eitaa logo
ارشيو ،زندگينامه شهداي نيرو ويژه صابرين
76 دنبال‌کننده
204 عکس
38 ویدیو
10 فایل
ارتباط @Hamadani_52
مشاهده در ایتا
دانلود
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊 ۵ ⏬ شهید🕊🌹 یک معلم واقعی اخلاق و انسانیت بودنمونه کامل انسانی و یکی از شیعیان واقعی امام (ع) ،یک شوهر مهربان برای ، پدری بی نظیر برای ، دوستی خوب برای ، حسنه برای کسانی که او را شناختند و هدایتی بود برای که می خواهند بعد از این او را . از رهروان واقعی بود.کسی که هیچگاه دنیا و افتخارات و عناوینش او را دلبسته ی خودش نکرد . و به از خانواده و اقوام این شهید بزرگوار تا بعد از شهادتش🕊 هیچکس درجه و سمت او را در سپاه نمی دانست و اونیز در مورد سمت ها و مسئولیت هایش چیزی بر نمی آورد که این امرحاکی از بسیار زیاد ایشان بوده است . علی پرورش در تمام سالهای خدمتش به نوشتن وصیت نامه نکرده بودند اما قبل از شهادتش بر اثر که می بیند و خود وی از آن به شهادت🕊 می نماید وصیت نامه اش را برای و.آخرین بار می نویسداو در وصیت نامه اش برای همه ی دوستان ، وآشنایان و برای خانواده اش الطافی را که خداوند به گرامیش داده ونعمت های را که به اهل بیت رسول اکرم (ص) فرموده است را از ذات مقدس پروردگارش می نماید و آنان را به صبر و و ثبات قدم در راه اسلام و انقلاب و از مکتب ولایت دعوت می نماید . ای بارز که در زندگی ایشان به عینه قابل بود باور ایشان به این امر که شهادت هیچگاه به روی انسان بسته نبوده و نیست و این خود انسانها هستند که باید در جستجوی آن باشند و او این را باور داشت و بالاخره به آن جامه پوشانید . روحمان با یادشان شاد🌹
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊 ۱ از روستای تمار وقتی رسیدم بالای سر ، دیدم از پهلوی راستش داره به شدت خون میاد. با باند دستم رو گذاشتم روی زخم، دیدم دستم توی بدنش یاد شوخی شهید افتادم و همونجا خیلی گریه کردم...😭 از شهدای یگان صابرین که ساعت 4 صبح روز 12 شهریور سال 90 در جاسوسان در سردشت پس از درگیری با گروهک تروریستی پژاک به رسید، 🕊علی (عبدالزهرا) بریهی، اهل روستای میثم تمار (خوریس) بخش شاوور شوش دانیال(ع) به دوستش، شهید امیدنژاد بود. او در سال 1364 متولد شده و تحصیلات اولیه را در زادگاه خود و دوره متوسطه را در امام خمینی(ره) شوش طی کرده بود. شهید بریهی (که در دوستانش به «» معروف بود)، پس از گزینش در سپاه پاسداران و گذراندن دوره کاردانی دانشکده پیاده وآموزشهای کادری، در یگان ویژه شروع به خدمت کرد. ⏯ ادامه دارد◀️
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊 ۲ ✍️ از بدو ورود به خدمتی، به گردان حضرت (ع) معرفی شده بود، با روحیه و بالایی با تمامی پایوران رابطه برقرار می کرد و جایی برای خود در تمامی افراد بازکرده بود.💞 سخت و قوی باعث شده بود که بچه های گردان، آبدیده و پخته و به یک تبدیل شوند. بریهی🕊 یکی از افراد مومن ومتعهد و دارای خصوصیات انسانی کامل بود و افراد برای اقامه این شهید بزرگوار می کردند و یکی از پیش نمازهای گردان محسوب می شد. به علت بالا بین بچه ها و پیش نماز قرار دادن این شهید، بچه ها به لقب « جماعت» را دادند که دیگر از آن به بعد اکثر بچه ها شهید بریهی را " " خطاب می کردند. شهید بریهی برای فرهنگ غیبت نکردن، همیشه وسط صحبت کردن در مورد یکی از دوستان به شوخی می گفت " ؟! غیبت؟!" و از محل بلند می شد. وابسته نبود به هیچ عنوان فکر جمع کردن مال واندوخته برای آینده به سرش خطور نمی کرد. همیشه به افراد کمک می کرد و هنگامی که کسی در قرار می گرفت، هر کاری ازش بر می‌آمد انجام می‌داد. او خوبی بود و مسائل کاری خود را به هیچ عنوان دردرون خانواده بیان نمی کرد. ⏯ ادامه دارد◀️
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊 ۳ ◀️ در درگیری قبلی که با حضور داشتیم، هنگامی که فاصله ما با دشمن بسیار نزدیک بود و به تن به تن می جنگیدیم، به طرف ما نارنجک پرتاب شد. من که شاهد این ماجرا بودم، امام را مطلع کردم و خود سنگر گرفتم. نارنجک شد و من بیرون آمدم وعبدالزهرا را سرپا و دیدم. او فرصت سنگرگرفتن نداشت. به همین خاطر فقط را جلوی صورتش گذاشته بود. او می گفت با این که نارنجک در کنار من منفجر شد، ولی هیچ آسیبی به من نرسید و همه اینها از خداوند در حق من بود. چند وقت از شهادت علی بریهی، رفته بودیم دریاچه ارومیه. شهریور بود و ماه . اونجا ماشینی گیر کرده بود. خواستیم بیرون بیاریم که خودمون گیر کردیم. علی بود ولی ما نتونسته بودیم روزه بگیریم. تو اون هوای گرم و با زبان روزه، خدا بیامرز خیلی صبر داشت، فقط می گفت به خدا، همه چی درست میشه. خلاصه بعد از حدود ۵ ساعت، خدا خواست ماشین رو در آوردیم. با خدا بود. روزی یه جزء قرآن تو ماه مبارک می خوند. نمی دانم توی قدر با خدا چی راز و نیاز کرده بود ولی اینو می دونم آرزوش بود به اون هم رسید آن شهید بارها و در مکان و زمان های مختلف در طی چند سال اخیر از من بود که برای رسیدن به ترین آرزوی زندگیش که شهید شدن باشد دعایش کنم. در وسط بحث های دنیایی بحث شهادت را به میان کشیدن امر ساده ای نیست و جز از کسانی که جرعه های ناب عرفانی را از چشمه جوشان جانبازی سیدالشهدا (علیه السلام) نوشیده اند، بر نمی آید. ⏯ ادامه دارد◀️
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊 ۴ بار یک ماه قبل از شهادت بود. هیچ وقت از یادم نمی رود که بر سر خود شهید با او بحث می کردم. او به طرز غیرمعمولی به من که ان شاءالله عمرم به سفره عقد نرسد و قبل از آن به برسم.🕊 از علمیات، کلاسی رو گذاشتند برای امداد و اینکه اگر کسی زخمی شد، بداند چگونه جلوی خونریزی خود را بگیرد تا دیگر برادران او را به عقب برگردانند. بریهی سر کلاس حاضر نشد و آخر کار موقع تقسیم باند و لوازم امداد اولیه، سر رسید. و همرزم شهید به آقا عبد الزهرا گفت: سرکلاس نمیایی، بالا، رب گوجه میشی، نمیدونی باید چی کار کنی. و بعد باند رو تحویل گرفت و به (که الان معلوم میشه زیادم شوخی نبود) باند رو کف دستش گرفت و رو روی راست خودش گذاشت و گفت: یعنی اگر تیرخورد اینجوری بگذارم؟😭😭 قه قه و رفت... عملیات موقعی که درگیر شدیم، من سعی داشتم به کمک بچه‌ها بیام. سر هرکسی اومدم، تلاش کردم کنم. بعضی شده بودند🕊🕊 و بعضی هم زنده ماندند... رسیدم بالای ، دیدم از راستش داره به شدت میاد. با باند دستم رو گذاشتم روی ، دیدم دستم توی فرو رفت😭😭 شهید افتادم و همونجا خیلی گریه کردم...😭😭 بعد شو بوسیدم، بستم😭😭 و رفتم کمک دیگر بچه ها... (راوی: همرزم شهید) روحمان بایادشان شاد🌹
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 ۱ یک شهید ازخدا🌷 ! شرم دارم از اینکه بگویم شهادت را شخصی مثل من گردانی، ، همه چیزشان خدا بود و من هنوز به آنجا نرسیدم. ! شاید گناهانم موجب شده است تا در خواستم به عرش نرسد. خودت به من فرصت توبه عطا فرما.😭 سید محمود موسوی نام پدر: سید ابوطالب ولادت: 1360 محل تولد: بابل وضعیت تأهل: متأهل تحصیلات: فوق دیپلم محل : تپه جاسوسان سردشت نحوه شهادت: در اثر اصابت ترکش خمپاره 80 به توسط مزدوران گروهک تروریستی پژاک تاریخ شهادت: 13/6/1390 نقش شهید در دفاع مقدس:فرمانده دسته گلزار: آرامگاه شهدای کمانگرکلای مرکزی نوع فعالیت در ستاد نمازجمعه: بخش دانش آموزی و نوجوانان ✍️به گزارش گروه جهاد مقاومت مشرق، سید محمود موسوی از شهدای یگان نیروی زمینی سپاه ( ) است که سال ۹۰ در با گروهک تروریستی پژاک در ارتفاعات شمال غرب کشور به رسید. 🕊🌹 ادامه دارد◀️
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 ۲ به گروه و مقاومت مشرق، 🕊🌹 از شهدای یگان ویژه نیروی زمینی سپاه ( ) است که سال ۹۰ در درگیری با گروهک تروریستی پژاک در شمال غرب کشور به شهادت رسید. این 🕊🌹بزرگوار اهل استان شهر بود که به دلیل موقعیت مجبور به مهاجرت به تهران شد. این سردار شهید به خبر شهادت فرزندش است. آنجا که می گوید: «از اینست که قبلا سید محمود، فلانی اما الان میگویند فلانی، سید محمود موسوی، .🕊🌹..» ادامه دارد◀️
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 ۳ می فرمایند،: پنجاه سال عبادت کردیم [خداقبول کند] یک بار هم وصیت نامه این را بگیریدو مطالعه کنید و کنید🔅 📃📍🚩 📝متن زیر وصیتنامه عقیدتی - سیاسی شهید است: به نام پاسدار حرمت خون 🕊🕊🌹 سلام بر حضرت رسول خدا، سلام بر امیرالمؤمنین (ع) ،سلام بر زهرا(س) ، سلام بر معصومین، سلام بر امام مجتبی(ع) غریب مدینه، سلام بر سالار شهیدان اباعبدالله ، سلام بر قبرستان ، سلام بر ، سلام بر مقدّس، سلام بر مقدّس، سلام بر معصومه و بر قم، سلام بر ، سلام بر ، سلام بر بهشت ، سلام بر همه از صدر اسلام تا کنون. این را در حالی می نویسم که مأموریت دشواری هستیم، امیدوارم انشاءالله با عزیزان روح الله و سیدعلی به انجام برسد.✌️ ! در نگاه دوستانم می نگرم در حالی که اشک در حلقه زده، با یکدیگر وداع می کنند، چون هیچ کس نمی داند چه می ماند و چه کسی به دیدار می شتابد. ! نـمی دانم وقتی که مرگ به سراغم می آید، من در چه هستم، اما خدایا! دوست دارم در آن حال، به ذکر (س) مشغول باشد و دلم از نور محبّت و فرزندان علی(علیهم صلوات الله) باشد. ! در دلم تقاضایی است که نمی توانم آن را بر زبان آورم و آن شهادت🕊🌹 است. آیا من لایق شهادت هستم؟❓ ادامه دارد◀️
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 ۴ ⏬ادامه وصیت نامه شهید🌹 ! شرم دارم از اینکه بگویم شهادت را شخصی مثل من گردانی، شهدا، همه چیزشان خدا بود و من هنوز به آنجا نرسیدم. ! شاید گناهانم موجب شده است تا در خواستم به نرسد. پس خودت به من توبه عطا فرما. !دستانم خالی است. خدایا پس از سنگینی سی سال عمر به هدر رفته، احساس می کنم سبک شده ام.🕊 ! نمی دانم حکمتت چه بود که مرا از شمال به تهران کشاندی و مهربان و سالم به من عطا کردی. حال من چگونه را بجا آورم؟ ! از تو می خواهم همسر و فرزندم و تمامی خانواده ام را به خیر نمایی. وصیتی به ام: مهربانم، برادران وخواهرم، از اینکه زود از میان شما رفتم معذرت می خواهم، چنین بود. به هرحال، خداوند روزی ما را به دنیا آورد و روزی نیز ما را از این دنیا می برد و الان وقت من بود. را به خدا می سپارم و از خداوند می خواهم به شما جمیل عطا فرماید. سلام مرا به همه و آشنایان برسانید و به آنان بگویید: و انقلاب باید به دست آقا امام زمان(عج)برسد. رسیدن به این مقصد، باید از تمام خطر ها و موانع عبور کرد، هر چند در این راه ممکن است جوانانی ریخته شود و جان عزیزانی گردد وسهم کوچکی از این جهاد هم ما بشود. ⏯ به مهربانم:◀️ادامه دارد،،
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 ۵ ادامه وصیت نامه شهید 🌹⏬ به مهربانم: شما واقعا برای من همسری کردید، اما من همسری شایسته برای شما باشم، را پذیرا باش. از خداوند می خواهم که به شما صبر عطا فرماید. مهربانم!همیشه پشت سر قدم بردارید، چون سخنان رهبر تردید حق است، پس بعد از من، همه هم و غم شما باشد. به بگوئید همواره در خط رهبری باشد و هیچگاه پشت را خالی نکند. 😭 همسر مهربانم! دارم دخترم در شمال معلم شود و به بچه ها درس قرآن بدهد. از شما خواهش می کنم در این باره نکنید. در مراسم من گریه نکن، چون دوست دارم با ، دشمنان را به گریه اندازی. چند با : 😭 1- دخترم! باید با دیگران داشته باشی، یعنی از نظر ادب، شخصیّت، متانت، معنویت و از نظر علمی به درجات برسی. 2- را از مادرت بیاموز. 3- از همه مهم تر اینکه به مادرت بگذار، مادرت در تمام سختی ها با تو بوده است؛ با گریه ات گریه و با خنده ات خنده می کرد. مادرت باش، من هم برای شما می کنم.😭 به دوستان و آشنایان: همه ما روزی به دنیا آمده ایم و روزی هم از این دنیا می رویم. به حال آن کس که آمد و پا ک می رود. در این دنیای فانی اگرشما فردی باشید حتما خوب از این دنیا می روید،⏯ اما من با این کوله بار،،، ادامه دارد◀️