eitaa logo
ارشيو ،زندگينامه شهداي نيرو ويژه صابرين
75 دنبال‌کننده
204 عکس
38 ویدیو
10 فایل
ارتباط @Hamadani_52
مشاهده در ایتا
دانلود
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹•°°•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🌹🕊 ۱ 🔸🍃دردهمین روز از خرداد ماه ۱۳۴۴ در در خانواده مذهبی حسونی زاده فرزندی به دنیا آمد. پدرش عبدالکاظم و مادرش خدیجه بانو نامش را فرشاد نهادند. عبدالکاظم کارمند آموزش وپرورش مردی زحمتکش و با خداو مقید به نماز اول وقت بودو ارادت خاصی به سیدالشهدا داشت. وی ۷ دختر و ۶ پسر داشت. 🔸🍃بعدازتولد فرشاد خانواده حسونی زاده از به مهاجرت کردندو ابتدا در خیابان نادری و سپس در محله کمپلو اهواز ساکن شدند. فرشاد تحصیلات متوسطه خود را در مدرسه مدرس گذراند. 🔸🍃دیپلم خودا در رشته تجربی و فوق دیپلمش را در رشته بهیاری و پس از آن لیسانس نظامی خود را در سپاه در شهر اصفهان کسب کرد. 🔸🍃 از همان دوران کودکی به مسایل دینی علاقه نشان می دادو به وقایع و اتفاقات جامعه بی تفاوت نبود. ایشان هم مثل خیلی از هم سن وسالانش از ظلم و ستم رژیم پهلوی وبی بند وباری حاکم بر جامعه به ستوه آمده بود. ⏮ادامه دارد،،،
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹•°°•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🌹🕊 ۲ ⚜️🍃ایشان تحت تاثیر قیام روشنگرانه خمینی کبیر حاکمیت ناصالح زمان خویش بپا خواست و تا پیروزی انقلاب اسلامی از با نشست در حالی که ۱۲ سال بیشتر نداشت به همراه دوستان و مبارزان انقلابیش خود با شرکت در راهپیمایی ها و بخش شبانه اعلامیه های امام راحل و حتی درگیری مستقیم با نظامیان رژیم منحوس پهلوی نقش به سزایی داشتند. ⚜️🍃پیروزی انقلاب اسلامی باعث نشد تا تلاش و مجاهدت فروکش کند بلکه با عضویت در گروه فعالین مسجد امام موسی بن جعفر (ع) به ادامه فعالیت های اجتماعی و مذهبی خود اقدام نمود. درحالی که پیروزی انقلاب اسلامی می رفت تا جوانه های امید رشد و متعالی را در گرو وجود جوانان و نوجوانان دینی این مرز و بوم شکوفا نماید. برگ دیگری از تاریخ حوادث تلخ و شیرین دیگری را رقم زد و مسیر زندگی فرشاد را تغییر داد. ⚜️🍃از همان روزهای ابتدایی تهاجم وحشیانه رژیم بعث به مرزهای ایران اسلامی ۱۶ ساله از طرف مسجد امام موسی بن جعفر عازم جبهه های حق علیه باطل شد. و زمانی که فقط ۱۹ سال داشت به صورت رسمی وارد سپاه شد. ⏮ادامه دارد،،،
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹•°°•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🌹🕊 ۳ 🍃🌹در دوران مقدس به عنوان مربی آموزش مقابله با شیمیایی فعالیت می کرد. و در عملیات مختلفی از جمله خیبرو کربلای ۴ و۵ وفاو و… شجاعانه شرکت نمودکه نهایتا در عملیات دچار عارضه شیمیایی شد تا جایی که حس بویایی خود را از دست دادو سالها با درد و رنج این زخم کهنه و تیغ خشم ونفرت صدام جاهل دست و پنجه نرم کرد. اما هرگز اجازه نداد کسی متوجه این مسله شود. 🍃🌹درسال ۱۳۴۶ ازدواج نمود که و و الله یادگاران آن بزرگ مرد و خستگی ناپذیر بودند فرشاد در هنگام تولد هر سه فرزندش در جبهه های حق علیه بلاطل حضور داشت. 🍃🌹بعد از پایان جنگ تحمیلی همچنان به فعالیت های علمی و فرهنگی خود ادامه داد و تلاش و مجاهدت و نبوف ویژه ایشان باعث شد که از اطراف فرماندهانش برای خدمت بیشتر عازم شودو اما آخرین برگ زرین زندگی پر از مجاهدت فرشاد زمانی آغاز شد که عوامل کوردل شیطان و سعود برای فتح کشور و نابودی حرم (س) و در واقع بریدن شاهرگ حیاطی مقاومت جبهه نبدی دیگر آفریدند. 🍃🌹روح بلندو بی تاب این بار هم آرام ننشست و ندای هل من ناصر امام خویش را لبیک گفت و لباس رزم پوشید و عازم سوریه شد فرشاد که نمی توانست به سالهای مجاهدت خود در دفاع مقدس اکتفا کند و در رفاه و آسایش در کنار خانواده زندگی دنیایی خود را ادامه دهد به پست و مقام دنیا پشت کردو سختی جهاد را بار دیگر به جان خرید و مجاهد فی الله شد. و بعد از رشادت ها و فداکاری های بسیار سرانجام در ۲۰ مهر ۱۳۹۴ بعد از ۳ سالل جهاد بی وقفه در منطقه در کشور سوریه بر اثر اصابت خمپاره به مقام رفیع 🕊شهادت نایل آمد. ⏮ادامه دارد،،،
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹•°°•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🌹🕊 ۴ همسر شهید🌹 ⚜️موقعی که با شهید حسونی‌زاده آشنا شدید، ایشان در جبهه‌های دفاع مقدس حضور یافته بود؟ ⚜️بله، سال 1362که فرشاد به خواستگاری من آمد، اوج جنگ بود. من آن موقع 13 سال داشتم. البته ما سال 1364 با هم ازدواج کردیم. ایشان همان زمان از بچه‌های جبهه و جنگ بود. وقتی با هم صحبت کردیم، شرط اولش برای ازدواج این بود که من غیر از اینکه در خدمت خانواده هستم، تعلق اصلی‌ام برای مردم است نه فقط مردم کشور خودم، بلکه کل مردم جهان. ⚜️ایشان آن زمان 16 سال داشتند و من 14، 15 سال. می‌گفت نمی‌خواهم در آینده از نبودن‌هایم شکایت کنی و ناراحت شوی و من پذیرفتم و گفتم که می‌توانم. این صحبت‌ها از یک نوجوان 16 ساله در آن شرایط و اوضاع جنگ چندان بعید نبود. آنها برای اهتزاز پرچم اسلام در آن سوی مرزها مجاهدت می‌کردند. شور انقلاب در وجود تک تک جوانان و نوجوانان موج می‌زد. من می‌دانستم که با یک رزمنده جهادی ازدواج می‌کنم که هر لحظه احتمال شهادتش وجود دارد. ⏮ادامه دارد،،،
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹•°°•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🌹🕊 ۵ 🔅دغدغه چه بود؟ 🔅ایشان به عنوان یک همسر در خانه چه رفتاری داشتند؟ 🔅 مبارزی خستگی‌ناپذیر بود و هیچ وقت خسته نمی‌شد. من تا امروز کلمه خسته شده‌ام را از زبانش نشنیدم. ارتباط خیلی خوبی با جوانان داشت و همواره من را به ارتباط با دختران جوان سفارش می‌کرد. می‌گفت با رفتار و کردارتان جوانان را به خود جذب کنید و آنها را به حجاب و نماز تشویق کنید. ایشان بسیار باایمان و بااخلاق بود. قبل از چند روزی را در کنار ایشان بودم. غذا می‌پخت، شام و ناهار را مهیا می‌کرد و من را مثل همیشه شرمنده خود می‌کرد. می‌گفتم: مهم این است که در کنار هم هستیم. برای چه زحمت ناهار و شام را می‌کشی؟ 🔅اما می‌گفت: من باید برای مجاهدم غذا درست کنم. می‌گفتم حاجی مجاهد تویی نه من! می‌گفت شما هستید که سال‌ها ما را یاری می‌کنید. 🔅سردار دلتنگ یاران و همرزمان شهید دوران دفاع مقدسش می‌شد؟ 🔅نمی‌دانم چه سر و رازی در دلتنگی بچه‌های رزمنده دوران دفاع مقدس بود که از قافله و دوستانشان جامانده‌اند و نمی‌توانند آرامش داشته باشند. آنها تنها منتظر اذن بودند، که بروند و به داد مظلومان مسلمان برسند. بارها گریه و زاری و التماس‌های حاجی را به می‌شنیدم و معنای این همه دلتنگی را نمی‌دانستم اما هر بار که راهی منطقه می‌شد و به خاک قدم می‌گذاشت، شادتر از دفعات قبل باز‌می‌گشت. حاجی بود و گاهاً دردها امانش را می‌برید اما می‌گفت فرصتی برای درمان و دکتر و... ندارم. این دردها برای من است. شما نگران نباشید. ⏮ادامه دارد،،،
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹•°°•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🌹🕊 ۶ 🔶کی متوجه شدید که همسفر زندگی‌تان می‌خواهد مدافع حرم شد؟ 🔹 دو سال و شش ماه در سوریه بود. وقتی متوجه شدم که می‌خواهد به برود، گفتم شنیده‌ام آماده‌ای و می‌خواهی بروی، گفت: مخالفی؟ گفتم: نه اگر کاری برای خدا باشد من هم هستم و حاجی خدا را شکر کرد. 🔸بچه‌ها نسبت به تصمیم پدرشان و جهاد ایشان در آن سوی مرزها، عکس‌العملی نشان ندادند؟ 🔹دختر و پسر کوچک‌ترم برای رفتن بی‌تابی می‌کردند و می‌گفتند پدر اگر تکلیفی داشته تا امروز همه را انجام داده است ولی من به آنها گفتم اگر تکلیف بر گردن کسی باشد، همیشگی است. زمان و انتها ندارد و همچنان ادامه دارد و پایان‌ناپذیر است. شما اگر از می‌ترسید من به شما بگویم می‌تواند در یک تصادف یا هر اتفاق دیگر پدر از بین شما برود. اگر قرار بر هم باشد شهید می‌شود. بگذارید جهادش را بکند، ما کاری به شهادت نداریم. اگر شد، مزد جهاد پدرتان بوده است. ⏮ادامه دارد،،،
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹•°°•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🌹🕊 ۷ 🔺از اینکه همسرتان بعد از 30سال مزد مجاهدتش را گرفت، چه احساسی دارید؟ من از سردار به آرامش رسیدم. می‌دانم چه بود و در دلش چه می‌گذشت. می‌دانم چه دردهایی می‌کشید. خیلی درد داشت از کسانی که از ولایت تبعیت ندارند. این درد‌ها در دلش ماند. از حضرت (س)‌ خواستم هر چه در دل است بدهد. من امروز پسرهایم را در این راه می‌دهم. امام حسن از علی‌اصغر، از علی‌اکبر، از قاسم از همه داشته‌هایش گذشت. همه چی را داد. باید اسلام زنده بماند. من از حضرت خواستم که پسر‌ها ادامه‌دهنده راه پدر شوند و من شرمنده نشو م. اما در اینجا می‌خواهم از طریق روزنامه «جوان» به کسانی که گاهاً طعنه و کنایه‌هایشان از حضور نیرو‌های ما در و دل خیلی‌ها را می‌سوزاند بگویم که: هر جا اسلام در خطر باشد ما همانجا هستیم. فرقی نمی‌کند جهاد که فقط در ایران نیست. اسلام ناموس همه ما است. اینها هدف‌شان نابودی مسلمانان است. اینها برای تضعیف و تسلط بر ایران به سوریه و عراق آمدند. داعشی‌های تکفیری امروز همان ابوسفیان‌ها و شمر‌ها و ضدانقلاب‌ها و کسانی هستند که از سال‌ها برای اسلام برنامه دارند. ریشه همه آنها یکی است. ⏮ادامه دارد،،،
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹•°°•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🌹🕊 ۸ ❤️فرزند شهی🕊د نمی‌توانم 33 سال زحمتم را هدر بدهم 🍃ناصر حسونی‌زاده فرزند حاج فرشاد حسونی‌زاده از افتخاری چون پدرش برایمان می‌گوید: یکی از پاتوق‌های همیشگی پدر بود و ... 🍃خودم شوق و ذوق شنیدن خاطرات و حرف‌هایش از دوران را داشتم و همواره با ایشان به مناطق عملیاتی می‌رفتم. پدر برایم رفیق بود، خیلی صمیمی بودیم. الان اگر بخواهم از رفیق برایتان بگویم این است که هرگز خسته نمی‌شد. همواره ما را امیدوار می‌کرد و می‌خواست که در همه شرایط به خدا توکل کنیم. پدر خیلی در رفتار و اخلاقش گذشت داشت. به خواهر و برادرم می‌گفتم که بابا یک لحظه از فکر من خارج نمی‌شود چون او را در منطقه با نام ابوناصر صدا می‌زنند. 🍃وقتی به اهواز می‌آمد، لیستی از دیدارها و ملاقات‌هایش با خانواده و بستگان آماده می‌کرد تا کسی را فراموش نکند و صله رحم را به جا آورد. پدرم 33 سال را از خدا در ذکر قنوت‌هایش عاجزانه طلبید. وقتی بچه‌ها می‌گفتند بابا می‌شود نروی سوریه، گفت نمی‌توانم 33 سال زحمتم را هدر بدهم. پدرم رفت تا اسلام را نجات دهد. جهاد پدر برای حضرت رقیه (س) ‌و (س)‌ بود. او حرمین شریفین را ناموس خودش می‌دانست. رفت تا دشمنان قسم خورده به خاک ما تعدی نکنند. آری اینگونه در پدر را به سمت خودش کشید. ⏮پایان
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 ۱ ⚜️نیمه‌های شب اوایل مهرماه بود که صدای پیامک تلفن همراه، خبر شهید مدافع حرم را منتشر کرد. با خودم گفتم چه می‌کنند این جوانان عاشورایی که در ایام عزاداری سالار _شهیدان خود را به قافله کربلائیان می‌رسانند. کمی که پرس‌وجو کردم متوجه شدم همه داشته مادری بود که بعد از فوت همسرش با وجود مشکل شنوایی و عدم قدرت تکلم، فرزندانش را با حب اهل بیت(علیه السلام) پرورش داده تا اینکه یکی از دست‌پرورده‌هایش مدافع حرم شده است. سجاد زبرجدی سهراب اهل تهران و محله خانی‌آبادنو بود. از بسیجیان دهه هفتادی که حالا خلف شایسته‌ای برای رزمندگان دفاع مقدس شده‌اند. از همان سربازان امام زمانی که با شنیدن صوت هل من معین امام زمان‌شان خود را به قافله زینبیون می‌رسانند. برای آشنایی با زندگی و شهادت این مدافع حرم با علی زبرجدی برادر شهید، صفیه کمانی مادر ، آقایان قاسمی و سیفی از دوستان همکلام شده‌ایم که از نظرتان می‌گذرد. دنباله‌روی شد. ⏮ادامه دارد..
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 ۲ همکلامی‌مان با مادر سجاد زبرجدی شرایط خاصی داشت. مادری که سعی می‌کرد با زبان بی‌زبانی برایمان از دردانه بگوید. صفیه کمانی همه صحبت‌هایش را با ترک‌خورده‌اش درهم می‌آمیخت و اگر نمی‌توانست منظورش را بفهماند، نوشتاری به دستم می‌داد تا به این ترتیب بتواند روایتگر زندگی تا شهادت فرزند باشد. صفیه کمانی سخنانش را از دردانه‌اش اینگونه آغاز می‌کند: سجاد در یک خانواده رشد پیدا کرد. داود و مرتضی کمانی هر دو از شهدای دفاع مقدس هستند. پسرم دوست داشت سپاهی شود و ما هم مشوقش بودیم. از بارز پسرم می‌توانم به محجوب بودن، داشتن ایمان قوی، حب رهبری، پاکدامنی، شجاعت، صداقت، مهربانی، احترام به بزرگ‌تر‌ها، ساعی، ورزشکار و بسیار مسئولیت‌پذیر اشاره کنم. اهل صله رحم بود و تمامی خصوصیات خوب یک انسان واقعی را دارا بود. با ایمان قوی و علاقه شدید قلبی به اسلام و ائمه اطهار، از میهن و اسلام و کشورش می‌کرد و همواره گوش به فرمان رهبر بود. به نظر من همه این خوب بودن‌ها و خالص بودن‌هایش، به خاطر علاقه‌اش به سرگذشت دایی‌های داود و مرتضی کمانی بود. او مسیر را از دایی‌هایش آموخته بود. ⏮ادامه دارد..