eitaa logo
ارشيو ،زندگينامه شهداي نيرو ويژه صابرين
76 دنبال‌کننده
204 عکس
38 ویدیو
10 فایل
ارتباط @Hamadani_52
مشاهده در ایتا
دانلود
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🌹 ☄️بخش پایانی☄️ سال 1384 به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و پس از گذراندن دوره آموزش افسری در دانشگاه حسین(ع) عضو یگان ویژه صابرین شد. همیشه می گفت: من اگر لیاقت شهادت را داشته باشم، بزرگ‌ترین هدیه الهی است. درباره خبر شهادت فرزندش می گوید: چهل روز قبل از شهادت فرزندم (همزمان با پایان نخستین مرحله حمله سپاه به گروهک پژاک) در عالم دیدم که همرزمان فرزندم لباس به تن دارند و به خانه ما آمده‌اند اما فرزندم در بین آنها نبود و زمانی که صدایم کردند و از خواب بیدار شدم سه بار فریاد یا حسین سر دادم. درباره نحوه شهادت ایشان نیز گفته اند: صمد که زخمی شده بود روی ارتفاعات اتفاده اما هنوز جان داشت. به دلیل تکان خوردن او، تک تیرانداز پژاک متوجه شده و با شلیک به پیکر نیمه جان شهید امیدپور او را از پای در می‌آورد. از این شهید بزرگوار مطلب زیادی پیدا نکردیم جز همین چند خط و شاید این دلیل دیگری باشد بر مظلومیت مضاعف فرزندان روح الله... شهدای صابرین🌹
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 هشت اردیبهشت سال 87 بنده توفیق شهید سجاد طاهرنیا رو پیدا کردم، ما در مقدس جمکران به هم محرم شدیم و زندگیمون رو از خونه (عج) شروع کردیم. یکسال بعد در نیمه شعبان سال 88 تو خونه امام زمان، رشت مراسم عروسی گرفتیم و زندگیمون رو برای امام زمان شروع کردیم و برای امام زمان ادامه دادیم و خدا رو شکر زندگیمون در راه امام زمان خرج شد و مابقی زندگیمون که عمر من و بچه‌ها باشه به امام زمان ان شالله خرج امام زمان شود.🌹 از زبان شهید:🕊🌹 به گوش من رسونده بودن که سجاد لب شهید شده،🌹🕊 موقعی که مجروح شده بود،داشت ازش خون میرفت،😔 درخواست کرد ولی همرزمانش مانع شدن و بهش گفتن که اگه بهت آب بدیم،تو سریع جون میدی و آب واسه جسمت خوب نیست... لذا بهش ندادن و لحظات بعد به رسید🕊🌹 وقتی این موضوع رو شنیدم خیلی شدم،همش به خودم میگفتم که پسرم شهید شده و کاش بهش آب میدادن...😔 لذا یکی دو هفته پیش این رو دیدم: خواب دیدم که تو یک مکان هستم و یک کوه در مقابل منه،سجاد من بالای کوه بود و منم داشتم میرفتم که بهش آب بدم...😭 تا یکم رفتم جلو دیدم که یک چادری باعصا داره میره ...😭(یازهرا(س) و نگاه کردم دیدم سر رو گذاشت رو دستانش و داره به سجاد میده...😭😭 من خواستم برم پیشش ازش کنم که یه وقت دیدم واسم دست تکون داد که 😔 ( این بود که بچه ات رو کردم و نگران نباش و برگرد) از این خواب رو دیدم،خیالم راحت شده که سجاد من شده ✍️ لب تشنه ات یا حسین(ع) بدین ترتیب زندگینامه این شهید بزرگوار را موقتا به پایان می بریم ،به امید گوشه چشمی به همه ارادتمندان🌹 ویژه از مدیر محترم کانال شهید سجاد طاهرنیا🕊🌹اللهم الصابرین
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹•°°•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 ۹ 🌹 متفاوت روح‌الله 🍃مادر دوباره لب به سخن وا می‌کند و ادامه می‌دهد: روح‌الله پانزده روز بعد از ماه رمضان تماس گرفت و گفت اگر به خانه آمد ازدواج می‌کند آن را برای دل خوش کردن من می‌گفت، روح‌الله از من خواست اگر یافت، داد و بیداد نکنم و به خدا کرده و باشم. 🍃مادرش از شهادت متفاوت روح‌الله می‌گوید: یک هفته قبل از تماس گرفت که به تبریز بر می‌گردد. به دوستانش هم گفته بود شب، به سمت تهران حرکت می‌کند تا در تهران باشد و پنجشنبه به تبریز بیاید. قضای روزگار هم این بود که یکشنبه شود، جنازه‌اش را دوشنبه به تهران کنند و پس از چند روز جنازه‌اش را به تبریز بیاورند! 🍃مادر شهید احساسش را نسبت به اعدام ریگی می‌گوید: موقع دستگیری و اعدام ریگی یک مشترک دیدم که روح‌الله با لباس کاراته خودش، حرکات رزمی انجام می‌داد و بسیار می‌کرد. 🍃جعفر اسکندری از دوستان روح‌الله است که در این دیدار ما را همراهی می‌کرد؛ وی از روح‌الله می‌گوید: از خاص روح‌الله وی بود، با همه که داشت و خاصش که همیشه در چهره او نمایان بود. اواخر کمتر او را در محله می‌دیدیم و هر از گاهی هم که می‌آمد زود بر می‌گشت. تا اینکه روزی که را به طور اتفاقی در روزنامه نگاه می‌کردم، نام روح‌الله را دیدم که به اشتباه «نورزاد» زده بودند و فهمیدم روح‌الله شده است. ⏮پایان
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹•°°•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🌹 ۴ 🔸نقل از سردار شهید فرشاد شفیع پور: به خاطره علاقه عجیبی که به سردار شهید شوشتری داشت هرجا که به کمکش نیاز بود سریع حاضر می شد.حالا اون با شهید شوشتری عازم مناطق به شدت نا امن سیستان و بلوچستان شده بود. 🔸مدتی که گذشت فرشاد قرار بود بره مرخصی ولی به خاطر یه خوشایند که دلشوره خویی تو وجود مبارکش انداخته بود تصمیم گرفت تامرخصیش رو عقب بندازه . 🔸اون شب فرشاد حال داشت .همش می گفت فردا روز مهمیه . آخه قرار بود با بالا اومدن خورشید همراه شهید شوشتری برای بازدید به نمایشگاه فعالیتهای مردمی برند .تامین امنیت مراسم هم با خود محلی ها بود. 🔸صبح که برای نماز بیدار شدیم فرشاد اومد پیش من و گفت دیشب عجیبی دیدم .گفتم چه خوابی گفت خواب دیدم سردار از آسمون داره برام دست تکون میده گفتم انشاالله خیره به شوخی گفتم نکنه ...ئکه بی معطلی گفت من اگه از این چیزا می ترسیدم تهران می موندم 🔸راست میگفت ترس پیش فرشاد واقعا واژه کوچکی بود . آخه زمان اون جزو نیروهای برون مرزی سپاه بود که دائم درحال ماموریت بود . ادامه دارد◀️
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹•°°•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🌹 ۵ 🔸از بحث دور نشیم . موضوع فرشادو برای شهید شوشتری گفتم . گفت انشاءالله خیره . به اتفاق شهیدان شوشتری و شفیع پور راهی بازدید شدیم وارد محوطه که شدیم فرشاد با دقت همه چیز رو زیر نظر داشت . 🔸هنوز مدتی نگذشته بود که شهید پور متوجه حرکات مشکوک یکی از حاضرین شد . انگار که اونم متوجه شده بود فرشاد متوجهش شده . اون شروع به دویدن کرد بی شک فقط فرشاد متوجه شد که شهید دست به سلاحش برد عامل انتحاری متوجه شد که از این نزدیکتر نمی تونه بره و بعد لعنتی خودش رو کرد . 💥 بی شک اگه درایت و تیز هوشی فرشاد نبود و عامل انتحاری میتونست نزدیک تر بیاد وضعیت خیلی می شد و تعداد شهدا بالاتر میرفت . درود به روان پاکش. کاش میشد من رو هم با خودش میبرد.😭 ادامه دارد◀️
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 ۵ ⚜️برادر از قول کتک زدن برادر هم می‌گوید: قبل از تشییع پیکرش از حال رفته بودم و در بیمارستان سجاد را دیدم. سجاد به طرف من آمد و گفت آمدم از تو خداحافظی کنم. گفتم کجا؟ گفت باید بروم. گفتم تو قول دادی زود برگردی زود هم برگشتی، اما نباید بروی دیگر. تو مادر داری، خواهر داری، من هم می‌خواهم به تو تکیه کنم. گفت دیگر نمی‌توانم بمانم، باید بروم. هر کاری کردم نگهش دارم نتوانستم و او رفت. روز پیکرش سر مزار وقتی روی سجاد را برداشتم تا آن کتکی که قولش را داده بودم بزنم، دیدم جایی برای زدنش نیست. خمپاره نیمی از صورتش را برده بود. مراسم بسیار باشکوهی بود. بیش از ۳۵۰۰ نفر مهمان داشتیم. تشییعی که من خودم باورم نمی‌شد. وقتی جمعیت را دیدم قلب گرفتم. با خودم گفتم اگر چه سجاد مظلوم شهید شد، اما هستند کسانی که سجاد و راه سجاد را بشناسند. سجاد نترسی داشت و با پای قرص در میدان حاضر می‌شد. در شرایط سخت خانوادگی هرگز ندیدم که زبان به اعتراض باز کند. هیچ گاه ندیدم مقابل ما حرف زشت بزند. واقعاً بود. ⏮ادامه دارد..
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊 ۴ 🔶 (س)الگوی گمنامی سید احسان میر سیار عاشق مادرش حضرت زهرا (س)بود، و این شهید عزیز نیز به طور قطع ارزوی دیرینه احسان عزیز بوده که مانند تا ظهور منجی عالم بشریت گمنام بماند، زیر خود گواه اشکار از ارادت ایشان به صدیقه طاهره (س)می باشد که از زبان همسنگر وهمراه زندگیش بیان شده است، حتی سال پیش در ایام در سه مراسم که به نام همسرم بود به جای صحبت از همسرم روضه حضرت (س)خونده شد در اولین شب شهادت مراسم سالگرد همسرم بود اونشب 5 دقیقه هم از همسرم خونده نشد حضرت زهرا خونده شد در وسط ایام فاطمیه یه شب جمعه و در شب شهادت اصلی حضرت هم همینطور همچنین در درخواست دوروضه دیگر برای حضرت در منزلمان کرد که طوری شدبه طور اتفاقی که روز قبل وبعد وفات این مراسمها برگزار شد ⏮ادامه دارد