┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_علی_پرورش🕊
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت_۱
#شهید علی پرورش در
۱۳۴۸/۱/۱در روستای پرسک از توابع شهرستان #الشتر در یک خانواده مذهبی دیده به جهان گشود پدر ایشان #شیخ علی پرورش یک کشاورز ساده بودند و علی اولین فرزندی بود که خدا به ایشان عطا نمودند .
#سالهای ابتدایی زندگی را در روستای پرسک گذراند . سال 1355همراه خانواده به خرم آباد مهاجرت نموده و #تحصیلات ابتدایی را در این شهر گذراند.سالهای #نوجوانی شهید پرورش همزمان شده بود با #جنگ عراق علیه ایران و به همین دلیل در سال 1364ترک تحصیل نموده و به صورت پنهانی و بدون اطلاع پدر و مادر #عازم جبهه گردیدند . سال1365 در #منطقه شاخ شمیران و در عملیات نصر از ناحیه پیشانی #مجروح شد اما این جراحت باعث نگردید تا در عزم راسخ ایشان در مورد دفاع از اسلام وانقلاب خللی ایجاد شود و او را از #ادامه حضور در جبهه ها منصرف سازد .
#ایشان بعد از بهبود ی دوباره عازم جبهه گردید و اینبار به مناطق عملیاتی #جنوب رفت .مدتی بعد در همان سال براثر #انفجارموشک هواپیماهای رژیم بعثی عراق درعملیات #کربلای 5 تعداد پانزده ترکش ریز و درشت به ایشان اصابت نمود و باعث گردید که مدت زیادی در #بیمارستان بقیت ا... تهران بستری گردند .
#نکته جالب اینکه در تمام مدت، زخمی شدنش را از خانواده پنهان داشته بودند و تا هنگام ترخیص از بیمارستان به خانواده اش اطلاعی نداده بودو هنگامی که دوران بهبودیش را در منزل می گذرانیدبا #دست خود بعضی از ترکش های ریزی که در بدن #نازنینش جا خوش کرده بود را در می آورد . باپایان ،،،، ⏯
ادامه دارد◀️
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_علی_پرورش🕊
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت_۲
باپایان یافتن جنگ چند سالی را در مشاغل #گوناگون گذرانید . سپس وارد #سپاه پاسداران گردیده و در تیپ 57حضرت ابوالفضل العباس خرم آباد مشغول به خدمت گردیدند .در#بهمن ماه سال 1380پس از سقوط هواپیمای #توپولف-154 خرم آباد در اثر برخورد با کوههای سفید کوه ، همراه با سایر نیروهای #تفحص به منطقه اعزام گردیده وبدون هیچ چشم داشتی در پایین آوردن بقایای اجساد #قربانیان حادثه و قطعات مهم هواپیمای سقوط کرده که در میان بلندی ها و صخره های #صعب_العبور و بسیار سخت کوهستان سفید کوه پراکنده شده بودن زحمات بی شائبه ای کشیدند از #نکات جالبی که در این حادثه اتفاق افتاد این بود که ایشان کسی بودند که #جعبه سیاه هواپیما رادر بلندای قله پیدا نمودند و از کوه پایین آورده بودند #اما هنگامی که ایشان به دامنه کوه رسیده و می خواستند جعبه سیاه را به مسئولین #تحویل دهند با توجه به اینکه برای یابنده جعبه سیاه #جایزه در نظر گرفته شده بود یکی از همکاران و دوستان ایشان نزدیک شده و به #بهانه ی اینکه ایشان خسته می باشنددرخواست کرده بود که جعبه سیاه را به او داده تا کمکش کند #اما این شهید بزرگوار در حالی که به #نیت دوستش برای بردن و تحویل دادن جعبه سیاه و گرفتن #جایزه به نام خودش آگاه بود بدون هیچ گونه #اعتراض و یا ممانعتی و به قول شاهدین در حالی که #لبخندی آرام بر لب داشت آن را به همکارش تحویل داده بودند و از گرفتن جایزه #چشم پوشی نمودند. در سال 1381 و پس از سقوط هواپیمای #ایلیوشین-76 سپاه پاسداران در ارتفاعات کرمان ایشان باز هم به انجا #اعزام گردیده و در آوردن جنازه شهدا کمک شایانی نمود. با #تاسیس نیرو های صابرین سپاه قدس ایشان جزو #اولین نیروهایی بودند که توانست به این نیرو بپیوندد ⏯
ادامه دارد◀️
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_علی_پرورش🕊
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت_۳
سردار علی پرورش دارای دان 5 هنر های #رزمی بودند .همچنین وی #قهرمانی تیر اندازی ارتش های ایران و #قهرمانی آمادگی جسمانی ارتش ها را در #کارنامه شغلی خود داشت در این یگان سمت #جانشینی فرماندهی اطلاعات را بر عهده دار بود. توانایی های #خارق_العاده و هوشیاری زیاد و دید بسیار عالی وی در عملیات های #شناسایی در مناطق کوهستانی باعث گردیده بود تا همرزمانش به وی و دیگر #شهید گرانقدر #فرشاد شفیع پور لقب چشمان #عقاب را بدهد. از خصوصیات بارز اخلاقی او می توان به راستی و درستی ایشان در #عمل و گفتار ، #صله_رحم با اقوام و آشنایان ، #نماز اول وقت ،#دائم_الوضو بودن و #نمازشب همیشگی ایشان اشاره نمود . در سال ..... بخاطر موقعیت شغلی اش به تهران نقل مکان نموده و در آنجا ساکن گردید #وی در طول مدت خدمت در این یگان در عملیات های #امنیتی زیادی د رگوشه و کنار این مملکت شرکت داشته و در بسیاری از #مرزهای غرب و شرق کشور با نیروهای خرابکار و #تروریستی وابسته به غرب به مبارزه پرداخت و چندین سال در مناطق شرق کشور با گروهک تروریستی #ریگی دوشا دوش دیگر نیروهای سپاه جنگیدند و یکی از عوامل #اصلی سرکوب این گروهک تروریستی بودند . ایشان #همرزم شهیدان عزیز سردارسرتیپ #شوشتری ، سردارشهید پاسدار #شفیع پور ، شهید پاسدار #زلفی و دیگر شهیدان عزیزی بودند که درآبان ماه سال 1388 در منطقه #سرباز سیستان و بلوچستان بر اثرانفجار تروریستی به #شهادت رسیدند بود. اما آنروز سرنوشت طوری برای ایشان #رقم خورد که وی از یاران شهیدش جا بماند.
#ماجرا از این قرار بودکه ایشان به خاطر #تولد پسر کوچکش امیر رضا جایش را بادیگر شهیدسر افراز پاسدار شهید #زلفی عوض نمودن
اما،،،،،⏯
ادامه دارد◀️
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_علی_پرورش🕊
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت_۴
⏬امابعد از مراجعت ایشان به تهران جهت #تولد فرزندش و هنگامی که مشغول انجام کارهای بستری شدن همسرش در بیمارستان بودند به ایشان
#خبر شهادت🌹 🕊🕊همرزمانش را دادند .وبعد از این حادثه بود که #دیگر کسی علی را آن علی سابق ندید و این امر آخرین #دلبستگی های او را با این دنیا و زندگی برید و پاره کرد. #ایشان بعد از کوچ همرزمان شهیدش به تنهایی به امید #وصل پروردگارش همچنان در مناطق مرزی کشور بادیگر نیروهای #تروریستی به #مبارزه ادامه داد .
#هیچگاه از آرزوی شهادت و دستیابی به ان #ناامید نگردیدو سر انجام پس از اینکه خداوند او ر ا به #خلوص کامل رسانیدبه ندای (#هل_من_ناصراینصرنی )امام شهیدش لبیک گفته و درساعت 5و 45 دقیقه بامداد1390/5/3 #بعد از اقامه #نمازصبح و در کوههای قندیل پیرانشهر بعد از #رشادتی بی نظیردر حالی که به تنهایی همراه با فقط #دونفر دیگر از همرزمانش با تقریبا 60 تا 70 نفر از عوامل گروهک #پژاک به مدت چند ساعت درگیر شده بودند در اثر اصابت #تیرمستقیم به #پیشانی به آرزوی دیرینه و همیشگی اش یعنی
#شهادت نائل گردید و روح بزرگش به #جوار رحمت حضرت حق و همنشینی با سرور و سالار شهیدان #امام_حسین (ع)و دیگر شهیدان اسلام و انقلاب شتافت. 🕊🕊🌹
#ازاو یک دختر به نام #فاطمه که هم اکنون مشغول تحصیل می باشد
و دو #پسر به نامهای #محمد دانش آموز و #امیررضای خردسال به یادگار مانده است
#سردار شهید علی پرورش یک معلم واقعی اخلاق،،،،، ⏯
ادامه دارد◀️
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_علی_پرورش🕊
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت_۵
⏬ #سردار شهید🕊🌹 #علی_پرورش یک معلم واقعی اخلاق و انسانیت بودنمونه کامل انسانی #مکتبی و یکی از شیعیان واقعی امام #علی (ع) ،یک شوهر مهربان برای #همسرش، پدری بی نظیر برای #فرزندانش، دوستی خوب برای #دوستان ،
#اسوه حسنه برای کسانی که او را شناختند و #چراغ هدایتی بود برای #کسانی که می خواهند بعد از این او را #بشناسند .
#یکی از رهروان واقعی #ولایت بود.کسی که هیچگاه دنیا و افتخارات و عناوینش او را دلبسته ی خودش نکرد . و به #نقل از خانواده و اقوام این شهید بزرگوار تا بعد از شهادتش🕊 هیچکس درجه و سمت او را در سپاه نمی دانست و اونیز #هیچگاه در مورد سمت ها و مسئولیت هایش چیزی بر #زبان نمی آورد که این امرحاکی از #حفاظت_اطلاعات بسیار زیاد ایشان بوده است .
#شهید علی پرورش در تمام سالهای خدمتش #اقدام به نوشتن وصیت نامه نکرده بودند اما #شب قبل از شهادتش بر اثر #خوابی که می بیند و خود وی از آن #تعبیر به شهادت🕊
می نماید وصیت نامه اش را برای #اولین و.آخرین بار می نویسداو در وصیت نامه اش برای همه ی دوستان ،#اقوام وآشنایان و برای خانواده اش الطافی را که خداوند به #پیامبران گرامیش داده ونعمت های را که به اهل بیت رسول اکرم (ص) #عطا فرموده است را از ذات مقدس پروردگارش #مسئلت می نماید و آنان را به صبر و #شکیبایی و ثبات قدم در راه اسلام و انقلاب و #پیروی از مکتب ولایت دعوت می نماید .#نکته ای بارز که در زندگی ایشان به عینه قابل #مشاهده بود باور ایشان به این امر که #درباغ شهادت هیچگاه به روی انسان #مومن بسته نبوده و نیست و این خود انسانها هستند که باید#همواره در جستجوی آن باشند و او این #امید را باور داشت و بالاخره به آن جامه #عمل پوشانید .
روحمان با یادشان شاد🌹
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_علی_بریهی
#تیپ_نیروویژه_صابرین🕊
#زندگینامه
#قسمت۱
#دلاوری از روستای #میثم تمار
وقتی رسیدم بالای سر #عبدالزهرا، دیدم از پهلوی راستش داره به شدت خون میاد. با باند دستم رو گذاشتم روی زخم، دیدم دستم توی بدنش #فرورفت یاد شوخی شهید افتادم و همونجا خیلی گریه کردم...😭
#یکی از شهدای یگان صابرین که ساعت 4 صبح روز 12 شهریور سال 90 در #ارتفاعات جاسوسان در سردشت پس از درگیری با گروهک تروریستی پژاک به #شهادت رسید، 🕊علی (عبدالزهرا) بریهی، اهل روستای میثم تمار (خوریس) بخش شاوور شوش دانیال(ع) به #همراه دوستش، شهید #صمد امیدنژاد بود.
او در سال 1364 متولد شده و تحصیلات اولیه را در زادگاه خود و دوره متوسطه را در #دبیرستان امام خمینی(ره) شوش طی کرده بود.
شهید بریهی (که در #میان دوستانش به «#امام» معروف بود)، پس از گزینش در سپاه پاسداران و گذراندن دوره کاردانی دانشکده پیاده وآموزشهای کادری، در یگان ویژه #صابرین شروع به خدمت کرد. ⏯
ادامه دارد◀️
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_علی_بریهی
#تیپ_نیروویژه_صابرین🕊
#زندگینامه
#قسمت۲
✍️ از بدو ورود به #یگان خدمتی، به گردان حضرت #قمربنی_هاشم(ع) معرفی شده بود، با روحیه و #جذبه بالایی با تمامی پایوران رابطه برقرار می کرد و جایی برای خود در #دل تمامی افراد بازکرده بود.💞
#شرایط سخت و #فرماندهی قوی باعث شده بود که بچه های گردان، آبدیده و پخته و به یک #انسان_کامل تبدیل شوند. #شهید بریهی🕊 یکی از افراد مومن ومتعهد و دارای خصوصیات انسانی کامل بود و افراد برای اقامه #نمازبه این شهید بزرگوار #اقتدا می کردند و یکی از پیش نمازهای گردان محسوب می شد.
به علت #صمیمیت بالا بین بچه ها و پیش نماز قرار دادن این شهید، بچه ها به #عبدالزهرا لقب «#امام جماعت» را دادند که دیگر از آن به بعد اکثر بچه ها شهید بریهی را " #امام" خطاب می کردند.
شهید بریهی برای #رواج فرهنگ غیبت نکردن، همیشه وسط صحبت کردن در مورد یکی از دوستان به شوخی می گفت " #غیبت؟! غیبت؟!" و از محل بلند می شد. وابسته #دنیا نبود به هیچ عنوان فکر جمع کردن مال واندوخته برای آینده به سرش خطور نمی کرد. همیشه به افراد #ناتوان کمک می کرد و هنگامی که کسی در #تنگنا قرار می گرفت، هر کاری ازش بر میآمد انجام میداد. او #رازدار خوبی بود و مسائل کاری خود را به هیچ عنوان دردرون خانواده بیان نمی کرد. ⏯
ادامه دارد◀️
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_علی_بریهی
#تیپ_نیروویژه_صابرین🕊
#زندگینامه
#قسمت۳
◀️ در درگیری قبلی که با #امام حضور داشتیم، هنگامی که فاصله ما با دشمن بسیار نزدیک بود و به #صورت تن به تن می جنگیدیم، به طرف ما نارنجک پرتاب شد. من که شاهد این ماجرا بودم، امام را مطلع کردم و خود سنگر گرفتم. نارنجک #منفجر شد و من بیرون آمدم وعبدالزهرا را سرپا و #سالم دیدم. او فرصت سنگرگرفتن نداشت. به همین خاطر فقط #دستهایش را جلوی صورتش گذاشته بود. او می گفت با این که نارنجک در کنار من منفجر شد، ولی هیچ آسیبی به من نرسید و همه اینها از #عنایات خداوند در حق من بود.
چند وقت #قبل از شهادت علی بریهی، رفته بودیم دریاچه ارومیه. شهریور بود و ماه #رمضان. اونجا ماشینی گیر کرده بود. خواستیم بیرون بیاریم که خودمون گیر کردیم. علی #روزه بود ولی ما نتونسته بودیم روزه بگیریم. تو اون هوای گرم و با زبان روزه، خدا بیامرز خیلی صبر داشت، فقط می گفت #توکل به خدا، همه چی درست میشه. خلاصه بعد از حدود ۵ ساعت، خدا خواست ماشین رو در آوردیم.
#خیلی با خدا بود. روزی یه جزء قرآن تو ماه مبارک می خوند. نمی دانم توی #شبهای قدر با خدا چی راز و نیاز کرده بود ولی اینو می دونم آرزوش #شهادت بود به اون هم رسید
آن شهید بارها و در مکان و زمان های مختلف در طی چند سال اخیر از من #خواسته بود که برای رسیدن به #بزرگ ترین آرزوی زندگیش که شهید شدن باشد دعایش کنم.
در وسط بحث های #شیرین دنیایی بحث شهادت را به میان کشیدن امر ساده ای نیست و جز از کسانی که جرعه های ناب عرفانی را از چشمه جوشان #مکتب جانبازی سیدالشهدا (علیه السلام) نوشیده اند، بر نمی آید. ⏯
ادامه دارد◀️
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_علی_بریهی
#تیپ_نیروویژه_صابرین🕊
#زندگینامه
#قسمت۴
#آخرین بار یک ماه قبل از شهادت بود. هیچ وقت از یادم نمی رود که بر سر #ازدواج خود شهید با او بحث می کردم. او به طرز غیرمعمولی به من #فهماند که ان شاءالله عمرم به سفره عقد نرسد و قبل از آن به #آرزویم برسم.🕊
#قبل از علمیات، کلاسی رو گذاشتند برای #توجیه امداد و اینکه اگر کسی زخمی شد، بداند چگونه جلوی خونریزی خود را بگیرد تا دیگر برادران او را به عقب برگردانند. #شهید بریهی سر کلاس حاضر نشد و آخر کار موقع تقسیم باند و لوازم امداد اولیه، سر رسید.
#دوست و همرزم شهید به آقا عبد الزهرا گفت: سرکلاس نمیایی، #میری بالا، رب گوجه میشی، نمیدونی باید چی کار کنی.
#شهیدخندید و بعد باند رو تحویل گرفت و به #شوخی (که الان معلوم میشه زیادم شوخی نبود) باند رو کف دستش گرفت و #دستش رو روی #پهلوی راست خودش گذاشت و گفت: یعنی اگر #اینجا تیرخورد اینجوری بگذارم؟😭😭
#بعد قه قه #خندید و رفت...
#شب عملیات موقعی که درگیر شدیم، من سعی داشتم به کمک بچهها بیام.
#بالای سر هرکسی اومدم، تلاش کردم #کمکش کنم. بعضی #شهید شده بودند🕊🕊 و بعضی هم زنده ماندند...
#وقتی رسیدم بالای #سرعبدالزهرا، دیدم از #پهلوی راستش داره به شدت #خون میاد. با باند دستم رو گذاشتم روی #زخم، دیدم دستم توی
#بدنش فرو رفت😭😭
#یاد شهید افتادم و همونجا خیلی گریه کردم...😭😭
بعد #پیشونی شو بوسیدم، #چشماشو بستم😭😭
و رفتم کمک دیگر بچه ها...
(راوی: همرزم شهید)
روحمان بایادشان شاد🌹
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#سیدمحمودموسوی🕊🌹
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت_۱
#شرم یک شهید ازخدا🌷
#خدایا! شرم دارم از اینکه بگویم شهادت را #نصیب شخصی مثل من گردانی، #زیراشهدا، همه چیزشان خدا بود و من هنوز به آنجا نرسیدم. #خدایا! شاید گناهانم موجب شده است تا در خواستم به عرش نرسد. #پس خودت به من فرصت توبه عطا فرما.😭
#شهید سید محمود موسوی
نام پدر: سید ابوطالب
ولادت: 1360
محل تولد: بابل
وضعیت تأهل: متأهل
تحصیلات: فوق دیپلم
محل #شهادت: تپه جاسوسان سردشت
نحوه شهادت: در اثر اصابت ترکش خمپاره 80 به #قلب توسط مزدوران گروهک تروریستی پژاک
تاریخ شهادت: 13/6/1390
نقش شهید در دفاع مقدس:فرمانده دسته
گلزار: آرامگاه شهدای کمانگرکلای مرکزی
نوع فعالیت در ستاد نمازجمعه: بخش دانش آموزی و نوجوانان
✍️به گزارش گروه جهاد مقاومت مشرق، #شهید سید محمود موسوی از شهدای یگان #ویژه نیروی زمینی سپاه ( #صابرین) است که سال ۹۰ در #درگیری با گروهک تروریستی پژاک در ارتفاعات شمال غرب کشور به #شهادت رسید. 🕊🌹
ادامه دارد◀️