این کتابها را که به فارسی ترجمه شده، بنده خواندم؛ پُر از شواهدِ همین #انحطاط است؛ یعنی واقعاً [اگر] کسی آن کتاب را بخواند، [میبیند که] اوّل تا آخر کتاب نشاندهندهی انحطاط نظام #سیاسی_آمریکا با حرکات #رئیس_جمهور_آمریکا است.»
ف.مروتی:
🎇🎇🎇🎇🌿🌹🌿🎇🎇🎇🎇
بسم الله الرحمن الرحیم
مهمان شویم بر سر سفره پر خیر و برکت کتاب انسان ساز نهج البلاغه
🌺پندهای جاودانه🌺
(وصیّت امام علیه السلام به حسن و حسین علیهما السّلام پس از ضربت ابن ملجم که لعنت خدا بر او باد مى باشد که در ماه رمضان سال 40 هجرى در شهر کوفه مطرح فرمود)
#شما را به #ترس از خدا سفارش مى کنم، به #دنیا پرستى روى نیاورید،
#گر چه به سراغ شما آید، و بر آنچه از دنیا از دست مى دهید #اندوهناک مباشید، #حق را بگویید، و براى #پاداش الهى عمل کنید و #دشمن ستمگر و #یاور ستمدیده باشید.
#شما را، و تمام فرزندان و خاندانم را، و کسانى را که این وصیّت به آنها مى رسد، به #ترس از خدا، و #نظم در امور زندگى، و #ایجاد صلح و آشتى در میانتان سفارش مى کنم، زیرا من از جدّ شما پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم شنیدم که مى فرمود: «اصلاح دادن بین مردم از نماز و روزه یک سال برتر است». #خدا را خدا را در باره #یتیمان، نکند آنان گاهى سیر و گاه گرسنه بمانند، و حقوقشان ضایع گردد
#خدا را خدا را در باره #همسایگان، حقوقشان را رعایّت کنید که وصیّت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم شماست، همواره به خوشرفتارى با همسایگان سفارش مى کرد تا آنجا که گمان بردیم براى آنان #ارثى معیّن خواهد کرد.
#خدا را خدا را در باره #قرآن، مبادا دیگران در عمل کردن به دستوراتش از شما پیشى گیرند.
#خدا را خدا را در باره #نماز، چرا که ستون دین شماست.
#خدا را خدا را در باره #خانه خدا، تا هستید آن را خالى مگذارید، زیرا اگر کعبه خلوت شود، #مهلت داده نمى شوید.
#خدا را خدا را در باره #جهاد با اموال و جانها و زبان هاى خویش در راه خدا. بر شما باد به #پیوستن با یکدیگر، و #بخشش همدیگر، #مبادا از هم روى گردانید، و #پیوند دوستى را از بین ببرید.
#امر به معروف و نهى از منکر را ترک نکنید که #بدهاى شما بر شما مسلّط مى گردند، #آنگاه هر چه خدا را بخوانید جواب ندهد.
🌺سفارش به رعایت مقررات عدالت در قصاص🌺
اى فرزندان عبد المطلّب: مبادا پس از من دست به خون مسلمین فرو برید [و دست به کشتار بزنید] و بگویید، امیر مؤمنان کشته شد، #بدانید جز کشنده من کسى دیگر #نباید کشته شود. درست بنگرید اگر من از #ضربت او مردم، او را تنها یک ضربت بزنید، و دست و پا و دیگر اعضاى او را مبرید، من از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم شنیدم که فرمود: «بپرهیزید از بریدن اعضاى مرده، هر چند سگ دیوانه باشد.》
نامه ۴۷ کتاب انسان ساز نهج البلاغه
🎇🎇🎇🎇
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎
💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے
💎 #حرمت_عشق
💞 قسمت ۲۲
یک هفته ای، به عید مانده بود...
فخری خانم و خدمتکاری را که بخاطر خانه تکانی عید آمده بود، تمام خانه را به هم ریخته بودند.از حیاط و گلهای باغچه، زیرزمین، تا تمام اتاقها
یوسف گفته بود..
که خودش اتاقش را تمیز میکند.مشغول تمیز کردن کتابخانه و مرتب کردن وسایلش بود...
تمام کتابها،جزوات مربوط به کنکورش را در کارتونی گذاشت، تا به زیر زمین ببرد.در لابلای کتابها کارت ورود به جلسه اش را دید.
ذهنش بسمت روز امتحان رفت...
خیلی خوانده بود. از هیچ مطلبی ساده نگذشته بود. گرچه این مدت کمی حواسش پرت میشد!اما بخودش قول داده بود که هرطور بود باید قبول میشد.
از پنجره اتاق نگاهش به ماشین افتاد.لبخندی زد. شب قبل علی ماشین را برایش آورده بود و چقدر از او تشکر کرد.
هنوز با دلش کنار نیامده بود...
نوعی #ترس و #شک مثل خوره روحش را میخورد.
پایین رفت...
تا برای کمک به مادرش کمی #ذهنش را باز کند و با #سرگرمی اش مجبور نشود #فکر کند..
از نردبان بالا رفت...
برای باز کردن پرده ها. برا تمیز کردن شیشه ها. روزنامه های باطله را گرفته بود اما مات بود. بی حرکت دستش روی شیشه مانده بود. و در دست دیگرش شیشه پاک کن.
_یوسف...! مادر خوبی؟!
کاملا بی حواس با صدای مادرش لبخندی زد و گفت :
_چی.. نه.. آره خوبم.
خدمتکار خانه، فخری خانم را صدا زد. فخری خانم به پذیرایی رفت.
دو روز گذشت...
علی مسول کاروان راهیان نور پایگاه بود..
کمکش میکرد، هرچه درتوان داشت. خیلی ناراحت بود که نمیتوانست خودش هم برود. ۵ روز دیگر سال، جدید میشد. اما نمیتوانست مثل هرسال همراه علی راهی شود...
دلش درگیر بود. لحظه ای به علی میگفت می آیم و ساعتی بعد پشیمان میشد. کاروان به راه افتاد.با اشک از علی التماس دعا خواست.
به خانه رسید.
ورودی خانه چندین کفش زنانه دید. حدسش خیلی راحت بود. باید خودش را آماده میکرد. با ذکر صلوات زرهی از #تقوا به تن کرد.
نرسیده به انتهای راهرو ورودی خانه، #یاالله_بلندی گفت. منتظر عکس العمل مادرش بود. پاسخی نشنید.
وارد پذیرایی شد...
کسی نبود.شک کرد. شاید درمهمانخوانه بودند و صدایش را نشنیدند.
جلوتر رفت اینبار #یاالله_بلندتری گفت. مادرش را صدا کرد.صدای مادرش از اتاقش می آمد.
_یوسف مادر بیا بالا. ما اینجاییم.
اتاقش!؟..؟
تعجب کرد.هیچوقت نشده بود که مادرش میهمانی را بدون اجازه اش به اتاق ببرد.آرام اما #باسروصدا از پله ها بالا رفت.#درمیانه_پله_ها مادرش را صدا کرد.
فخری خانم_ بیا تو مادر
سر به زیر ادامه پله ها را بالا رفت. به درگاه اتاقش رسید.#سربه_زیر سلام کرد.
فخری خانم_سلام رو ماهت مادر.
خاله شهین_سلام خاله جون خوبی برا سهیلا #چادر دوختم بیا ببین رو سرش چجوره!؟ میپسندی!؟
سهیلا_سلام یوسف جون خووبی
سر بلند کرد. بالبخند، نگاه به مادرش کرد
_ممنون
وارد اتاق شد. روی میز کامپیوترش نشست. نگاهی به خاله شهین کرد. باید خودش را به آن راه میزد.
_خوبین شما. چه خبر اکبر آقا خوبن..!
سهیلا نزدیکتر آمد....
چرخی مقابلش زد.عشوه ای ریخت. نازی کرد. یوسف #نگاهش را به زیر انداخت.
_بسلامتی.مبارکه
سهیلا با حرص داد زد.
_تو اصلا منو نمیبینی...! وقتی نگام نمیکنی، از کجا فهمیدی خوبه که میگی مبارکه!!؟؟
یوسف بلند شد...
بسمت کتابخانه رفت. کتاب حافظ را برداشت. نگاهی به مادر و خاله شهین کرد.
_من میرم حیاط. تا شما راحت باشین.
باصدای اعتراض خاله شهین ایستاد.
_یوسف خاله!!؟؟ من بخاطر احترامی که برات داشتم. برا سهیلا رفتم چادر خریدم دادم دوختن.همش بخاطر تو. بعداونوقت تو اینجوری میکنی؟!
فخری خانم_حالا چن دقیقه بشین مادر. کتاب خوندن که دیر نمیشه!
سنگینی #نگاه_نامحرم_سهیلا را حس میکرد..!
👈ادامه قسمت ۲۲
سنگینی #نگاه_نامحرم_سهیلا را حس میکرد. نگاهش را بسمت خاله شهین برد. باید کمی رک تر بود.
_ممنونم ازتون
رو به مادرش گفت:
_شما که #میدونین مادر من، چرا دیگه به خاله زحمت دادین.!
خاله شهین_وا... خاله چه زحمتی!! سهیلا دوستت داره!!
اخم کرد. با عذرخواهی مختصری از اتاق بیرون آمد...
به نوعی از حرف زدن حتی با محارمش فراری بود.
کتاب حافظ در دست به حیاط رفت. گوشه ای از حیاط چند صندلی و یک میز بود.روی صندلی نشست. چشمانش را بست. خواست تفعلی به حضرت حافظ بزند.
باز یاد آن شب خاطرش نوازش داد.
چشمانش را باز کرد. #فکری_عمیق بسرش بود...
خدایا این حس چه بود که #ناگهانی آمد؟!
او را میخواست؟!
با خودش دو دوتا چهارتا میکرد!!
#بهترین و #منطقی_ترینش همین بود که #قدمی بردارد...برای خواستنش، برای رسیدن به وصلش.
اما #شکی بزرگ مثل خوره روح و ذهنش را میخورد..
نکنه این حس غلط باشه؟!
نکنه ریحانه منو نخاد؟!
شاید اون اصلا ب من فکر نمیکنه!!
نکنه کلا جوابش منفی باشه!!
#ترس، #شک ثانیه ای ذهنش را آرام نمیگذاشت.
ادامه دارد...
✨✨💚💚💚✨✨
✍نام نویسنده؛ بانو خادمـ کوےیار
💚✨💚✨✨✨💚✨💚💚