eitaa logo
صالحین تنها مسیر
247 دنبال‌کننده
17.2هزار عکس
7هزار ویدیو
273 فایل
جهاد اکبر، مبارزه با هوای نفس در تنها مسیر آرامش کاری کنیم ورنه خجالت براورد روزیکه رخت جان به جهان دگر کشیم خادم کانال @Yanoor برایم بنویس tps://harfeto.timefriend.net/16133242830132
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴جوانان، مدیران ارشد نظام! 🔸️در گام دوم انقلاب تأکید مقام معظم رهبری بر نقش و جایگاه در حکمرانی خوب تا رسیدن به نقطه تمدن سازی بر کسی پوشیده نیست. 🔸️اصولا مخاطب بیانیه مهم گام دوم انقلاب، جوانان هستند. اما منظور از چه سنی است؟ 🔸️اگرچه در ، به محدوده سنی زیر 40 سال اشاره شده، اما رهبری در دیدار نیمه رمضان سال گذشته با جمعی از جوانان، توضیحاتی در این باره ارائه نمودند تا مشخص شود که تأکید ایشان بر چه محدوده سنی است: "لزوماً‌ مراد من جوان بیست ‌و دو ساله و بیست ‌و پنج ‌ساله نیست ... وقتی من می گویم جوان، منظورم صرفاً‌ جوان دهه‌ی بیستی نیست. نه؛ سی‌ساله،‌ سی ‌و پنج ‌ساله، چهل‌ساله، اینها هم جوانند. یعنی اینها هم میتوانند در همین عرصه ی تحول عظیم نظام مدیریت کشور نقش‌آفرینی کنند." 🔺️روشن است که تأکید بیشتر رهبری بر ورود جوانانی با محدوده سنی بیست و دو سه ساله به عرصه تحول نظام مدیریت کشور است. اما آیا می توان در جمهوری اسلامی مدیران ارشدی با میانگین سنی زیر 25 سال داشت؟ تربیت چنین مدیرانی چگونه محقق می شود؟ 🔸️آنچنان که می دانیم تا سن 17 سالگی، جمعیت کشور در اختیار نظام آموزش و پرورش است. با احتساب حداقل 4 سال برای دوره آموزش عالی، سن جوان به 21 سال می رسد. دوره خدمت سربازی نیز برای پسرها حدود 2 سال طول می کشد. یک جوان ایرانی 23 ساله با مدرک کارشناسی تازه به مرحله شغل یابی می رسد و اگر بخواهد در مقاطع بالاتری تحصیل کند، به همان نسبت به سن شروع به کار او اضافه می شود. برای اینکه یک جوان تازه کار بتواند به یک مدیر تبدیل شود، حداقل چندسالی باید تجربه و دانش مدیریت کسب کند و هرچه قدر که سطح مدیریت بالاتر باشد، قاعدتا زمان و آموزش بیشتری نیاز دارد. بنابراین با شرایط فعلیِ نظام آموزش و پرورش، نظام آموزش عالی، خدمت نظام وظیفه و نظام ارتقاء کارشناس و تربیت مدیر حاکم بر بخش های دولتی و خصوصی، در خوشبینانه ترین حالت، استثنائاتی از جوانان متعهد و متخصص انقلابی بتوانند در اوایل دهه سوم عمر خود تازه به عرصه مدیریت ورود کنند. 🔻پس چگونه فرمایش رهبری مبنی بر لزوم ورود جوانان بیست و چندساله به عرصه مدیریت های کلان و ایجاد تحول در مدیریت کشور امکان پذیر است؟ 🔺️ به نظر می رسد رسیدن به این خواسته مستلزم ایجاد یک تحول بنیادین در نظاماتی است که در بالا اشاره شد. اگرچه این مهم وظیفه ذاتی نهادهای پیش گفته است و باید در تعامل با یکدیگر برای تربیت مدیران جوان، طرح و برنامه یکپارچه ارائه نمایند اما پر واضح است که به دلایل مختلف چنین اتفاقی نمی افتد. 🔸️جالب است که در بیانات رمضان 98 رهبر انقلاب، یافتن ساز و کار دستیابی به مدیران جوان و کیفیت ورود جوانان به عرصه مدیریت و ایجاد تحول در آن به "حلقه های واسط" که خود از جوانان هستند سپرده شده است. البته رهبر معظم انقلاب ارشاداتی در این زمینه داشته اند. 🔻️عصاره رهنمودهای ایشان این است که جوانان باید از طریق ایجاد تشکیلات گروهی (در حوزه های مختلف و با مأموریت های متفاوت)، آنچنان در عرصه کمک به مدیریت کشور و حکمرانی خوب، قدرتمند و اثرگذار ظاهر شده و همچون دولت سایه تنه به تنه نظام شوند که خود را بر حاکمیت قالب کنند. باید آنچنان قوی باشند که حاکمیت مجبور به استفاده از آنها شود. به عبارت دیگر از منظر رهبری هم فرآیند پرورش مدیران جوان متعهد حزب اللهی و هم نحوه ورود آنها به حاکمیت از مسیر تشکیل هدفمند اجتماعات جوان و تلاش برای اثرگذاری آنها بر مدیریت کشور قابل دستیابی است. تأثیرگذاری از بیرون برای رفتن به درون و به دست گرفتن کارها و ایجاد تحول. 🔸️آنچنان که مشاهده می شود ساز و کار پیشنهادی رهبر فرزانه انقلاب، به نظام آموزش و پرورش، نظام آموزش عالی و سایر چارچوب های رسمی پرورش نیروی انسانی تا رسیدن به نقطه مدیریت های کلان، وابستگی ساختاری ندارد و لذا امکان دستیابی به مدیران ارشد جوان از طریق آن وجود دارد. 🔻در قرآن آمده که داوود از طریق حلقه واسط طالوت و همراهان جوانش با بهره مندی از قوه جسمی و دانش بر جالوت غلبه کردند و به همین واسطه موجبات حکمرانی داود فراهم شد: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَهُ مِمَّا يَشاءُ (سوره بقره آیه 251) سپس به فرمان خدا، آنها سپاه دشمن را به هزیمت واداشتند و «داوود» (جوان نیرومند و شجاعی که در لشکر «طالوت» بود)، «جالوت» را کشت و خداوند ، حکومت و دانش را به او بخشید و از آنچه می خواست به او تعلیم داد. ✍
🔺️آقازاده است. پدرش سلطان دور زدن تحریم بود برای خرید تجهیزات هسته‌ای. خودش در هیبت یک نوجوان، آستین‌ها را بالا زده و رفته است در کار سبدهای معیشتی بسته‌ای در گروه جهادی . معیشت گاهی با هسته‌ای گره می‌خورد و گاهی با کمک‌های بسته‌ای. روزگار است دیگر. زحمتش برای احمدی روشن‌هاست. سفره انقلاب را اینها می‌چینند و سلطان‌های خودرو و سکه و ارز می‌چاپند. 🔻عرصه مبارزه با فساد هم احمدی روشن می‌خواهد. صنعت هسته‌ای کشور به مصطفی نیاز دارد و دستگاه قضا به مصطفی‌ها... ✍ ✅ بدون سانسور
🔴 ۶ ایرانی حامل بنزین و مواد شیمیایی محترقه از ایران تا بیخ گوش شیطان بزرگ رفتند و برگشتند و خونی از دماغ کسی نیامد هرچند بوی دماغ سوخته‌ی دزدان دریایی کارائیب همچنان به مشام می‌رسد! 🔺️ناوهای جنگی ، گوش شیطان کر، با شعار "هنوز شروع به جنگیدن نکرده‌ام" در بندرگاه‌ها یکی پس از دیگری آتش می‌گیرند! تابستانِ گرمی است و انبارهای کدخدا از غارت دستچین رعیت پر شده و خدا، بی‌خدایان را زیر ذره‌بین دارد. خورشید عدالت که بتابد، آتش به خرمن شیطان می‌افتد و گاه یک کوه به یک کاه به هم می‌ریزد. 🔻امنیت، حاصل باخدا بودن است، نه ناخدا بودن. آتشی که در خانه‌ی کدخدا بپا شده، دودش به چشم کدخداباوران می‌رود. آنها که باد می‌کارند، روزی طوفان درو می‌کنند. خدای طوفان شن، همان خدای زبانه‌های آتش است. إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ...
نیمه‌ پنهان ماه🌙 ویروس منحوس ماه‌هاست ماه را پشت ابر برده و از انظار عمومی دور کرده اما نیمه‌ پنهان ماه را می‌توان پنجشنبه‌ها در یک اتاق کوچک خودمانی در بیت رهبری رؤیت کرد. ستاد استهلال تلسکوپ نمی‌خواهد؛ ماه را باید به چشم غیرمسلح و بدون تشریفات دید. جعبه‌ جادو اگر چشم بصیرت داشته باشد و دوربین را سمت غیررسمی‌های حضرت ماه بچرخاند و از دیالوگ مردم عادی با او پرده‌برداری کند، باید به شکرانه‌اش نماز عید خواند!  یعنی امام جامعه که روی سجاده‌ سپید ساده‌اش، پشت به قبله رو به خلق می‌نشیند و نافله‌ بعد از فریضه‌اش، چاق‌سلامتی با میهمانان و خوشامدگویی به اهل مجلس می‌شود. غیررسمی یعنی آن آقای سینی ‌به دستی که وسط صحبت‌های آقا، بی‌توجه به کائنات، چای بین میهمانان تقسیم می‌کند. یعنی همان حبه ‌قندی که بین انگشت شست و اشاره، مدتی جا خوش می‌کند و با حرکت دست می‌رود و می‌آید تا حرف‌های مهم و جدی آقا تمام شود و قند در دل قند آب شود. غیررسمی یعنی همان مستندساز سبیل ‌نعل‌اسبی که رودرروی رهبر محاسن ‌سفید به علمای اعلام تیکه می‌اندازد و همه‌ جمع به اتفاق فخر علمای زمان‌شناس، می‌خندند. غیررسمی یعنی رهبر روشنفکری که برخلاف نظر آقایان کفن‌پوش و سجاده ‌به‌دوش، فیلم مارمولک تبریزی را شایسته‌ استقبال می‌داند، نه اعتراض و اینگونه مجوز شوخی با همه‌ اصناف را به کارگردانان سینما و تلویزیون می‌دهد، تا اهل کسوت جنبه‌ خود را بالا ببرند. غیررسمی یعنی صدای ماچ‌های رگباری رهبری بر گونه‌ پیشکسوت هنرمند که چک‌چک فلش دوربین‌ها را همزمان با ضربان قلب بینندگان، به شماره می‌اندازد. غیررسمی یعنی آن آقایی که ساکن وادی محبت ناب است، با شعبده‌ بوسه‌ای، یک‌تیر و سه‌نشان می‌زند؛ هم آرزوی بچگی جوان المپیادی منتقد و جسور را برآورده می‌کند، هم معمای پیچیده‌ نارضایتی او را حل می‌کند و هم موتور انگیزه و امیدش را روشن می‌کند. غیررسمی یعنی یاد ایام کردن حضرت آقا با آن پیرمرد مأخوذ به حیا و زنده کردن خاطره‌ مشترک سال‌های دور وقتی که موقع مصافحه و بغل کردن، نزدیک بود با هم بیفتند! غیررسمی یعنی نگین انگشتری امت اسلامی که خودش انگشترهای پیشکش را بر انگشت پیشکسوت صداپیشه، عوض به در می‌کند تا بگیرد و یکی از آنها فیت انگشت او شود. غیررسمی یعنی دست محبت حضرت آقا که روی شانه‌ هنرمند رادیو می‌نشیند و عکس دسته‌جمعی خانم‌ها و آقایان با آقای دوست‌داشتنی، پنجشنبه‌های بیت را کارت‌پستالی می‌کند.  صد مُلک دل به نیم‌نظر می‌توان خرید و خوبِ خوبان در معامله‌ای که بخوبی جوش نخورده، بی‌تقصیر است. بالای سردر بیت رهبری باید برای رسانه‌های اندرونی و بیرونی بنویسند: «لطفا در معامله‌‌ محبت آقا با مردم دخالت نکنید». سال‌هاست که کانال‌های خبری و بی‌خبری، شناخت آقای زمانه‌شناس را از اوضاع و احوال جامعه، کانالیزه و گل‌وبلبلی نشان می‌دهند، تا همیشه این سوال برای مردم کوچه و بازار بی‌پاسخ بماند که آیا می‌توان با رهبری درددل و از او انتقاد کرد. بله، غیررسمی می‌توان چشم‌ در چشمان پرمحبت آقا دوخت و او را بی‌محبت خطاب کرد و صورت ماه از این کم‌لطفی نه‌تنها مکدر نشود، بلکه از شدت محبت به گوینده‌ منتقد، گل بیندازد. بعضی‌ رجال سیاسی بلندپایه که موقع شنیدن انتقاد، وجنات‌شان داد می‌زند عصبی‌اند و نمی‌توان آنها را با یک من عسل هم خورد، بروند سعه‌ صدر یاد بگیرند. یک جوان جهادی می‌تواند رهبر جامعه را نقد کند که چرا با توصیه‌ و دستور به صاحب‌منصبان برای جوانگرایی در انتصابات فشار نمی‌آورید و پاسخ بشنود که کلید جوانگرایی در انتصابات، جوانگرایی در انتخابات است.  پنجشنبه‌های غیررسمی باید به زیارت آقای شهدا رفت تا معلوم شود سلیمانی‌ها چگونه به آب حیات زنده شدند و بر ما اهل قبور، چرا باید فاتحه خواند. نیمه‌ پنهان ماه را هرکه به چشم دل ببیند، از جزر و مد عشق گریزی ندارد.  روزنامه وطن امروز/ ۶ دی ماه ۹۹ ✍
علی اکبر که به میدان رفت، یک تنه میمنه را به میسره آورد و دریای سپاه دشمن را به پیچ و تاب درآورد. در آن بازار آهنگری در میان معرکه‌ی فولاد، دست و بازوی یداللهی‌اش، صنعتگری می‌کرد. هر ضربت شمشیر علی که پایین می آمد طنین لا حَولَ و لا قُوّةَ إلّا باللَّه حسین(ع) بود که به آسمان می رفت. آنچنان برگریزانی به پا کرد که خلوتی و تُنُکی در شجره‌ی خبیثه پدیدار آمد. تشنگی را بهانه کرد تا برای آخرین بار به دیدار آفتاب رود. سرمست از چشمه‌ی خورشید به میدان آمد در حالی که رخساره برافروخته بود. تو گویی ابراهیم خلیل‌الرحمان (ع) بود که به منجنیق عذاب اندرافتاده و در آتش نمرودیان گرفتار آمده. اشبه‌الناس به رسول‌الله (ص) به میدان رفته بود و گرد و خاک معرکه چون خوابید، دشت پر از پیمبر شده بود. چشم آفتاب از هزار تکّه‌ی آینه مکدّر شد، آنگاه که نوه‌ی حیدر کرّار، به سنگ و نعل و سنان، مکرّر شد. علی اکبر رفت تا بعد از او برای همیشه خاک بر سر دنیا شود. ‌ ✍
برای حاشیه‌نشینان کار می‌کرد، اما خدا او را به متن جامعه آورد. این سنت خداست. راه در رو ندارد. کجا فرار می‌کنی ای شیخ؟! بایست! خدا را با تو کاری‌ست که خلق باید بدانند. چیزی بین تو و اوست که بین تو و او نمی‌ماند. اخلاص، شاید قایم‌باشک‌بازی نیت‌ها با مردم باشد، اما کار خدای مردم افشاگری‌ مخلصان است. اگر خدا برای عاصیان ستارالعیوب است، برای خالصان رازدار نیست. و برای انتخاب شهید، خدا گل یا پوچ بازی نمی‌کند. مرگ تصادفی در کار و بار او نیست و شهادت، پادشاه مرگ‌هاست که از سلسله‌ی اولیای الهی به عزیز دردانه‌های خدا به ارث می‌رسد. و ماه صیام، اتوبان چهاربانده‌ی بندگان زرنگ خداست که در آن می‌تازند و از روزه به روزی می‌رسند. و حرم امام معصوم، نسخه‌ی اورجینالی‌ست که بهشت را از روی آن کپی کرده‌اند. و زیارت، فرصت سر از آب برآوردن و نفس‌چاق‌کردن شناگری‌ست که باید عرض دنیا را شنا کند و دامن به آب نیالاید. بایست ای شیخ مخلصِ روزه‌دارِ زائرِ شهید! خدا را با تو کاری هست... ✍‌‌
هنوز به تکلیف نرسیده بود اما آن شب تکلیف همه را مشخص کرد. هم سن و سال‌هایش در کوچه‌های مدینه مشغول بازی بودند و او در بیابان، حیثیت مرگ را به بازی گرفته بود. لباس رزم در قد و قواره‌ای نبود که او را سخت در آغوش گیرد. آن شب قاسم قرار نداشت، آخر با پدر قول و قرارهایی داشت. قاسم، یک سر و گردن بالاتر از مرگ ایستاده بود وقتی که در تلخ‌ترین شب تاریخ از دولبش عسل می‌چکید. آنگاه که زمین کارزار از خون عاشقان لاله‌زار شده بود، قاسم‌بن‌الحسن (ع) از کُشته، پُشته می‌ساخت. قصه‌ی قاسم هم به سر رسید و چه رازها در سردادگی عاشقان است. ماه روی قاسم که شکافت، خورشید حسین (ع) حادثه را بر نتافت و از گوشه‌ی آسمان کربلا سراسیمه به وسط میدان شتافت. جمع کردن پاره‌ی تن برادر کار راحتی نبود وقتی که پازدن‌هایش زمین کربلا را با دل حسین (ع) یکجا خراش می‌داد. الا لعنة الله علی القوم الظالمین...
لولیانِ شوخِ شیرین‌کار، شهر را به آشوب کشیده‌اند. دیواری که جلوی سلف دانشگاه کشیده‌اند، اجازه نمی‌دهد دختر و پسر در هم بلولند. تروریست‌های مجازی با همکاری افتخاری سلبریتی‌های وطنی به داعش پاس روی تور می‌دهند. ، گوهرشاد می‌شود. جامعه جهانی به احترام شهدای حجاب در گوهرشاد، یک قرن سکوت می‌کند. لشکر ربات‌ها از کشته‌های فیک پشته می‌سازند. مردم شیراز در مرکز انتقال خون جمع می‌شوند تا خون کشته‌های شاهچراغ روی زمین نماند. خون را باید با خون شست تا سنگ‌فرش‌ها تمیز شوند. هنوز هم سیاهی چادر از سرخی خون شهید کوبنده‌تر است، اما حفظ نظام، از اوجب واجبات است. همه می‌دانند که حجاب بهانه است و اصل نظام را نشانه رفته‌اند. ما به سندروم صبر استراتژیک بی‌قرار مبتلا شده‌ایم. مماشات را تا مرز وادادگی پیش برده‌ایم، مبادا بی‌بی‌سی ناراحت شود. جلوی سگ هار پا پس کشیده‌ایم و کلاهمان پس معرکه رفته است. جامعه‌‌ی آرمانی با آنها که از جانوران آلبانی خط می‌گیرند، محقق نمی‌شود. دست یقه‌سفیدهای بحران را که برایمان بحران امنیت ملی ساخته‌ و امروز پشت ون گشت ارشاد قایم شده‌اند، باید از مرفق برید تا جامعه پاکسازی شود؛ سوره‌‌ی توحید بی‌جهت در پی «تبت یدا» نیامده. سلبریتی‌های «حمالة الحطب» را که هیزم این آشوب شده‌اند، باید نقره‌داغ کرد. بر پیشانی سیاسیونی که هشتگ‌های اغتشاش را داغ کرده‌اند، باید داغ بی‌شرفی زد. مسئولینی که فضای مجازی را ول کرده‌اند، باید در بیابان‌های قم ول کرد. جام جم را باید کوبید و از نو ساخت. بله بکشید ما را، ملت ما بیدارتر می‌شود. همان ملتی که واردات سیم‌خاردار را به صادرات پهپاد تبدیل کرد. همان جوانانی که دیروز توپ سرخ و سفید و آبی را زمین می‌زدند، امروز ماهواره‌ای ساخته‌اند که در آسمان‌ها نمی‌دانی تا کجا می‌رود و مثل توپ صدا می‌کند. دل اتم را شکاف می‌دهند تا داروی هسته‌ای بسازند و آب در دل بیماران سرطانی تکان نخورد. احمق‌های درجه یک نمی‌دانند با چه ملتی طرف‌اند. ترور کور می‌کنند و نمی‌دانند که خون شهید بصیرت‌زاست. بکشید ما را، ملت ما بیدارتر می‌شود... ✍‌