eitaa logo
🕊سبک بالان عاشق🕊
363 دنبال‌کننده
16.3هزار عکس
10.5هزار ویدیو
38 فایل
﷽ آسمونی شدن نه بال میخواد و نه پر. دلی میخواد به وسعت خود آسمون. مردان آسمونی بال پرواز نداشتن، تنها به ندای دلشون لبیک گفتند و پریدن ... ✅ ارتــبــاط ، انتقاد و پیشنهاد 👇 @shahadat07 با شهدا بودن سخت نیست با شهدا ماندن سخته
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊سبک بالان عاشق🕊
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ ‍ ‍ ‍ ‍ ناله جامانده ها به گوش می رسد .حسرت بر دلشان و بغض دلتنگی بر گلویشان مهمان شده است. شهادت را هنوز باور نکرده اند و جای خالی تلنگر دل های شکسته است.اشک می ریزند و میان هق هق هایشان ، دعای روسفیدی می کنند دلتنگی های همسر روح الله از پشت گوشی و حرف های همسفر زندگی اش برای آرام کردنش قصه هرروز است.عملیات تمام شده و روح الله بار سفر برای بازگشت بسته است دقایق آخر است و فرمانده گردان امام حسین آرزوی شهادت را تا می کند و در چمدان امید می گذارد برای بازگشت مجدد به سرزمینی که برای آرزویش آمین می گوید. را میگویم.مدافعی که میخواهد قبل از رفتن ،امانتی های لشکر را تحویل دهد مبادا مدیون شود قدم بر می دارند برای برگشت اما دل کندن از سرزمینی که صدای از آن به گوش می رسد سخت است. سنگینی دل کندن همچون وزنه ای به پایشان زنجیر شده است.هوای دلشان ابری شده و برای آرزوی چندسالشان می خوانند.به قول روح الله اگر خدا بخواهد جلوی مقر هم شهادت روزی می شود دعایشان مستجاب شد.ماشین منفجر شد ، بوی می آمد و . روضه در دلشان زمزمه میشد. بقیه که آمدند به یاد ناله کردند. از روضه علمدار گفت و دست های قطع شده. خواند و به رسم تکه های بدن را روی پتو جمع کرد.امان از دل عمار و روضه حرف از که می شود دل می لرزد و چشم بر جای خالی می بارد.او هم سوخت.در شب جمعه ای، شد . حال، دست قطع شده و انگشترش، روضه روزهای بدون او شده است شکر خدا مونده توی دستت شکر خدا که اونطرف‌ها نیست 🕊به مناسبت سالروز شهادت و 📅تاریخ شهادت: ۱۳ آبان ۱۳۹۴ ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ 🍃در آخرین روزهایی که دعوت نامه شهدا به دلش رسید. به مادر گفت برایش حنا بیاورد. به یک دست به نام حسین و به دست دیگر به نام بن الحسن حنا گذاشت. دل مادر بود که ترسید، لرزید، شکست. شاید هم به یاد لحظه ای که مولا علی بر دستهای کوچک بوسه می زد و از درد گریه می کرد، اشک ریخت😭 🍃خوابی دید که او را به بزم عشق دعوت کرده اند. ساک را بست و به دنبال نشانه ای راهی شد. کار آن روز را نذر حضرت عباس کرد بسم الله گفت و در کانالی معروف به «والمری» مشغول به کار شد. لحظاتی بعد انفجار در منطقه عملیاتی «والفجر یک »دوستانش را بی تاب کرد. به رسم دست هایش قطع شد و مدتی بعد هم شهد شیرین شهادت نصیبش. شاید هم منتظر اربابش بود...🌹 🍃در هفتمین روز محرم شهید شد و در روز عاشورا ...عراقی ها به رسم دوستی، برایش مراسم گرفتند. بوی از سرزمین های جنوب میاد. از فکه.... شلمچه... طلائیه..... 🍃به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۸ مهر ۱۳۵۱ 📅تاریخ شهادت : ۵ خرداد ۱۳۷۵ 🥀مزار شهید : بهشت زهرا قطعه ۴۰ ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ 🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ ‍ ‍ ‍ 🍃قدم به حرم گذاشتی. میدانستی حاجتت را باید از این خانومِ مطهر بگیری و او را میان خود و خدا واسطه قرار دهی. خواهر شاه خراسان؛ مادری میکند برای نوکرهایش و میداند زواری که می آیند همه عاشق و دلباخته ی برادر غریبش هستند. 🍃همانجا اذن دفاع از حرم را از خواهر ابالجواد گرفتی و همسرت نیز عهد بست تا بیقراری نکند. میان دلنوشته اش می گوید که فدای توسل جمکرانی ات بشود؛ فدای همان امامی که غایب است و پدرت تورا نذر او کرده بود. 🍃نامت را هم به همین سبب نهادند تا تورا فدایی راه عزیز نرجس خاتون(س) بکنند. یقین دارم که تو خود نیز پسرانت را فدایی این راه میکنی تا آن ها نیز قدم بر جای بگذارند و راه حسینی وار زیستن را ادامه دهند. 🍃روانه ی شدی تا نگذاری حریم عباس بن علی خدشه دار شود و غیرتت محال بود طاقت بیاورد؛ محال بود بی تفاوت باشی و همین بود که دعوت را لبیک گفتی و دلاورانه میان میدان نبرد کردی. تمام وجودت بود و نگران تنهایی نایب بودی؛ خود سرباز او بودی و فرزندانت را نیز سفارش کردی تا مبادا لحظه ای از یاریش دست بردارند. 🍃 مادرت بیقراری میکند از فرط دلتنگی اما میداند نهایت این راه ختم میشود به نگاه رضایتمندانه دختر پیامبر(ص) و سعی میکند با شنیدن صدایت هایش را سرپوش بگذارد هرچند هنوز هم حسرت یک خداحافظی با پیکرت بر دلش مانده. 🍃حرف زدن آسان است ؛ نوشتن آسان است اما عمل؛ مرد میخواهد. مردی استوار همچون تو، همچون تمامی که نوای "نحن صامدون" آنها لرزه بر اندام دشمن می‌ اندازد. قدم هایمان را استوار کنید؛ دعایمان کنید تا برسیم به قافله ی و در زیر این علم جان بدهیم برای دست بی جان کربلا. 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۴ آبان ۱٣۶٢ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ خرداد ۱٣٩۵ 🕊محل شهادت : حلب_سوریه 🥀مزار شهید : قم_گلزار شهدای علی بن جعفر علیه سلام ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ ‍ ‍ ‍ 🍃زمانِ است. اوقات شرعی دلمان به وقت است. خسته راهی هستیم که هنوز به پایان ِ مهدی آمد، نرسیده است. پاهایمان تاول زده از گناهانی است که رفتن به سوی را به تعویق انداخته است. 🍃از خورشید امام زمان بی نصیب شده ایم اما دلمان به ماه خوش است. ماهی که در روزهای هم، راهنمای دلمان است. 🍃سلام بر مهربان ماه آسمان . خدا را شاکریم که از نعمت وجودت بهره مند هستیم. 🍃رهبر روزهای سخت هستی. روزهایی که طوفان حوادث به کشتی امت رسید اما ناخدای باتجربه ای بودی، دعای نجاتمان شد و باز هم به ساحل آرامش رسیدیم. 🍃 آقا جان، باش برای ما که در تاریکی این دنیا، گاهی، راه درست را گم می کنیم. 🍃امین دلهایمان باش تا باز هم شعرهای دلمان با تخلص زیبایت خریدار داشته باشد.خریداری از جنس حضرت مادر. 🍃پدر بچه های شهدا، دست نوازش بر سرمان بکش؛ ببخش که معایب ما، محاسن تو را سفید کرد اما اگر علی زمان شدی و مظلومیتت، قلب زینب ها و حسین ها را لرزاند، هستند عمارهایی که تنهایت نگذارند. 🍃طلایه دار زیارت نرفته ها، قنوت نمازهایمان را با دعای آذین می بندیم، شما هم برای دل هایی که دوست دارند شوند، مدافع شوند و به کاروان عشاق برسند دعا کن. 🍃آقا جان، هنوز ح.ا.ج ق.ا.س.م بر دلمان سنگینی می کند، هنوز هم رفتنش را باور نکرده ایم.کاش سردار بود و با همان لبخند همیشگی اش، تولدت را می گفت. 🌺به مناسبت رهبر انقلاب 😍 📅تاریخ تولد : ۲۹ فروردین ۱۳۱۸ 🛑📅تاریخ تولد شناسنامه ای : ۲۴ تیر ۱۳۱۸ ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
‍ 💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• هنوز هم هایی هستند که مرام و معرفتشان زمینه ای شد برای ِ زمان شدنشان.‍ ‍ آن ها که معتقدند کار خیر را خوب است ببیند .همان هایی که ثابت کردند اگر برای خــدا باشی، خریدارت می شود. مثل که اقتدا به (ع) کرد و برای دفاع از راهی شد. مدافـــــعی که به سبب دعای خیر مادرش ، ها شد..همان ســـــرداری که نامش بر سردرِ دلـها خودنمایی می کند و داغ شهادتــش ، داغترین خبر های جهان است. خوش به حالت، دوشادوش فرمانده راهی بزم شدی. پاداش راهی که انتخاب کردی، مُهر شهـــــادتی بود که بر شناسنامه ات زده شد چقدر خاطر را می خواستی که مانند پسرش و همچون مادرش بال و پر سوختـه در آغوشش آرام گرفتی. مشتاق بودی اماچه کسی می دانست روی دست هزاران عاشــق ، دوراهی نصیبت می شود و پس از آن به زیارت و می روی. به کشورت برگشتی و میزبانت شد منتظـــرِ خوبی بودی که با بغــضِ بر پیکر مطهرت خوانده شد و پس از آن در (ع)آرام گرفتی. چه زیبا -بخـیر شدی .شاید هم از دعای پـــدری بود که این روزها عده ای کوردل دلــش را به درد آورده است. راستی عجب دارد تازه که باقی روزهای زندگی اش را به یادِ دوماه با توبودن ،با و آه دل باید سپری کند. 🌸 به مناسبت تولد 📅تاریخ تولد: ۱۳۷۱/۴/۳۰ 📆تاریخ شهادت:۱۳۹۸/۱۰/۱۳ ❣️محل شهادت: عراق 🥀محل دفن: شبستان حرم حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ ‍ ♡بسم الله الرحمن الرحیم♡ 🍃خیال می‌کنند هر چه بیشتر بنویسی، راحت تر کلمات را بر زبان جاری می‌کند اما گویا در این وادی، همه چیز برعکسِ همیشه است. 🍃اینجا، در دیار حبیبانِ بی شمارِ ، هر چه بیشتر بدانی، کلمات کمتری را میهمان کاغذ می‌کنی؛ اصلا آنقدر در این راه متحیر می‌شوی و شگفت زده، که خیال می‌کنی جوهر کافی برای وصف هایشان در جهان نیست. 🍃تازه! اگر مخاطبت شهید حجت الله اصغری شیبانی باشد که دیگر مات می‌مانی و تنها خیره به کاغذ سفید مقابلت می‌شوی. تصور کن باید تمامِ آن سال زندگی را، را و همه ی قهرمانی هایش را خلاصه کنی در یک متن چند بندی. 🍃باید بنویسی و بگویی که او مرید بود؛ در هیئات پایه ثابت دلدادگی و در شیطنت ها روی کودکانه اش را نمایان می‌کرد. حجت البته نه! بهتر است بگویم ؛ با این نام وارد فضای مجازی شده بود تا هم شود و هم با این نامِ گمنام بماند. دیگر پس از این همه مدت، ورد زبانمان شده که زهرای مرضیه (س) گمنام می‌خرد. 🍃طاهای داستان! رسم دلبری را از بر بود، گویا شب های روضه قدم به قدم با شرمندگی آقا ابالفضل همراه میشد و تا می‌رفت؛ او هم در درون شرمنده بود. شرمنده دیوار های که محل تیر و ترکش ها شده بودند، شرمنده امام زمان (عج) که نتوانسته بود برای عمه شان شود. 🍃اما قصه قرار بود جورِ دیگری به پایان برسد، صدای حجت یا همان طاهای جهادگر به گوش حسین (ع) رسید و روحِ او بود که روز با جسمی بی دست به ملاقات خانواده ی آسمانی‌اش رفت. 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ١ فروردین ١٣۶٧ 📅تاریخ شهادت : ١ آبان ١٣٩۴ 🕊محل شهادت : سوریه 🥀مزار شهید : شهر ری ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
‍ ‍💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ ‍ ‍ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• ناله جامانده ها به گوش می رسد .حسرت بر دلشان و بغض دلتنگی بر گلویشان مهمان شده است. شهادت را هنوز باور نکرده اند و جای خالی تلنگر دل های شکسته است.اشک می ریزند و میان هق هق هایشان ، دعای روسفیدی می کنند دلتنگی های همسر روح الله از پشت گوشی و حرف های همسفر زندگی اش برای آرام کردنش قصه هرروز است.عملیات تمام شده و روح الله بار سفر برای بازگشت بسته است دقایق آخر است و فرمانده گردان امام حسین آرزوی شهادت را تا می کند و در چمدان امید می گذارد برای بازگشت مجدد به سرزمینی که برای آرزویش آمین می گوید. را میگویم.مدافعی که میخواهد قبل از رفتن ،امانتی های لشکر را تحویل دهد مبادا مدیون شود قدم بر می دارند برای برگشت اما دل کندن از سرزمینی که صدای از آن به گوش می رسد سخت است. سنگینی دل کندن همچون وزنه ای به پایشان زنجیر شده است.هوای دلشان ابری شده و برای آرزوی چندسالشان می خوانند.به قول روح الله اگر خدا بخواهد جلوی مقر هم شهادت روزی می شود دعایشان مستجاب شد.ماشین منفجر شد ، بوی می آمد و . روضه در دلشان زمزمه میشد. بقیه که آمدند به یاد ناله کردند. از روضه علمدار گفت و دست های قطع شده. خواند و به رسم تکه های بدن را روی پتو جمع کرد.امان از دل عمار و روضه حرف از که می شود دل می لرزد و چشم بر جای خالی می بارد.او هم سوخت.در شب جمعه ای، شد . حال، دست قطع شده و انگشترش، روضه روزهای بدون او شده است شکر خدا مونده توی دستت شکر خدا که اونطرف‌ها نیست 🕊به مناسبت سالروز شهادت و 📅تاریخ شهادت: ۱۳ آبان ۱۳۹۴ ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ ‍ 🍃می گویند خدا را آفرید که گوشه ای از وجود خودش بر روی زمین باشد تا وقتی بنده ای را به زمین و اهلش هدیه کرد، او را به رسم امانت به آغوش مادر بسپارد.اصلا واقعی همان محبت عزلت نشین دل مادرهاست. 🍃مسعود عسگری درآغوش پر مهر مادری بزرگ شد که آرزوهای بسیاری برای پسرش داشت.دوست داشت او را در لباس ببیند و هروقت برق چشمانش خبر از آرزویش داشت، مسعود می گفت: "هروقت زمانش رسید خودم می گویم." 🍃مادر در ندایی از دل پسر برای دیدن دامادی اش و پسرش در انتظار ندایی از اهل برای رسیدن به . 🍃مقدمات را فراهم کرد و راهی سوریه شد. بی قراری مادرش شروع و هر بار با برگشتنش قرار به دل بی قرار برمی گشت. در هر وداع او را امیدوار می کرد به دیدن دوباره اش اما آخرین بار گفت منتظرش نباشد. دل مادر کاسه آبی شد که از چشمانش ریخت و راه پسرش شد. 🍃 قلب مادر در تلاطم دریای نگرانی بی تاب و مسعود قدم به قدم به شهادت نزدیک تر شد. بدن مسعود با برخورد توپ تکه تکه شد. آنطرف حس مادری کار دست مادرش داد و اوهم تکه تکه ترک خورد و شکست.چشم پسر فدا شد و مادر به در خشک شد.دستش قطع شد و مادر دست شست از برگشتنش.پاهای مسعود قطع شد و زانوان مادر لرزید.. 🍃خدا امانتی اش را پس گرفت و صبر را به دل داغدار مادر عطا کرد.خبر شهادت را که شنید محکم ایستاد. در مراسم با دیدن بدن فرزندش به یاد جوان اشک ریخت و با دیدن دست جدا شده مسعود به یاد کربلا ناله زد. 🍃آرزوی دامادی اش بر دل ماند .اما داغ سنگین نشسته بر قلب مادر به بهای عاقبت بخیری فرزندش آرام شد....... 🍃به مناسبت سالروز شهادت 🔷تاریخ تولد: ۸ شهریور ۱۳۶۹ 🔷تاریخ شهادت: ۲۱ آبان ۱۳۹۴ 🔷محل شهادت: حلب_سوریه 🔷مزار شهید: بهشت زهرا ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ 🦋🦋🦋