در پشت سر فرعونیان، در پیش رو دریاست
اما چه باک از این و آن وقتی خدا با ماست
روشن به چشم ماست دیروزی که طی کردیم
چشم انتظار ما پس از این صبح فرداهاست
ما با سر و سامان این دنیا نمیسازیم
سرهای سرگردان ما بر دامن صحراست
تاریخ میداند که ظالمسوز شد آخر
هر شعلهی آهی که از جانهای ما برخاست
طوفان به پا کردهست اینک آه مظلومان
یک شمه از هر آه ما طوفان الاقصیست
هر چند دنیایی دلش با غزه است اما
کنج قفس این شیر زخمی همچنان تنهاست
می آید و میگیرد از افتادگان دستی
مردی که بر پیشانیاش سربند یازهراست
#حسن_زرنقی
#مرگ_بر_اسرائیل
#برای_مسلمانان_فلسطین
🇮🇷 @sabzpoushan
به طور و به تین و به زیتون قسم
به آوارگیهای مجنون قسم
به مِهر و به ماه و به کوه و به دشت
به صبح و شب و چرخِ گردون قسم
به چشمانِ پر رمز و رازِ سحر
به آرایه و شعر و مضمون قسم
به عمرِ کمِ لالههایِ غریب
به اجسادِ آغشته در خون قسم
به دستانِ خالیِ مشتی غیور
که زد ریشهی ظلم و صهیون قسم
به رعناییِ هر چه سروِ صبور
که اِستاده چون کوه، اکنون قسم
که نابود میگردد این صهیونیست
به طور و به تین و به زیتون قسم
#عادل_حسین_قربان
#مرگ_بر_اسرائیل
#برای_مسلمانان_فلسطین
تاریک و روشن بود و کمکم صبح میشد
شب؛ اینشبِتیره، شبِ غم، صبح میشد
«دیشب» فراری میشد و «فردا» میآمد
ناخواندهای...، ناخوانده سمتِ ما میآمد
میآمد و کمکم بههم میریخت ما را
در اوج شادی، جام غم میریخت ما را
در سر صدای سوتِ ممتد بود و تکرار
چیزی نمیدیدیم اما غیر از آوار...
ما مَردم افتادهای مظلوم بودیم
از هر حقوقِ سادهای محروم بودیم
حق بود با ما و کسی حق را نمیدید
تاریخ، اخبار موثق را نمیدید
اخبار از ما بود، اما بیخبر؛ ما...
میسوختیم و آب را بستند بر ما
هرلحظه از ما میرسید اخبار تازه
«ِمهمانِ ناخوانده» میآمد بیاجازه
می آمد و در حقّ دنیا ظلم میکرد
با ادعای صلح، امّا ظلم میکرد...
میآمد و حقی طبیعی نقض میشد
هر گوشهای خون شهیدی سبز میشد
صحبت سر جنگ وسیعی بود؛ امّا...
«حقّ حیاتِ» ما طبیعی بود امّا_
_با این که زیر چلچراغ نور بودند،
ما را نمیدیدند، آیا کور بودند؟
ما را نمیدیدند و میکشتند ما را
این کار اما خوش نمیآمد خدا را
شهر از «وداعِ آخرِ» افراد پُر بود
از «آنکه روی خاک میافتاد»، پُر بود
از مادرانِ پاک، از طفلان معصوم
از بیگناهانِ بدونِ جرم، محکوم
بر شانه مانده کولهبارِ داغِ تنها
تنها نشسته باغبان در باغ، تنها
باغست و در فصلِ خزان گلهای پرپر
نعش برادر مانده بر دست برادر
دستان دختربچهها جای عروسک
رنگِ حنایِ خون گرفت از زخم موشک
سهم پسرها نیز جای تیله، سنگ است
آیا هنوز ای شاعر! ایندنیا قشنگ است؟
میآید از راهی که تاریکست و تاریک
صبحیکه نزدیکست و نزدیکست و نزدیک...
#مجتبی_خرسندی
#برای_مسلمانان_فلسطین
#مرگ_بر_اسرائیل
دلم جغرافی جنگ است، ویران است در آتش
دلم باریکۀ غزّه است، سوزان است در آتش
دلم تقدیر زیتونیست افتاده به دست باد
دلم گیسوی معشوقی پریشان است در آتش
دلم طفلیست، طفلی ایستاده در غبار جنگ
چنان خواب عروسکها هراسان است در آتش...
چرا ای شعلههای دوزخی! از خود نمیپرسید؟
که این آیندۀ معصوم انسان است در آتش!
کجا فریاد باید زد تناقضهای غمگین را
یهودا هست در باغش! مسلمان است در آتش!
اگر چه گرم آتشبازی جنگی، نمیفهمی؟
که آه شعلۀ مظلوم پنهان است در آتش
هَلا ای هالۀ مهلک، هلاکت باد زودازود
از این اخمی که نامش خشم طوفان است در آتش
خودت با دست خود میسوزی از این شعلۀ تاریک
چنان بمبی که عمرش رو به پایان است در آتش
#جعفر_عباسی
#برای_مسلمانان_فلسطین
#مرگ_بر_اسرائیل