eitaa logo
ارشيو ،زندگينامه شهداي نيرو ويژه صابرين
76 دنبال‌کننده
204 عکس
38 ویدیو
10 فایل
ارتباط @Hamadani_52
مشاهده در ایتا
دانلود
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 🔟 2 بعدازظهر، جاده را که بالا برده بودیم، ادامه دادیم و را تصرف کردیم،✌️ دستگاه‌های را هم برده بودیم و شروع کردیم را از پشت زدن. خلاصه‌کاری نمی‌توانستند بکنند و سنگینی دادند. سنگین به این معنا که 4 را از دست دادند و این خیلی برایشان سنگین بود. که برای نجاتشان می‌آمدند هم می‌شدند. مجروحین در بیمارستان صحرایی 🇮🇷 فردایش یک صحرایی به داخل روستای فرستادیم که مورد استقبال مردم واقع شد. جایی که 8-7 سال بود از مسئولین دولتی پایش را نگذاشته بود، مستقر شد و ترددها هم به حالت برگشت. است که برخی از مجروحین که به خانه هایشان برگشته بودند هم برای به بیمارستان مراجعه کردند. با آنها نداشتیم و همین خیلی موثر بود. با این کار، ضد انقلاب از روستا قطع شد و یک در وسط ماند. وقتی را می‌خواستیم انجام دهیم، مسیر را شناسایی کردیم. بچه‌های با وجود اینکه وضعیت هوا مطلق بود،، ⏯ ادامه دارد◀️
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 ️⃣1️⃣ 🚩فتح قله های امنیت بچه های با وجود ان که هوا مطلق بود، از امکانات دید در شب استفاده کردند و مسیر را شناسایی کردند. جاسوسان کمر ضذانقلاب را شکست💯 شلیک را آنها کردند و همین اشکال ما بود چون در مرحله اول جاسوسان، از بچه‌ها تا دهانه سنگر ضدانقلاب رفتند و متاسفانه اولین شلیک را آنها انجام دادند و بچه‌ها شدند.🕊🕊🌹 ضدانقلاب ما را برای تصرف آنجا دید و تلاش کرد واسطه بیندازد که درگیر نشود. خودشان هم اولین قدم را برای آتش‌ بس برداشتند. ما تنها راه آتش بس این است که اینجا را کنید. تنها راهش همین است. می‌دانستند که ما اصرار داریم که اینجا را و بالاخره هم می‌گرفتیم., 24 ساعت به آنها دادیم که منطقه را کنند. روز موعد که شد عمل . ما هم در همان روز روشن همه بلدوزرها و راحرکت دادیم. باز 5-6 ساعت خواستند و گفتند ما فردا صبح اینجا را تخلیه می‌کنیم. همین برای نیروهای رزمی‌شان بود. وقتی منطقه تخلیه شد، از چهره‌هایشان معلوم بود که چقدر خورده‌اند. بعد از در 26 شهریور، ما در منطقه شدیم که عملا از کترال تا جاسوسان آزاد و مقرهای دوله کوکه 1 و 2 و 3 شدند.✌️ منطقه بسیار مهمی بود. 50 سال است که تمام کردستان عراق در آنجا رقم می‌خورد. هر با دولت به مشکل برخورد کرده، اینجا بود. این برای ضد انقلاب هم از نظر و هم از نظر شکست بزرگی محسوب می‌شد.⏯ ادامه دارد◀️
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 🌾سفرنامه2️⃣1️⃣ 🚩فتح قله های امنیت ✌️فاتحان قله های افتخار گمنامند....🍂 از دور دستانش را باز می کند و به استقبالمان می آید. در تپه مجاور ده ها کندوی زنبورعسل، منظم چیده شده اند. کاک علی فرزند دارد. جوان همراه کاک علی، دامادش است.حسین ساکن روستای قبرحسین و آرایشگر است. با او هم کلام می شوم و می پرسم؛ شما در اینجا چه فرقی با پیش از سال گذشته کرده است؟❓ حسین با می گوید؛ قابل مقایسه نیست. قبلاً نه راهی بود و نه . باید به سختی و فقط سالی چند بار برای دیدن خانواده زنم می آمدیم حالا تقریباً هر هفته بهشان سر می زنیم. حسین عمیق به جاده می کند، سری تکان می دهد و با که گویا از عمق دلش می آید، می گوید؛ این جاده را 10 سال پیش کشیده بودند.کاک علی که 10 سال است در این منطقه کار و زندگی می کند، گوید؛ من در این مدت هیچ بدی از ندیدم و سپاه همیشه کمک حال مابوده است. این جاده هایی هم که شده خیلی به مردم کوچ نشین منطقه کمک کرده است. دراین منطقه بیشتر از 300 خانوار کوچ نشین می کنند. مردم منطقه از سپاه محبت دیده اند و سپاه برای آنها کرده است. عشایر از سپاه خیلی هستند. دو تا از پسرهای خودم هستند.👌✌️ دارد
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 🌾سفرنامه3️⃣1️⃣ 🚩فتح قله های امنیت چنان بلند است که آبی آسمان نزدیک تر و دست یافتنی به نظر می رسد.چندین عقاب در گوشه و کنار مشغول هستند. پروازی آرام و که شکوه کوهستان و آسمان را مضاعف کرده است.حاج به نقطه ای اشاره می کند و : سنگرهای دشمن! در یک گودی دو سنگربرای استراحت وجود دارد و لبه ارتفاع یک سنگردیده بانی.ارتفاع پانه سر یکی از مهم ترین ارتفاعات منطقه است که به رزمندگان درآمده و از لوث وجود حداقل 150 ضدانقلاب پاکسازی شده و اکنون آن به دست یکی ازلشگرهای نیروی زمینی سپرده شده است. روی ارتفاعات مستقر هستند. پانه سر اشراف بسیار خوبی بر کل منطقه دارد و هر که بر قله های آن ایستاده باشد، با چشم غیر مسلح نیز میتواند کیلومترها را در زیر دید و تیر خود داشته باشد. سمت غربی عراق است. روستای رزگه در دره به خوبی دیده می شود. روستایی که اکنون محل استقرار پژاک است. بچه ها روستا به احتمال زیاد از سکنه عادی خالی است و تبدیل به محیطی پادگانی شده است. چراکه همه متحد الشکل دارند و سرساعت خاصی هم چراغ هایش خاموش می شود. دشمن در دره های ذلت است و بالای سرآنها و مسلط به تمام تحرکاتشان. دلم می خواست بروم پایین و احساس ضدانقلاب را از ترک منطقه ای که ده ها سال دراختیارشان بوده جویا شوم. بدون شک استقبال گرمی نمی کردند! ،،
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 🌾سفرنامه4️⃣1️⃣ 🚩فتح قله های امنیت در از قله ها ماشین را می گذاریم.نیروهای مستقر می گویند بهتر است بروید چون جاده تازه احداث شده و باید روی آن کارشود. پیاده به حرکتمان ادامه می دهیم. در یکی از دو سنگر دشمن به چشم می خورد. حاج خضر می‌گوید اینها سنگر است. وقتی شما از پایین ارتفاع حمله می کنید این دو سنگررا می بینید و آتشتان روی آنها خواهد بود اما از جای دیگری می خورید ! بعد با دستبه نقطه ای اشاره می کند. یک کوچک و حفره روباهی که اختفا و استتار کاملاً در آن رفته و از پایین به هیچ عنوان قابل تشخیص نیست. دشمن به این سنگرها می گوید که در زبان کردی به معنای کبریتی است. از های صعب العبور می گذریم وخودمان را به قله می رسانیم. بلدوزر پایین تر در حال کار است و جاده نرم نرم آید تا به قله برسد و چیز زیادی هم نمانده است. حالا که را روی قله اصلی پانه سرگذاشته ایم غرور و افتخارمان به میرسد. 🇮🇷 تمام منطقه زیر پای ماست و زیبای ایران که برفراز قله به درآمده، این حس را تکمیل می کند. دشمن در بلندترین قله، تعجب آور است. از دفاعی! تا و اقسام سنگرها و تونل هایی که از این سو به آن سو حفر شده اند و پانه سر را به تسخیر ناپذیر تبدیل کرده اند و در نیز چنین بود امروز پانه سر با تمام بلندی اش در عزم و ایمان راسخ اسلام سر فرود آورده است. ⏹ ✍️درود وسلام بر مجاهدان فی سبیل الله ،وشهدای گرانقدر انقلاب اسلامی،وشهدای غریب ومظلوم ،تیپ نیروی ویژه که در گمنامی کامل مبارزه ومجاهدت کردند وگمنام اسمانی شدند، درود وسلام بر گمنام اقا عصر(عج)در تیپ صابرین✨
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 1️⃣ گروه جهاد و مقاومت مشرق، "خیلی چیزها از ایمان (محمد) یاد گرفتم و آرامش عجیبی داشت؛ یک بار از او پرسیدم نظامی تو در سپاه چیست؟⁉️ : هر درجه ای داشته باشم مهم نیست آخرش همان ام و به این درجه افتخار میکنم."✌️ این جملاتیست که یک شهید درخصوص فرزندش می گوید. منتظرقائم (غلام نژاد) در تاریخ 25 شهریور 1363 در شهرستان در استان مازندران به دنیا آمد و تولد او همزمان بود با نبی اکرم(ص) مادرش می‌گوید: باوجود اینکه پیشنهادهای کاری مختلفی داشت اما بخاطر علاقه به فعالیت در و ارادت زیادی که به مقام معظم داشت، تمام تلاش خود را کرد و 4 روز بعد از ازدواج، به یگان ملحق شد. در کودکی اش خوابی دیدم و حالا که شهید شده است تعبیر آن خواب را بیشتر میکنم . محمد امانتی در دست من بود که به برگردانده شد و امیدوارم خوبی بوده باشم. ادامه دارد◀️ پی نوشت👇 ✍️ضمن عرض سلام وادب واحترام خدمت همه همراهان بزرگوار در کانال معنویی بهترین فرمانده،که با عطر بوی شهدا گرانقدر صابرین الخصوص علمدار این یگان شهید حاج رضا الوانی عطراگین شده است، توضیحی خدمت همه عزیزان باید ارائه نماییم که زندگینامه شهدای مظلوم صابرین قبلا در گروه به صورت خلاصه ودر یک بخش منتشر گردیده بود و از مدتی پیش به طور کامل زندگی این عزیزان ارسال می گردد لزا اگر که قبلا در مورد شهید عزیزی مطلبی ارسال شده بدین شکل بوده است، وتکرار نیست، با تشکر از همراهی شما اجر همگی با شهدا🌹
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 ️⃣ ⏬ فرزند این خانواده در 12 شهریور 1390 در درگیری با گروهک تروریستی و جدایی طلب پژاک در منطقه سردشت به شهادت می رسد. متن زیر گفتگویی‌است با بزرگوارشهید محمد منتظر قائم:🕊🌹 * نام خانوادگی از غلام نژاد به منتظرقائم در سال 1384 به يكي از اقوام ( شوهر خواهرم) با ايشان آشنا شدم، اولين جلسه ديدار ما هم در منزل خواهرم در نكا بود. اصلي ايشان در شناسنامه محمد نژاد بود يكسال قبل از اينكه به شهادت برسد، فاميلي اش را تغيير داد و من كسي از اين موضوع اطلاع نداشت. در واقع يك رازي بود بين من وشهيد. از آنجائيكه و ارادت زیادی به شهيد محمد منتظر قائم فرمانده سپاه يزد وشهيد واقعه طبس داشت، تصميم گرفت اين كار را انجام دهد. مي گفت: به اين فاميلي علاقه مندم. دارم فاميلي ام را "منتظر قائم" بذارم. احترام زيادي براي خانواده، مخصوصاً قائل بود. به ايشان گفتم: مي خواهيد اين موضوع را به خانواده و پدرتان اطلاع دهيد؟ : بالاخره يك روزي خودشان خواهند شد. بعد از شهادت، روزي كه به پدر شهيد گفتند: منتظر قائم شهيد شده، كرد و وقتي كه به منزل تشريف آوردن موضوع را برایشان دادند،، روزی که برای،،⏯ ادامه دارد◀️
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 ️⃣ که برای آمدند، ابتدا ايشان از ، روحيات و فعاليت هايي كه داشت صحبت كرد. مقداري هم در رابطه با كاريش و از اينكه امكان دارد جذب سپاه شود و سختي ها و مشكلاتي كه شايد به همراه داشته باشد، مطالبي كرد. بعد ازايشان من شروع به صحبت کردم و : من براي ازدواج ايمان، تقوا و اخلاق است، ماديات براي من زياد مهم نيست اما خيلي اهميت دارد. :من حتي حاضرم با شما در يك كلبه خرابه زندگي كنم اما در زندگيمان عشق به خدا و محبت اهل بيت نشود. بعد از عقد هميشه مي گفت: من از يك حرف شما در جلسه اول خيلي خوشم آمد. این که با به خدا و اهل بيت زندگيمان را كنيم و با اعمال و كردارمان توشه اي براي آخرت مهيا كنيم، تا فرداي قيامت شهدا نباشيم. از آنجائيكه خاصي به حجت السلام محمدی امام جمعه نكا داشتند، عقد در منزل ايشان توسط حاج آقا خوانده شد. اين نكته را بايد يادآوري كنم كه شهيد علاقه زيادي داشت به مقام معظم رهبري خطبه عقد ما را بخواند اما متاسفانه قسمت نشد. بدون تشريفات، خيلي ساده و برگزار شد. ⏯ ◀️ادامه دارد،،
هدایت شده از همداني
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 ️⃣ از عقد يك ديدم، خواب ديدم با سرعت بسيار زياد از مقابل من در حال عبور است، توي قطار پر بود از شهدا، محمدآقا كنار شهدا بود، كم كم داشت با از كنارم دور مي شد كه همان لحظه از خواب بيدار شدم، وقتي كه خواب را برايش تعريف كردم، :خوب معلومه تعبيرش چيه؟ من بالاخره يك روزي مي شم...!🕊🌹 سالي كه بنده با ايشان زندگی کردم، در حقیقت دو سال با هم زندگي كرديم محمد آقا وقتي دو سال بعد از عقد جذب سپاه شد، هم در دوره هاي آموزشي شركت مي كرد و هم در ماموريت هاي مختلف داشت. به همين جهت كمتر همديگر را مي‌ديديم. در اين مدتي كه زندگي كرديم سعي مان بر اين بود به همه آن چيزهايي كه در جلسه اول به آن اشاره شد، باشيم و به آن عمل كنيم. بعد از ازدواج ديگر در رابطه با شهادت و سختي هاي كارش صحبت مي كرد. مي گفت: بايد به خدا داشته باشيم. اگر خدا بخواهد به كه شهادت است مي رسيم.🕊🕊🌹 با صحبت هايي كه مي‌كرد و با اي كه داشت، باور كنيد مي‌دانستم يك روزي به آرزوي خود كه همان شهادت است خواهد رسيد. مواقع دوست داشت كه بنده را براي شهادت خودش كند. يادم مي آيد يك روز به ايشان گفتم از اينكه افتخار ميكنم ( شعباني سال 65 درعمليات غرور آفرین كربلاي5 به شهادت رسیدند🕊🌹) : اگر شما خواهر شهيد هستيد خود شهيد هستم. ⏯ ◀️ادامه دارد،،،
هدایت شده از همداني
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 ️⃣ ⏬بعدش گفت: باعث بنده است كه با شهيد وصلت كردم. گاهي از اوقات وقتي با هم حرف مي زديم مي گفتم: از فشار قبر و تنهايي و تاريكي قبر مي ترسم. با مي گفت: وقتي شهيد🕊 شدم جايگاه من پيش خدا با مي شود. آن وقت خودم مي آيم و مي كنم. خيلي به آينده اميدوار بود. سعي مي‌كرد اين روحيه را به بنده منتقل كند. از شهادت🕊 ايشان يك روز خيلي گرفته بود و با درد و دل كردم. باز هم از آن حرفاي قديمي زدم، از قبر و قيامت گفتم. شب خواب ديدم در يك جاي تاريكي قراردارم، به سمت جلو شروع به حركت كردم، به داخل يك چاه بزرگ افتادم و تنه يك هم به سمت من پرتاب شد. همان ديدم محمدآقا با كه به لب داشت دستم را گرفت و من را از چاه بيرون كشيد. محمد آقا به اخلاقي، فردي صبور، مهربان و با اخلاق بود. بنده را شرمنده اخلاق و رفتارش مي كرد. در طول مدتي كه با هم زندگي كرديم يك بار هم خشم و عصبانيتش را نديدم، يك بار، وقتي يكي از اقوام مطلب نادرستي را در مقام معظم رهبري عنوان كردند ديدم خيلي شد و همان لحظه يك جواب محكم، درست و دندان شكن به ايشان داد و خيلي خوب و به جا از رهبري كرد.✌️✊️ ◀️ادامه دارد،،
هدایت شده از همداني
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 ️⃣ ⏬اهل شب و گريه هاي نيمه شب بود طوري كه گاهي از اوقات با گريه هاي نماز شب ايشان بنده نماز بيدار مي شدم، مي‌ديدم دارد با خدا راز و نياز مي كند و مي‌ريزد. يك توجيبي داشت كه هميشه همراهش بود و آنرا قرائت مي‌كرد. معمولاً هر زماني كه در زندگي با مواجه مي‌شد، با ذكر حلش مي كرد. با اين ذكر زياد مانوس و محشور بود. يک روز ايشان تصادف خيلي سختي داشتند. طوري كه همه فاميل از اين موضوع ناراحت بودند. محمدآقا خيلي صبور و خونسرد بود. مي گفت تا نخواد هيچ اتفاقي نمي افتد. كه در منزل بود خودش را در باغ با درخت توت و تمشك سرگرم مي‌كرد. در منزل هم فعاليت زيادي داشت و كمك حال خانواده بود. يك روز توي اتاق دراز كشيد و اي را روي صورتش قرار داد. گفت: فرض كن من 🕊 شدم، توام اومدي بالاي سرم، ميخواهم ببينم عكس العملت چيه؟ : ! بازم از اين حرفا زدي؟ خيلي اصرار كرد. خودم گفتم: دلش را نشكنم. اومدم بالاي سرش، چفيه را زدم. دست روي كشيدم و گفتم: محمد عزيزم! شهادتت مبارك بالاخره به آرزویت رسيدي! اين جمله رو به زبان آوردم خيلي خوشحال شد. 🌹 ادامه دارد◀️