eitaa logo
❀' سَبڪ‌ِشُھَכآ '❀
2.1هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
4.5هزار ویدیو
159 فایل
•|به‌نام خدا|• 《به فکر مثل شهدا مردن نباش به فکر مثل شهدا زندگی کردن باش》 شهید‌ابراهیم‌هادی کپی❗️حلالت رفیق ولی برای شهادتمون و فرج آقا دعا کن شروع‌ما←¹⁰مهر¹⁴۰¹🍃 شروط🌸↓ @sabke_shohadaa_short کانال‌محفل‌هامون🌱↓ @mahfe_l کانال‌خدمات🌿↓ @ww0403
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 ✍پسر بچه فقیری وارد کافی شاپ شد و پشت میز نشست ! خدمتکار برای سفارش گرفتن به سراغش رفت. پسر پرسید : بستنی شکلاتی چند است؟ خدمتکار گفت 50 سنت . پسرک پول خردهایش را شمرد بعد پرسید بستی معمولی چند است؟ خدمتکار با توجه به این که تمام میزها پرشده بود و عده نیز بیرون کافی شاپ منتظر بودن با بی حوصلگی گفت :35 سنت پسر گفت برای من بستنی معمولی بیاورید... خدمتکار بی حوصله یک بستنی از ته مانده های بستنی های دیگران آورد و صورت حساب را به پسرک دادو رفت ، پسر بستنی را تمام کرد صورتحساب را برداشت و پولش را به صندوق پرداخت کرد و رفت... هنگامی که خدمتکار برای تمیز کردن میز رفت گریه اش گرفت ،پسر بچه درروی میز در کنار بشقاب خالی 15سنت انعام گذاشته بود در صورتی که میتوانست بستنی شکلاتی بخرد ! شکسپیر چه زیبا میگوید : بعضی بزرگ زاده می شوند ، برخی بزرگی را بدست می آورند ، و بعضی بزرگی را بدون اینکه بخواهند با خود دارند... 🙂 ‎‎‌♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪ @sabkeshohadaa🍂⃟💕
🔆 ✍ ما همه مسافریم 🔹مرد جهانگردی شنيد روحانی مقدسی در سرزمين خاور زندگی می‌كند. 🔸وسايلش را جمع كرد تا برود و شكوه و عظمت او را ببيند. 🔹وقتی به خانه روحانی رسيد، او را در كلبه محقری تنها يافت در حالی كه در آن خانه جز يک قفسه كتاب و ميز و صندلی چيزی وجود نداشت. 🔸مرد جهانگرد از روحانی پرسيد: پس وسايل خانه شما كجاست؟ 🔹روحانی پرسيد: وسايل تو كجاست؟ 🔸مرد جهانگرد پاسخ داد: من وسيله‌ای ندارم، اينجا مسافرم. 🔹روحانی نيز پاسخ داد: من هم وسيله‌ای ندارم، اينجا مسافرم. ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪ @sabkeshohadaa🍂⃟💕
این روزها آدم‌ها محتاج یک روی خوش‌اند یک خدا قوت یک لبخند که خستگیِ تنهایی‌شان در برود؛ محتاج یک رفت و آمدند یک عطر ماندگار یک دست که گردِ انتظارشان را بتکاند؛ محتاج یک زنگ تلفن‌اند یک "کجایی؟" یک "دلم برایت تنگ شده" یک "مراقب خودت باش" یک... این روزها چقدر،،، چقدر آدم‌ها فقیرند...! ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪ @sabkeshohadaa🍂⃟💕
🔅 ✍ عیب‌جویی نکنیم 🔹وقتی آن‌کس که دوستش داریم بیمار می‌شود، می‌گوییم: «امتحان الهی است.» 🔸و هنگامی که شخصی که دوستش نداریم بیمار می‌شود، می‌گوییم: «عقوبت الهی.» 🔹وقتی آن‌کس که دوستش داریم دچار مصیبتی می‌شود، می‌گوییم: «از بس خوب بود.» 🔸و هنگامی که شخصی که دوستش نداریم به مصیبتی دچار می‌شود، می‌گوییم: «از بس که ظالم بود.» 🔹مراقب باشیم. قضاوقدر الهی را آن‌طور که پسندمان است، تقسیم نکنیم! 🔸همه ما حامل عیوب زیادی هستیم و اگر لباسی از سوی خدا که نامش سِتْر (پوشش) است نبود، گردن‌هایمان از شدّتِ خجالت خم می‌شد. 🔹پس عیب‌جویی نکنیم، که عیوب زیادی چون خون در رگ‌ها و وجودمان جاری‌ست. ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪@sabkeshohadaa🍂
⭕️حکمتی داره...🙂🙂 وقتی کاری انجام نمی شه، حتما خیری توش هست وقتی مشکل پیش بیاد ، حتما حکمتی داره وقتی کسی را از دست می دی ، حتما لیاقتت را نداشته وقتی تو زندگیت ، زمین بخوری حتماً چیزی است که باید یاد بگیری وقتی بیمار می شی ، حتماً جلوی یک اتفاق بدتر گرفته شده وقتی دیگران بهت بدی می کنند ، حتماً وقتشه که تو خوب بودن خودتو نشون بدی وقتی اتفاق بد یا مصیبتی برات پیش می یاد ، حتماً داری امتحان پس میدی وقتی همه ی درها به روت بسته می شه، حتماً خدا میخواد پاداش بزرگی بابت صبر و شکیبایی بهت بده وقتی سختی پشت سختی می یاد ،حتماً وقتشه روحت متعالی بشه وقتی دلت تنگ می شه ، حتماً وقتشه با خدای خودت تنها باشی... ‎‎‌‌‎‎♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪@sabkeshohadaa🍂
🔅 ✍ مرا کلامی هم‌وزن این همه غفلت تو نیست 🔹پیرمردی در حجره خود در بازار نشسته بود که عارفی از کنار حجره او گذر کرد. 🔸پیرمرد سریع به بیرون حجره رفت و او را گفت: ای عارف! شرف حضور در حجره ما بر من ببخش و مرا نصیحتی کن. 🔹عارف اجابت نمود و در حجره داخل شد. 🔸پیرزنی برای گرفتن شکر به حجره او آمد و سکه کم‌ارزشی داشت که اندازه سکه خود از پیرمرد شکر خواست. 🔹پیرمرد گفت: مرا ببخش، سنگ معادل سکه تو ندارم تا شکر بر تو وزن کنم. 🔸پیرزن ناامید و شرمنده رفت. پیرمرد عارف را شربتی مهیا کرده تا برای موعظه او بر منبر رود. 🔹عارف گفت: ای پیرمرد! امروز دیدم در گذر این همه عمر، از این همه مرگ و نیستی و رهاکردن ثروت دنیا بر وراث، تو هیچ پند و عبرتی نگرفته‌ای. پس اگر من هم تو را پندی دهم، بی‌گمان آن را هم نخواهی گرفت. 🔸تو را سنگی معادل سنگ آن پیرزن نبود که شکر بر او وزن کنی و مرا کلامی هم‌وزن این همه غفلت تو نیست که تو را کمترین پندی وزن کنم و بفروشم. 🔹تو اگر دنبال آن بودی که مدیون او نشوی، به‌جای دست خالی رد کردن او، شکر بیشتر می‌دادی و از خویشتن می‌بخشیدی. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪@sabkeshohadaa🍂
🌷🔆 ﯾﮏ ﭼﻮﺏ ﮐﺒﺮﯾﺖ "ﺳﺮ" ﺩﺍﺭﺩ ﻭﻟﯽ "ﻣﻐﺰ"ﻧﺪﺍﺭﺩ ... ﺩﺭ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﻤﯽ ﺍﺻﻄﮑﺎﮎ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ﻓﻮﺭﺍ ﻣﺸﺘﻌﻞ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ. ﺍﺛﺮﺍﺕ ﺍﯾﻦ ﺍﺷﺘﻌﺎﻝ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ "ﻭﯾﺮﺍﻧﮕﺮ" ﺑﺎﺷﺪ. ﻫﻤﻪ ﻣﺎ "ﺳﺮ" ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﺑﺮ ﺧﻼﻑ ﭼﻮﺏ ﮐﺒﺮﯾﺖ "ﻣﻐﺰ" ﻫﻢ ﺩﺍﺭﯾﻢ. ﻋﺎﻗﻼﻧﻪ ﺁﻧﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ "ﻭﺍﮐﻨﺶ" نشان ﻧﺪﻫﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻋﺎﺩﺗﯽ ﮔﺮﺍﻧﻘﺪﺭ ﺍﺳﺖ.... بهترین جواب بدگویی:سکوت بهترین جواب خشم :صبر بهترین جواب درد:تحمل بهترین جواب تنهایی:تلاش بهترین جواب سختی:توکل بهترین جواب خوبی:تشکر بهترین جواب زندگی:قناعت بهترین جواب شکست:امیدواری.. برای جبران اشتباهات، به دوستانت همانقدر زمان بده که برای خودت فرصت قائل میشوی ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪@sabkeshohadaa🍂
1.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حرفهای جالب دختر کوچک عراقی به برخی زائرین اربعین 🔻حواست باشه وقتی میای کربلا، امام حسین(ع) نمیخواد که با خط چشم و آرایش بیایی ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪@sabkeshohadaa🍂
🙏 گفت:حاجی، شنیدم اگر انسان درنماز متوجه شود کسی درحال دزدیدن کفش اوست.. میتواند نماز را بشکند و کفشش را پس بگیرد، درست است!؟ شـیخ گفت: بله، نمازی که درآن حواست به کفش باشد اصلا باید شکست!!
✅معلم و دزدی دانش‌آموز 🔸در مراسم عروسی، پیرمردی در گوشه‌ سالن تنها نشسته بود که داماد جلو آمد و‌ گفت: سلام استاد آیا منو می‌شناسید؟ 🔸معلّم بازنشسته جواب داد: خیر عزیزم، فقط می‌دانم مهمان دعوتی از طرف داماد هستم. 🔹داماد گفت: آخه مگه می‌شه منو فراموش کرده باشید؟! یادتان هست سال‌ها قبل، ساعت گران‌قیمت یکی از بچه‌ها گم شد و شما فرمودید که باید جیب همه‌ دانش‌آموزان را بگردید و گفتید همه باید رو به دیوار بایستیم. 🔸من که ساعت را دزدیده بودم از ترس و خجالت خیلی ناراحت بودم که آبرویم را می‌برید، ولی شما ساعت را از جیبم بیرون آوردید و تفتیش جیب بقیه‌ دانش‌آموزان را تا آخر انجام دادید و تا پایان آن سال و سال‌های بعد در آن مدرسه هیچ‌کس موضوع دزدی ساعت را به من نسبت نداد و خبردار نشد. 🔹استاد گفت: باز هم شما را نشناختم! ولی واقعه را دقیق یادم هست. چون من موقع تفتیش جیب دانش‌آموزان چشم‌هایم را بسته بودم. 🔰تربیت و حکمت معلّم، دانش‌آموز را بزرگ می‌کند! ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪@sabkeshohadaa🍂
🔆 با دلت سراغ خدا برو مردی می‌خواست کاملا خدا را بشناسد. ابتدا سراغ افراد و کتاب‌های مذهبی رفت، اما هرچه جلوتر رفت گیج‌تر شد. افراد و کتاب‌های نوع دیگر را نیز امتحان کرد، اما به جایی نرسید. خسته و ناامید راه دریا را در پیش گرفت. کنار ساحل کودکی را دید که مشغول پرکردن سطل آب کوچکی از آب دریا بود. سطل پر و سرریز می‌شد. اما کودک همچنان آب می‌ریخت. مرد پرسید: چه می‌کنی؟ کودک جواب داد: به دوستم قول دادم همه آب دریا را در این سطل بریزم و برایش ببرم. تصمیم گرفت پسر را نصیحت کند و اشتباهش را به او بگوید. اما ناگهان به اشتباه خود پی برد که می‌خواست با ذهن کوچکش خدا را بشناسد و کل جهان را در آن جا دهد. فهمید که با دلش باید به سراغ خدا برود. به کودک گفت: من و تو در واقع یک اشتباه را مرتکب شده‌ایم و به ظرفیت‌ها توجه نکردیم. هرچه اندیشی پذیرای فناست آنچه در اندیشه ناید آن خداست 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
✍ لیوان آب را انتخاب می‌کنید یا لیوان نفت؟ 🔹تصور کنید فرش خانه‌تان آتش گرفته و شما دو لیوان در دست دارید؛ اولی آب و دومی نفت. ⁉️ کدام لیوان را روی آتش خالی می‌کنید؟ 🔸دادزدن، تهدیدکردن، تمسخر، توهین و تحقیرکردن، انتقادکردن، کتک‌زدن، قهرکردن و محروم‌کردن کودک مانند لیوان نفت در دست شما باعث شعله‌ورشدن آتش خشم شما و فرزندتان خواهد شد. 🔹اما همدلی، درک متقابل، احترام، عشق، گوش‌دادن، آموزش‌دادن، امیدواربودن، آرام‌بودن، مدیریت رفتار خود را داشتن همان لیوان آبی‌ست که نه‌تنها آتش را خاموش می‌کند، بلکه به شما توانایی حل مشکلات را خواهد داد. ⁉️ فراموش نکنید شما قدرت انتخاب دارید. لیوان آب را انتخاب می‌کنید یا لیوان نفت را؟