🥀🌹🕊🌷🕊🌹🥀
#خاطره_آخرین_پرواز
#سردار_رشید_اسلام
#سرلشگر_خلبان
#شهید_والامقام
#احمد_کشوری
در یکی از عملیاتها علیه دشمن بعثی، من با علی زمانی پرواز میکردم و احمد کشوری نیز با رحیم پزشکی ، در این عملیات ضربه مهلک و سنگینی به عراق وارد کردیم و عراق برای نجات خود مجبور شد پی در پی هواپیماهایش را در آسمان تعویض کند و اجازه نمیداد هواپیماها به فرودگاه برگردند و سوختگیری کنند .
#شهید_کشوری با صدای بلند فریاد میزد: بچهها! بزنید، نترسید رژیم بعث عراق دارد سقوط میکند.
در آن لحظات حساس، کلیه نیروهای عراقی به طرف ما میآمدند ولی ما مثل سد در برابرشان ایستاده بودیم.
در همان حال یکی از دوستانم به نام فیروز صمدزاده، گفت: مراقب باشید تعداد زیادی از میگهای عراق بالای سرتان پرواز میکنند ، پس از مدتی #شهید کشوری را صدا کردیم و متوجه شدیم که صدایش قطع شده ، هرچه قدر او را صدا کردیم ، جوابی نشنیدیم ، تا این که در انتهای مسیر دود غلیظی از محل سقوط او با هواپیما بلند شد ، برگشتیم و نشستیم و متاسفانه با بدن سوخته #شهید کشوری مواجه شدیم.
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🥀 @dashtejonoon1🌹🕊
🥀🕊🕊🥀#خاطره_آخرین_پرواز
#سرلشگر_خلبان
#شهید_احمد_کشوری
در یکی از عملیاتها علیه دشمن بعثی، من با علی زمانی پرواز میکردم و احمد کشوری نیز با رحیم پزشکی ، در این عملیات ضربه مهلک و سنگینی به عراق وارد کردیم و عراق برای نجات خود مجبور شد پی در پی هواپیماهایش را در آسمان تعویض کند و اجازه نمیداد هواپیماها به فرودگاه برگردند و سوختگیری کنند .
#شهید_کشوری با صدای بلند فریاد میزد: بچهها! بزنید، نترسید رژیم بعث عراق دارد سقوط میکند.
در آن لحظات حساس، کلیه نیروهای عراقی به طرف ما میآمدند ولی ما مثل سد در برابرشان ایستاده بودیم.
در همان حال یکی از دوستانم به نام فیروز صمدزاده، گفت: مراقب باشید تعداد زیادی از میگهای عراق بالای سرتان پرواز میکنند ، پس از مدتی #شهید کشوری را صدا کردیم و متوجه شدیم که صدایش قطع شده ، هرچه قدر او را صدا کردیم ، جوابی نشنیدیم ، تا این که در انتهای مسیر دود غلیظی از محل سقوط او با هواپیما بلند شد ، برگشتیم و نشستیم و متاسفانه با بدن سوخته #شهید کشوری مواجه شدیم.
@rahro313
🥀🌹🕊🌷🕊🌹🥀
#خاطره_آخرین_پرواز
#سردار_رشید_اسلام
#سرلشگر_خلبان
#شهید_والامقام
#احمد_کشوری
در یکی از عملیاتها علیه دشمن بعثی، من با علی زمانی پرواز میکردم و احمد کشوری نیز با رحیم پزشکی ، در این عملیات ضربه مهلک و سنگینی به عراق وارد کردیم و عراق برای نجات خود مجبور شد پی در پی هواپیماهایش را در آسمان تعویض کند و اجازه نمیداد هواپیماها به فرودگاه برگردند و سوختگیری کنند .
#شهید_کشوری با صدای بلند فریاد میزد: بچهها! بزنید، نترسید رژیم بعث عراق دارد سقوط میکند.
در آن لحظات حساس، کلیه نیروهای عراقی به طرف ما میآمدند ولی ما مثل سد در برابرشان ایستاده بودیم.
در همان حال یکی از دوستانم به نام فیروز صمدزاده، گفت: مراقب باشید تعداد زیادی از میگهای عراق بالای سرتان پرواز میکنند ، پس از مدتی #شهید کشوری را صدا کردیم و متوجه شدیم که صدایش قطع شده ، هرچه قدر او را صدا کردیم ، جوابی نشنیدیم ، تا این که در انتهای مسیر دود غلیظی از محل سقوط او با هواپیما بلند شد ، برگشتیم و نشستیم و متاسفانه با بدن سوخته #شهید کشوری مواجه شدیم.
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🥀 @dashtejonoon1🌹🕊
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴
#خاطره_آخرین_پرواز
#سرلشگر_خلبان
#شهید_حسین_لشگری
#قسمت_اول
در یکی از روزهای گرم شهریور سال ۱۳۵۹ و فصل برداشت انگور در دشت ضیاء آباد قزوین، #شهید_حسین_لشکری سرگرم کمک به پدرش بود که ناگهان از پایگاه هوایی دزفول تلگرام مهم و فوری به دست او رسید که با خواندن متن آن اطلاع یافت که نیروی هوایی او را احضار کرده است.
با این وصف با همسرش در تهران تماس گرفت. جریان تلگراف را به آگاهی او رساند. در این تلگراف تصریح شده بود که بر اثر شدت حملات عراق به مناطق مرزی جنوب و غرب کشور، پایگاه دزفول به حالت آماده باش کامل درآمده است.
حسین بلافاصله به تهران بازگشت و از همسرش خواست نظر به اینکه هوای دزفول بسیار گرم است و فرزندشان علی اکبر چهار ماه سن دارد، شایسته است برای مدتی در تهران در کنار خانواده اش بماند.
همسرش از او خواست هرگاه اوضاع مساعد شد، آن ها را به دزفول منتقل نماید.
#حسین گفت: به امید خدا ظرف ۱۵ روز آینده به تهران برمی گردم!
اما گویا به #حسین الهام شده بود که تا سالیان دراز آن ها را نبیند.
به ذهن او رسید به همسرش وصیت کند، به چهره همسر جوانش که فقط یک سال و چهارماه از زندگی مشترکشان گذشته بود خیره شد. اما پس از توکل به خداوند قادر متعال کمی مکث کرد و گفت: دوست دارم اگر هر زمان اتفاقی برای من افتاد، مسئله را شجاعانه تحمل کنید!
بی درنگ اشک از چشمانش همسرش جاری شد و #حسین یک بار دیگر به سراغ #علی_اکبر رفت و او را بوسید و سعی کرد چهره معصوم او را برای همیشه به خاطر بسپارد!
#ادامه_دارد ...
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴
#خاطره_آخرین_پرواز
#سرلشگر_خلبان
#شهید_حسین_لشگری
#قسمت_دوم
هر اندازه گرمای شهریور فزونی می یافت، فضای ابرهای تیره که بر مرزهای ایران و عراق سایه افکنده بود، بیشتر رو به تیرگی می رفت.
تا اینکه صدام معدوم در روز ۲۶ شهریور ۱۳۵۹ طی نطقی در مجلس عراق، قرارداد سال ۱۹۷۵ الجزایر بین دو کشور را به طور یک جانبه لغو کرد.
او متن قرارداد مزبور را در برابر دوربین تلویزیون پاره و هشدار داد که ایران حق کشتیرانی در اروند را ندارد و عراق حاکمیت نظامی خود را بر این آبراه اعمال خواهد کرد.
در پی سخنان صدام ، ارتش عراق در مناطق مهران و قصر شیرین و همچنین پاسگاه های برزگان، سوبله، صفریه، رشیدیه، طاووسیه، دو برج و فکه عملیات 'تجاوز کارانه انجام داد که با واکنش سریع و به موقع خلبانان جان برکف پایگاه هوایی دزفول مواجه شد. هواپیماهای جنگنده و بمب افکن ارتش جمهوری اسلامی ایران با حمله به مواضع نیروهای متجاوز بعثی تا اندازه ای مانع پیشروی آنها شدند.
#شهید_لشکری درهمان روز به فرماندهی پایگاه اعلام آمادگی کرد تا در عملیات هوایی علیه متجاوزان بعثی وارد عمل شود.
آنگاه #حسین صبح پنجشنبه برای آخرین بار از دزفول با هسمرش تماس گرفت تا حال علی را جویا شود و با او خداحافظی کند.
هنگام این گفت و گوی تلفنی، اشک سراسر وجود همسر جوان را فراگرفت، و دست علی اکبر چهار ماهه را در درست گرفت و او را نوازش داد. آشوب و دلهره نسبت به سرنوشت همسرش او را به شدت نگران کرده بود. هرچه از او خواهش کرد تا با آمدن او به دزفول موافقت کند، اما او نپذیرفت که همسر به دزفول برود.
آن شب کلافه بود و دلشوره داشت و به همین دلیل چشمان او به خواب نمی رفتند.
#ادامه_دارد ...
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴