┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_محمد_جعفر_خانی🕊🌹
#زندگینامه2️⃣
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
این #شهید بزرگوار کسی بود که در #منطقه شیخ محمد، شلمچه، خیبر و ... در نقاطی که کسی انتظار نداشت، #دلاورانه حاضر میشد و این روزها نیز با این سن و سال #تکاوری نبود که تنها لباس تکاوری پوشیده باشد بلکه #فرماندهی بود که با ایمان و افتخار سرافرازانه در میدان دفاع از نظام و انقلاب حرکت کرد و در #درگیری با نیروهای تروریستی
به #شهادت رسید..🕊🌹
#جعفرخان شهیدی است که در #سه متری!! تونل تروریستها به شهادت رسید، تروریستهایی که به #لحاظ تجهیزات و دستگاههای ارتباطی از سوی آمریکا مجهز شدهاند.
(راوی: #سردارعبدالله عراقی، جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه)
☄️☄️☄️☄️⭕️✨
#مادربزرگوارشهید:↪️
#توخواب دیدم که یه پارچه سفید رو سرم انداختند درحالیکه گریه نمی کردم #ولی اشکامو از صورتم پاک کردن،
#دوباره پارچه را انداختن رو صورتم #تمام بدنم لرزه گرفت یه دفعه ازخواب بلندشدم و #نمازصبح راخوندم.
#دیگه خوابم نبرد تا صبح رو پله نشستم، دم در رفتم، توحیاط گشتم، باخودم به طور خود به خود #زمزمه می کردم: "
#خدایا برای محمد داره اتفاقی می افته که من اینطوری شدم؟"
به خودم #میگفتم که این چه حرفیه که من میزنم. دیگر نتوانستم بخوابم، تا صبح منتظر بودم #انگار یه جوری دلم خبرمیداد که #پسرم شهید🕊🌹 میشه و صبح #همون روز بهمون خبر دادن که پسرم زخمی شده ولی #دلم گفت که شهید شده ..⏯
ادامه دارد◀️
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_احمد_مایلی✨🌹
#گردان_هوایی_یگان_صابرین✨
#زندگینامه
☄️بخش سوم☄️
*فارس: بلافاصله پس از ازدواج رفتند جبهه؟
همسر شهید: خیر، حدود یک سال بعد بعد رفت. البته به صورت #بسیجی ساده وارد جبهه شدند و بعدها یعنی سال 65وارد #سپاه شد.
*فارس: زمان #تولد بچهها شهید مایلی کنار شما بودند؟
همسر شهید: #نه، زمان تولد بچهها کنارمان نبودند، اما بعد از آن بیشتر به ما سرمیزدند؛ یعنی تا چهار، پنج سال اینطور بود. بعد ازآن وضعیت کمی بهتر شد. بیشتر او را میدیدم.
*فارس: از دورانی که ایشان به #جبهه میرفتند خاطرهای دارید؟
همسر شهید: در چند #عملیات اتفاق افتاده بود که عراقیها محاصرهشان کرده بودند، ولی آنها نذر کرده بودند اگر از این محاصره نجات پیدا کنند، به #زیارت امام رضا بروند که این اتفاق افتاد. به محض بازگشت همگی با هم به #مشهد رفتیم و وقتی برگشتیم #دوباره به جبهه رفتند.
*فارس: قبل از اینکه به زاهدان بروند #حال و هوایشان چطور بود؟ منظورم روزها و ماههای قبل از شهادتشان است.
همسر شهید: احمد بیشتر دوست داشت به #زاهدان برود و اکثر #اوقات آنجا بود. حدود یک هفته، شاید هم کمتر پیش ما میماند و دوباره میرفت. وقتی میگفتم بیشتر بمان، میگفت ما باید آنجا باشیم، اگر #نرویم شما نمیتوانید اینجا در شهر #راحت زندگی کنید.
*فارس: وقتی #خبر شهادتشان را به شما رساندند، کجا بودید؟ چه کسی شما را باخبر کرد؟
همسر شهید: منزل بودم. زنگ زدند. همسر برادر احمدآقا آمد خانهمان. #دلم شور میزد. بچهها هم همگی آمده بودند. اول گفتند زخمی شده، اما بعد خبر دادند که به #شهادت رسیده است.
*فارس: روز قبل از حادثه با شما تماس نگرفت؟ حرفی نزد که معنی #خداحافظی بدهد؟
همسر شهید: دو سه روز قبلش #تماس گرفت. گفت شاید چند روزی #نتوانم با شما تماس بگیرم. بچهها دارند #دو گروه میشوند؛ یک گروه میروند سمت سراوان و گروهی سمت ایرانشهر. گفتم شما جزء کدام #گروه هستید؟
ادامه دارد....✨
—----------------------------
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_سجاد_طاهر_نیا 🕊🌹
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت۶
#شعرموردعلاقه
شهید #طاهرنیا از این شعر که بر روی جلیقه ضدگلوله اش نوشته بود #روحیه میگرفت و حتی بارها گفته بود به این شعر حس عجیبی دارد #میگفت از این شعر خوشم میاد و به من روحیه میده
درد شیعه غم زهراست
غم یاس خم زهراست
بخدا سوز دل من
همه از ماتم زهراست
و من #مطمئن هستم نوشتن این شعر بر روی لباسی که قرار بود در روز عملیات بپوشه هدفی جز گرفتن روحیه نبود و برای #انتقام از این داغ وارد صحنه جنگ شد...
ایام #فاطمیه همیشه خودش رو به مراسمات عزا مادر میرسوند 🏴
و تا جایی که از دستش بر می آمد به برگزاری این مراسمات #کمک مالی میکرد.
حتی در روز درگیری #اتیکت ی که همراه داشت جمله #معروف
میروم تا انتقام سیلی مادر بگیرم
نوشته شده بود.
#نقل_قول_ازهمرزم_شهید
💠 #خاطره
یادم میاد #مقداری از موهای اطراف سرش کمی #سفید شده بود...هر وقت جلوی آینه می ایستاد و خودش را می دید
آه #حسرتی می کشید و میگفت: #آخر_پیر_شدیم_و_شهید_نشدیم...
آنقدر با حسرت ونگرانی این جمله را #بیان میکرد که اشتیاق بشهادت را در کلامش میدیدم، او با این #جملات مرا آماده میکرد و خودش مهیا میشد برای پرواز....🕊🌹
#نقل_قول_ازهمسرشهید
💠 #بهشت_زهرا🕊🌹
سال 85رفتیم بهشت زهرا
نزدیک غروب بود...
#اتفاقی رسیدیم اینجا...
فانوس ها روشن بودن میان این درخت ها یک صحنه ای #خلق شده بود که هردو مانده بودیم نگاه های خیره به #نورفانوسها....قبورشهدای #گمنام....و درختها.....
صحنه ای تکرار نشدنی برایمان رقم خورد...
آقاسجاد #ارادت زیادی به شهدای گمنام داشت در میان قبور مطهر قدم میزد و گاها می ایستاد و به قبر #نگاه میکرد و دوباره قدم میزد گاها می نشست بالای قبری...
منم هم گوشه ای #ایستاده بودم...
حال و هوای این محل مرا #گرفته بود و زیر چشم به آقا #سجاد نیز توجه داشتم...
زمان به سرعت سپری میشد مدت زیادی بودیم ولی هیچ #نفهمیدیم...
آقا سجاد راضی نبود آنجا را ترک کند هنوز از بین قبرها بیرون نشده بود #گفت باز هم بیایم...
من هم به نشانه تایید حرفش سرم راتکان دادم...#دوباره گفت باید زیاد اینجا بیایم حال و هوای #عجیبی دارد،
اینجا انگار قطعه ای از #بهشت بود...🕊🌹
#نقل_قول_ازدوست_شهید
✍️مطالب به همت برادر ولایی ومدیرمحترم کانال شهید طاهرنیا تهیه گردیده است
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹•°°•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_علی_صیادی🕊🌹
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت۳
-❓ آیا شهید صیادی قبل شهادت خوابی هم دیده بودند ؟❓
⏮،،همسرگرامی شهید:
#شش ماه قبل از شهادتشون تو منطقه مأموریت بودند چادر زده بودند ، بلند میشه از خواب ، میاد بیرون ، #نگهبان یکی دیگه از دوستانش بود .
دوستشون گفت علی چرا نمی خوابی ؟❓
#علی گفت نمی دونم خوابم نمی گیره ، فردا شب #دوباره همین اتفاق براش می افته ، می یاد بیرون دور می زنه ، یکی دیگه از دوستاش می گه بابا بگیر بخواب دیگه . ما اگه جای تو بودیم الان می گرفتیم می خوابیدیم ...
#میگه اگه یکی دو شب ، سه شب مرتب به #خوابت مدام بیاد بگه می خواهی بری علی این #طرز رفتن نیست ،😔 خودت رو #آماده کن تو چکار می کنی ؟🕊🌹
...
یعنی این #جوری بگم بهتون بارها بود ساعت 11 از #مأموریت می اومد ، خدای من گواهه . آقای #صیادی یه دوش می گرفت ، یک حال و احوالی ، چی شد و چی نشد ، بهر حال من خسته بودم ، باید هم منتظر این می بودم که بیاد و هم بچه و اینها ، سخت بود . تا من بگیرم بخوابم ، ایشون داشت #نمازشب می خوند ، می رفتم می گفتم شما تازه از مأموریت اومدی بیا بگیر بخواب . می گفت بگذار این رو بخونم ، #بالاخره ما که هیچی نداریم تو اون دنیا ببریم شاید این به دردمون خورد ، می گفت خانم شما هنوز نخوابیدی می گفتم نه ، می گفت اگه شما هم خوابتون نمی گیره #بیایید شما هم نماز شب بخونید...
✍️وقتی حضرت امام روح الله(ره)می فرمایند، ۵۰سال عبادت کردیم، یک بار هم زندگینامه وصیت نامه شهدا را مطالعه کنید، وتفکر کنید،
به این دلیل است که شهدا چگونه این پاداش را از خداوند متعال گرفتند🌹
روحمان بایادشان شاد❤️
⏮ادامه دارد،،،