eitaa logo
ارشيو ،زندگينامه شهداي نيرو ويژه صابرين
76 دنبال‌کننده
204 عکس
38 ویدیو
10 فایل
ارتباط @Hamadani_52
مشاهده در ایتا
دانلود
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 ️⃣ از عقد يك ديدم، خواب ديدم با سرعت بسيار زياد از مقابل من در حال عبور است، توي قطار پر بود از شهدا، محمدآقا كنار شهدا بود، كم كم داشت با از كنارم دور مي شد كه همان لحظه از خواب بيدار شدم، وقتي كه خواب را برايش تعريف كردم، :خوب معلومه تعبيرش چيه؟ من بالاخره يك روزي مي شم...!🕊🌹 سالي كه بنده با ايشان زندگی کردم، در حقیقت دو سال با هم زندگي كرديم محمد آقا وقتي دو سال بعد از عقد جذب سپاه شد، هم در دوره هاي آموزشي شركت مي كرد و هم در ماموريت هاي مختلف داشت. به همين جهت كمتر همديگر را مي‌ديديم. در اين مدتي كه زندگي كرديم سعي مان بر اين بود به همه آن چيزهايي كه در جلسه اول به آن اشاره شد، باشيم و به آن عمل كنيم. بعد از ازدواج ديگر در رابطه با شهادت و سختي هاي كارش صحبت مي كرد. مي گفت: بايد به خدا داشته باشيم. اگر خدا بخواهد به كه شهادت است مي رسيم.🕊🕊🌹 با صحبت هايي كه مي‌كرد و با اي كه داشت، باور كنيد مي‌دانستم يك روزي به آرزوي خود كه همان شهادت است خواهد رسيد. مواقع دوست داشت كه بنده را براي شهادت خودش كند. يادم مي آيد يك روز به ايشان گفتم از اينكه افتخار ميكنم ( شعباني سال 65 درعمليات غرور آفرین كربلاي5 به شهادت رسیدند🕊🌹) : اگر شما خواهر شهيد هستيد خود شهيد هستم. ⏯ ◀️ادامه دارد،،،
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🌹 زندگینامه ☄️بخش اول☄️ به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، ارتفاعات جاسوسان در سردشت دیگر برای جای شناخته شده ای است. جایی که تعداد زیادی از رزمندگان مظلوم این یگان، در درگیری با اشرار گروهک تروریستی پژاک برای دفاع از خاک شکور به رسیدند.🌹 در این میان اما شهید محمد غفاری حکایتی دیگر دارد. ✨✨ او 27 سال داشت و اهل همدان بود. از آن بچه های دوست داشتنی که هر پدری آرزوی آن را دارد. ، متین، خوش رفتار، درسخوان و ... به تازگی هم ازدواج کرده بود. هر سال در ایام محرم به مناسبت سرور و سالار شهیدان ابا عبدالله الحسین در منزل پدری‌اش مراسم برپا میکردند تا اینکه بنا بر گفته خودش: یکی از همان روزها (محرم 1388)، بعد از مراسم خیلی خسته شده بودم آخرشب بود خوابیدم کمی قبل از اذان صبح بود که در خواب شهید چیت سازیان را دیدم، چند نفری هم همراه ایشان بودند که من نشناختم. ایشان رو به من کرد و گفت: حتما به مراسم شما می آیم و به شما سر می زنم. درحالیکه قشنگی روی لبانش نقش بسته بود که زیبایی و چهره اش را دو چندان می کرد. شدیدی مرا احاطه کرد و داشتم که با آنان باشم، موقع خداحافظی گفتم: علی آقا من میخواهم همراه شما بیایم ، گفت: شما هم می آیی اما هنوز نرسیده است! ادامه دارد...🌹
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 ۱ سیدروح‌اله عمادی، از شهدای حرم نخستین روز از شهریور ماه سال 1359 در روستای زیراب در یک خانواده مذهبی و چشم به جهان گشود. دوران ابتدایی و راهنمایی را در روستا و سپس برای ادامه تحصیل در فنی به شهر زیراب رفت و در رشته ساخت وتولید فارغ التحصیل شد. به دلیل شدید به انقلاب و نظام و دلدادگی به انقلاب و راستین محمدی به دانشگاه (ع) رفت و به خدمت مقدس نائل گشت. وی با عمیق به دین اسلام و شریعت ناب محمدی کم کم به رشد زایدالوصفی رسید که عشق به 🕊🌹 از آرزوهای دیرین او بوده است. زیبای او همیشه و در همه حال از صفا و صمیمیت درونی وی داشت و سعی در امور بین دوستان و خویشاوندان ذاتی او بوده است. زندگی مشترک شهید با مهربان و فداکار همراه با خانه خدا آغاز شد. او که همه جا با قوی چه در راه عمل و توکل به خدا کارش را ادامه می داد با اخذ فوق لیسانس و یادگیری علوم و فنون به درجه خلبانی برسد. ایشان در حراست و پاسداری از مرزهای شرقی و غربی کشور و با پژاک تلاش های داشت. این دلیرمرد سوادکوهی در اعزامش به سوریه، برای از حرم حضرت کبری (س) و حضرت (س) در روز اول آبان ماه سال 1394 مصادف با حسینی سال 1437 هجری قمری و طی « » در درگیری با «مزدورانِ سعودی» و «پیروان اسلام آمریکایی» در شهر خلعت پوشید🕊🌹 به گزارش،،،،،،ادامه دارد.،
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🌹 💫 🌱 📌در سال 1387 با "پارسا مهر" ازدواج کرد و با برادر بزرگتر خودش باجناق شد. و با صفای مجتبی و همسرش . مجتبی خود این جمله را بر زبان می آورد که من مطمئنم که مرا عاقبت به خیر میکند. در ادب و نزاکت، رعایت شئون ، ادای فریضه کوشا بود و عدم تعلق خاطر به امور دنیایی و مسائل مادی زبانزد بود. همیشه در برخوردها بر چهره داشت حتی اگر از مسئله ای ناراحت بود لبخند میزد. فرزند در تاریخ 1390/6/13 در پاکسازی مرزهای شمال از وجود اشرار و گروهک تروریستی پژاک در ارتفاعات جاسوسان در نبردی سخت به رسید و به فیض 🕊نائل شد. در هنگام شهادت " بر زبانش جاری بود و به خیل شهدا پیوست🕊🌹 تشییع این شهید با شکوهی و که یاد آور سالهای دفاع مقدس بود در روز پنجشنبه 1390/6/17 برگزار شد . روحمان با یادش شاد باد، وراهشان پررهرو 🌹 🌹
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹•°°•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 ۹ 🌹 متفاوت روح‌الله 🍃مادر دوباره لب به سخن وا می‌کند و ادامه می‌دهد: روح‌الله پانزده روز بعد از ماه رمضان تماس گرفت و گفت اگر به خانه آمد ازدواج می‌کند آن را برای دل خوش کردن من می‌گفت، روح‌الله از من خواست اگر یافت، داد و بیداد نکنم و به خدا کرده و باشم. 🍃مادرش از شهادت متفاوت روح‌الله می‌گوید: یک هفته قبل از تماس گرفت که به تبریز بر می‌گردد. به دوستانش هم گفته بود شب، به سمت تهران حرکت می‌کند تا در تهران باشد و پنجشنبه به تبریز بیاید. قضای روزگار هم این بود که یکشنبه شود، جنازه‌اش را دوشنبه به تهران کنند و پس از چند روز جنازه‌اش را به تبریز بیاورند! 🍃مادر شهید احساسش را نسبت به اعدام ریگی می‌گوید: موقع دستگیری و اعدام ریگی یک مشترک دیدم که روح‌الله با لباس کاراته خودش، حرکات رزمی انجام می‌داد و بسیار می‌کرد. 🍃جعفر اسکندری از دوستان روح‌الله است که در این دیدار ما را همراهی می‌کرد؛ وی از روح‌الله می‌گوید: از خاص روح‌الله وی بود، با همه که داشت و خاصش که همیشه در چهره او نمایان بود. اواخر کمتر او را در محله می‌دیدیم و هر از گاهی هم که می‌آمد زود بر می‌گشت. تا اینکه روزی که را به طور اتفاقی در روزنامه نگاه می‌کردم، نام روح‌الله را دیدم که به اشتباه «نورزاد» زده بودند و فهمیدم روح‌الله شده است. ⏮پایان