eitaa logo
ارشيو ،زندگينامه شهداي نيرو ويژه صابرين
76 دنبال‌کننده
204 عکس
38 ویدیو
10 فایل
ارتباط @Hamadani_52
مشاهده در ایتا
دانلود
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🌹 یادگاه شهدای نیروی ،ویژه،صابرین🌹 همسربزرگوار ☄️بخش پایانی☄️ ماجرای تلألو نور در قبور اموات ! :☀️✨ همسر شهید می فرمایند : یک شب با حسین به روستایشان رفتیم ، پدر و یکی از برادرانش نیز همان جا زندگی می کنند . نزدیک روستا و منزل آقای رضایی مزار اهل قبور هست. شهید حسین گفتند بیا بریم یک فاتحه ای بخونیم ؛ موقعی که نزدیک شدیم به آنجا ، از دور متوجه نور عجیبی در قسمتی از قبرستان شدیم . بعد از قبرستان به منزل پدر شهید رفتیم و بعد از صرف شام ، حسین برای چند دقیقه ای از منزل بیرون رفت . وقتی برگشت از ایشون پرسیدم کجا رفتی ؟ گفت : به کسی نگو ، رفتم تو قبرستان واسه اون نوری که دیدیم ولی هیچ خبری نبود...!✨💫 حسین که شهید شد عده ای از فامیل گفتند تو مزار شهدای قروه دفن بشه و عده ای هم گفتند ببریم روستا و تو زادگاه خودش دفن بشه و من با اینکه قضیه را اصلا یادم نبود گفتم ببریم روستا و توی زادگاه خودش دفن کنیم . بعدأ به خاطرم آمد که شهید حسین رضایی رو دقیقا همان جایی به خاک سپردند که ما آن نور رو در همان مکان دیده بودیم.
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🌹 شهید مدافع حرم (نیروی ویژه-ندسا) ☄️بخش اول☄️ «امیر سیاوشی» به سال 1367 شمسی در محله ی »چیذر» تهران متولد شد. وی از اعضای یگانِ دریایی سپاه پاسداران بود که چندی پیش، داوطلبانه به حرمِ بانوی مقاومت، حضرت زینب کبری(سلام الله علیها) در سوریه ملحق شد. «امیر» به تاریخ 29 آذر 1394 شمسی، در نبرد با «مزدوران سعودی» و «پیروان اسلام آمریکایی» خلعت شهادت پوشید.🕊🍃 پیکر پاک «امیر سیاوشی» در جوار آستانِ «امام زاده علی اکبر چیذر» تا روز ظهور مولایش، به امانت گذاشته شده است🌹✨
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🌹 شهید مدافع حرم (نیروی ویژه-ندسا) ☄️بخش دوم☄️ 📝به روایت همسر مدال افتخار بايد ديد در زندگي چه چيزي را فداي چه مي‌كني؟ عشق و علاقه بودن دركنار هم و ساختن هدف مشترك و ترسيم آينده كنار عزيزترين شخص زندگي، حس حضور تكيه‌گاه و دليل نفس‌هايي كه مي‌كشي، امنيتي كه زير سايه مرد محكم و مقتدري مثل امير برايم مهيا مي‌شد، اينها را با چه چيزهايي مي‌شود مقايسه كرد. وقتي مقايسه مي‌كني معادله‌هاي زميني به كارت نمي‌آيد و همه آنها را به هم مي‌زند، آدم دوست دارد حتي نفس‌هاي خودش را هم بدهد، همه چيزش را بدهد همه دارايي‌اش را، ولي آن دليل زندگي‌ات باشد.✨🍃 تو مي‌داني كه همسرت و همسنگرت يك عشق الهي در وجودش دارد، عشق به خدا و به امام حسين (ع) و حضرت زينب (س) مدال افتخاري كه اين بزرگان به سينه مدافعان حرم مي‌زنند قيمتش با هيچ چيز قابل قياس نيست و ارزش تعويض ندارد. ✨ ممتاز امير از تكاوران نيروي دريايي سپاه بود و از شاگردان محمد ناظري. يك شاگرد نمونه و ممتاز. امير از طرف بسيج اسلامشهر به صورت داوطلبانه براي دفاع از حرم اعزام شد. اين راهي بود كه خودش انتخاب كرد. بعضي وقت‌ها نياز نيست تا عزيزت حرفي بزند بايد حرف دلش را بي‌صدا بشنوي. بايد گوش جان بسپاري... ادمه دارد....
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🌹 شهید مدافع حرم (نیروی ویژه-ندسا) ☄️بخش پایانی☄️ حلالم كنيد يكي از دوستان شهيد امير سياوشي نحوه امير با دوستانش را اينگونه روايت مي‌كند: قبل از اربعين با كارواني از بچه‌هاي چيذر به كربلا رفته بوديم كه در مسير، امير از بچه‌ها طلبيد. بچه‌ها كمي سر به سرش گذاشتند و گفتند «امير نكند كه بدون پا برگردي». امير پاسخ داد: «برگشتي ندارد. مي‌روم و با يك خال در پيشاني برمي‌گردم.» آخرين پيغامي بود كه از امير به ما رسيد. آن لحظه تصور نمي‌كرديم كه كمي بعد خبر شهادتش را خواهيم شنيدوبدین گونه امیر سیاوشی عاشقانه فدایی حضرت (س)شدوبه غافله شهدا پیوست🌹 روحش شاد وراهش پررهروباد✨🌹
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 شهدای صابرین از مظلوم ترین شهدای سالهای اخیر هستند که در گمنامی کار می کنند و در گمنامی هم شهید می شوند. در سلسله مطالبی که با عنوان زندگینامه از شهدای گزانقدرصابرین منتشر می شود، سعی داریم تا برخی از این شهدا را که در سال گذشته در مقابله با گروهک تروریستی پژاک وشهدای مدافع حرم به شهادت رسیدند، معرفی کنیم. این بار نوبت به شهید -احمدی-پناه رسید.🌹 شهیدی که از او چیز زیادی نمی دانیم جز چند عکس و چند خط نوشته که نزدیکانش درباره او گفته اند و فیلم کوتاهی از او که در مقابل دوربین صحبت کرده است. این شهید بزرگوار اهل روستای از استان چهار محال و بختیاری بود که در شهریور سال ۹۰ در درگیری با گروهک تروریستی پژاک در ارتفاعات جاسوسان به شهادت رسید.🕊🌹 از او یک به نام زهرا به جا مانده است. ادای حق این شه دا برای ما ممکن نیست اما همین چند مطلب کوتاه را تقدیم مخاطبین عزیز می کنیم تا شاید در فرصتی دیگر، مطالبی مفصل‌تر از این شهید بزرگوار و دیگر صابرین به دستمان برسد: ☄️روایتی از خود شهید☄️ انگیزه بنده از ورود به سپاه، رضای خدا و بعد هم دفاع از مرز و بوم کشور در برابر دشمنان داخلی و خارجی است و ان‌شاءالله اگر شد و خدا بخواهد، بشیم. از همه هکارانم می خواهم که کارشان برای رضای خدا باشد. خیلی از ما حرف از رضای خدا می زنیم ولی پای عمل که می رسیم، می لنگیم. و خودسازی! خیلی برای بچه های سپاه و همکاران ما مهمه. مطلب آخر در قالب دعا از خدا عاقبت به خیری و در راهش می خواهم.🌹 منبع:س-مشرق ادامه دارد...
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🌹 خصوصیات اخلاقی شهید آقا مسلم رو خیلی دوست داشتم چون خیلی و بود. با من هم که صحبت می کرد سرشو زیر می‌انداخت؛ یعنی سرش رو بالا نمی کرد و ... ( سردار) خدا می دونه نور ایمان در چشمش و صورتش هویدا بود واقعا ایمان رو میشد تو صورتش دید نگرانی من اینه که چون خدا اینا رو دوست داره زود هم می برشون... (راوی: میریان فرمانده سابق یگان صابرین)✨ سید مهدی یه هفته قبل شهادتش به مسلم گفته بود خیلی داری نور بالا میزنیا. مسلم هم به شوخی گفته من ایندفعه رفتم شهید میشم. سید مهدی میگفت بهش گفتم نامردی اگه من رو شفاعت نکنی. مسلم یه خنده ای میکنه و میگه تو دعا کن. سید مهدی از مسلم قول میگیره . تو تشییع جنازه مسلم تو فرادنبه (استان چهار محال و بختیاری) که 14000 نفر جمعیت داره ، 10000 نفر اومده بودن. مسلم کابینتا را خالی میکرد و نخود و لوبیا و.. رو با ترازو میکشید و خمسشون رو حساب می‌کرد و می‌داد. (راوی: برادر خانم شهید) اول وقتش هیچ گاه ترك نشد. در به معروف و نهی از منكر همیشه ثابت قدم بود. امكان نداشت كه ببیند گناهی رخ می دهد و او تذكر ندهد. البته این كار را بسیار با آرامش و با رعایت همه جوانب انجام می داد. با این اخلاق نیكو و عمل به تكلیف باید فرجامی چون شهادت می داشت. همیشه می گفت آرزوی شهادت دارم و بالاخره به آرزوی دیرینه اش دست یافت. ما خوشحالیم از اینكه او مزد اعمالش را گرفت، اما تنها ناراحتی ما، جای خالی او و بی تابی فرزند یك و نیم ساله اوست كه بسیار دلتنگ پدرش است. (راوی: پدر شهید)🌹 روحش شاد راهش پر رهرو✨🍃
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🌹 زندگینامه ☄️بخش اول☄️ به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، ارتفاعات جاسوسان در سردشت دیگر برای جای شناخته شده ای است. جایی که تعداد زیادی از رزمندگان مظلوم این یگان، در درگیری با اشرار گروهک تروریستی پژاک برای دفاع از خاک شکور به رسیدند.🌹 در این میان اما شهید محمد غفاری حکایتی دیگر دارد. ✨✨ او 27 سال داشت و اهل همدان بود. از آن بچه های دوست داشتنی که هر پدری آرزوی آن را دارد. ، متین، خوش رفتار، درسخوان و ... به تازگی هم ازدواج کرده بود. هر سال در ایام محرم به مناسبت سرور و سالار شهیدان ابا عبدالله الحسین در منزل پدری‌اش مراسم برپا میکردند تا اینکه بنا بر گفته خودش: یکی از همان روزها (محرم 1388)، بعد از مراسم خیلی خسته شده بودم آخرشب بود خوابیدم کمی قبل از اذان صبح بود که در خواب شهید چیت سازیان را دیدم، چند نفری هم همراه ایشان بودند که من نشناختم. ایشان رو به من کرد و گفت: حتما به مراسم شما می آیم و به شما سر می زنم. درحالیکه قشنگی روی لبانش نقش بسته بود که زیبایی و چهره اش را دو چندان می کرد. شدیدی مرا احاطه کرد و داشتم که با آنان باشم، موقع خداحافظی گفتم: علی آقا من میخواهم همراه شما بیایم ، گفت: شما هم می آیی اما هنوز نرسیده است! ادامه دارد...🌹
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🌹 زندگینامه ☄️بخش دوم☄️ می گوید: محمد اصلا آدم گوشه نشین و اهل نشستن و یک جا ماندن نبود حتی اگر یک روز می آمد همدان، آن روز را هم مدام در عجنب و جوش بود. برای مثال همین آخرین بار، شب 21 ماه مبارک آمد همدان، با هم رفتیم گنج نامه و نشستیم چای خوردیم که شروع کرد به کردن من که پدر و مادر باش. این آمدن و رفتن من به همدان فقط به خاطر پدر و مادر است اما این بار که دارم میرم ماموریت، دیگر پدر و مادر را به تو می سپارم. عادت داشت می خواست داخل اتاق من بشود در می زد. این آخرین بار نیمه شب در زد و داخل شد و گفت: اگه میشه مقداری تنهام بزار تا توی حال خودم با شم. ✨✨✨ من رفتم. شروع کرد به شب خواندن. برگشتم و گفتم: محمد چقدر نماز می خوانی؟ کمرت درد می گیرد، خسته میشی. گفت: امیر می خواهم توی این ماه رمضان شوم. خانه شان را بنده رنگ کردم، در کمدش را باز کردم و دیدم تمام در کمدش را با های شهدا پر کرده است و بالایشان نوشته بود: ای سر و پا! من بی سر و پا، خود را کنار عکس شهدا پیدا کردم. خوب که دقت کردم یک جای روی در کمدش بود، گفتم: محمد عکس یکی از شهدا رو بزن اینجا، این جای خالی قشنگ نیست. گفت آنجا، جای عکس است.🍃 -دارد.....
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🌹 زندگینامه ☄️بخش سوم☄️ شهید به روایت پدر: محمد غیراز امام حسين(ع)، دو سه جای دیگر هم قبول شد. رد رشته پزشکی و تغذیه هم قبول شد ولی این‌ها رو به من نگفت. علاقه زیادی به نظام داشت و از بچگی هر چی اسباب بازی می‌خواست بخره اسلحه می خرید. از اینجا به عنوان دانشجوی همدان رفت تهران ولی نیروی همدان بود. محمد در گروهش چتر بازی شد و توی راپل هم نفر اول بود و -خلبانی هم دیده بود. طوری شده بود که دست راست فرمانده‌شان بحساب می‌آمد و ایشان روی محمد خیلی حساب باز کرده بود. ✨✨✨☄️ یک بار گفتم محمد شما رو می فرستن این های سنگین، جانتان هم در خطره، چقدر ماموریت می‌گیرید؟ می گفت: 14 تا 15 تومان می‌دهند... حالا اگه ما به یک کارمند ساده بگیم برو ملایر 15 هزار تومن بگیر و ناهار را هم خودمان می دهیم و هیچ خطری هم تهدیدت نمی‌کند، نمی‌رود. همیشه می گفت من در بین دوستانم اضافه ام. اینها در یک سطح بالایی از هستند. ولی من بهش می‌گفتم یه کاری بکن که اگر اتفاقی برات افتاد، پیش خدا روسفید باشی.✨ دارد....