eitaa logo
🌸 زندگی زیباست 🌸
552 دنبال‌کننده
5هزار عکس
2.9هزار ویدیو
19 فایل
°•﷽•° 📰 #مجله_ی_مجازی 🌸 زندگی زیباست 🌸 «همه چیز بَـــراے زندگۍ زیــ★ـݕـا» رسانه های دیگر ما: «خانه ی هنر و هنرمندان» http://eitaa.com/rooberaah «ارج» http://eitaa.com/arj_e_ensan ارتباط با مدیر: @kooh313 تبادل و تبلیغ: @fadakq2096
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 زندگی زیباست 🌸
#بلندنظر باشید! 🎤 مرحوم استاد فاطمی نیا #نردبان /دینی، اخلاقی ……………………………………… 💐 @sad_dar_sad
🌿🌿🌿 بیا که قصر اَمَل، سخت سست بنیاد است بیار باده که بنیاد عمر بر باد است غلام همّت آنم که زیر چرخ کبود ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است چه گویمت که به میخانه دوش، مست و خراب سروش عالم غیبم چه مژده‌ها داده است که ای ، شاهباز سدره نشین! نشیمن تو نه این کنج محنت آباد است تو را ز کنگره عرش می‌زنند صفیر ندانمت که در این دامگه چه افتاده است نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر که این حدیث، ز پیر طریقتم یاد است غم جهان مخور و پند من مبر از یاد که این لطیفه ی عشقم ز ره روی یاد است رضا به داده بده وز جبین گره بگشای که بر من و تو در اختیار نگشاده است مجو درستی عهد از جهان سست نهاد که این عجوز، عروس هزارداماد است نشان عهد و وفا نیست در تبسم گل بنال بلبل بی دل که جای فریاد است حسد چه می‌بری ای سست نظم بر «حافظ» قبول خاطر و لطف سخن خداداد است «حافظ شیرازی» 🌺🌺🌺🌺🌺 فارسی   ┏━🦋━━•••━━━━┓ 🦋 @sad_dar_sad_ziba 🦋 ┗━━━━•••━━🦋━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ربات جراح تنها رقیب جهانی ربات آمریکایی «ربات جراحی از راه دور سینا» که به دست دانشمندان ایرانی ساخته شده و به اندونزی صادر شده است. 🔸 تنها نمونه ی خارجی آن، ربات آمریکایی داوینچی می‌باشد که ایران بدون داشتن نمونه ی خارجی، در شرایط تحریم، با قیمت کمتر و قابلیت های بیشتر، قادر به طراحی و ساخت این ربات شده است. 💠 سال «تولید، دانش بنیان و اشتغال آفرین» /تولید ایرانی 🌾 🔩 💊 ……………………………… 🗞 صد در صد 🌱 @sad_dar_sad_ziba ╰─┅═ঊঈ ⚙🛠 🔩ঊঈ═┅─
آثار بی‌فرهنگی اروپایی‌ها در تخت‌جمشید 🔺 ‏شاید فکر کنید این ها یک مشت خط‌خطی الکیه، اما اشتباه می‌کنید. این ها یادگاری‌های یک مشت فرنگیه که فرهنگِ نداشته‌شون رو برای ما روی تخت‌جمشید حک کرده ن. ◼️ ……………………………………… /غرب و شرق شناسی مصداقی 🏁 ╭─┅═💠🌏💠═┅─ ‌ ‌ @sad_dar_sad_ziba ╰─┅═💠🌎💠═┅─
🔰 این جا صف کتاب است! 😍 این روزها هموطنان خوبمان در نمایشگاه کتاب برای خرید کتاب های مورد نظرشان صف می کشند؛ یک رخداد خوب و نویددهنده! 🌃 /اجتماعی 💐 «همه چیز برای زندگی زیبا» ‌ @sad_dar_sad_ziba ╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
🌸 زندگی زیباست 🌸
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «خاطرات سفیر» ⏪بخش۴۷: ...گفتم اگه ایستادگی روی عقیده ای صرفاً به دلیل قدمت ارزش د
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «خاطرات سفیر» ⏪بخش ۴۸ : «حماسه ی ثـنا» بچه ها کم کم بار و بندیلشــون رو جمع می کردن که برگردن به شهرها و کشورهاشون. خوابگاه لکنال، مثل همه ی خوابگاه های فرانسه، آداب و رسومی داره. که یکیش اینه که وقتی می خواهیم اتاق رو تحویل بدیم باید کل اتاق رو به علاوه ی کابین حموم و دستشویی، که توی اتاقــه، تمیز کنیم. وقتی صحبت از تمیز کردن حموم دستشویی می شه لطفاً چاه حموم و هواکش رو فراموش نکنید. اون روزها همه درباره ی مواد شوینده و شستن در و دیوار و از همه مهم تر درباره ی خانم مستخدمی که کارش چک کردن نظافت اتاق در روز خروج دانشجو بود صحبت می‌کردن. تا امضای اون خانم، مبنی بر تحویل گرفتن اتاق با نظافت کامل نبود، چک ضمانتی رو که موقع ورود بهش داده بودیم تحویل نمی دادن. یک روز عصر، همه جلوی یک تیکه کاغذ، که روی دیوار آشپزخونه نصب شده بود، جمع بودن. التیماتوم خانم مستخدم بود: 🔸برای تحویل دادن اتاق ها نکات زیر را رعایت کنید: ⬇️ [نظافت و شستشوی کف، سقف، و دیوارهای اتاق شیشه ها باید کاملاً شسته شده و تمیز باشند. همه ی کمد ها باید تمیز و شسته شده باشند. زیر تخت باید جارو و شسته شود. حمام و دستشویی کاملاً تمیز و شسته شده باشند. چاه حمام و همه قطعاتش باید شسته شده باشند. هواکش دستشویی و همه ی قطعاتش باید شسته شده باشند. و...] و خلاصه هر چی توی اتاق بود و نبود «باید شسته شده باشد»، حتی پره های شوفاژ و خلاصه هر جایی که فکرش رو بکنید. بعضی از بچه ها از این وضعیت ابراز ناراحتی می کردن. بعضی ها هم که چندسالی بود ساکن خوابگاه بودن، به یاد رفتارهای خانم مستخدم در سال‌های پیشین، قاه قاه می‌خندیدن. کِوین که از بقیه باتجربه‌تر بود، به بقیه، که با دهن نیمه باز به همدیگه نگاه می کردن، هشدار داد: «شماها قبلاً نبودید. نمی دونید این خانم چه طوری اتاق ها رو چک می کنه.» بقیه گفتن: «چه طوری؟» کوین گفت: «اُه اُه... یه دستمال سفید می آره، می کشه روی در و دیوار. کافیه دستمال یه کم خاکی یا کثیف بشه تا راحت صد یورو از پولتون رو ندن. همه جا رو بررسی می کنه... همه جا رو... چراغ می اندازه توی شیشه. نباید هیچ جاش برق بزنه. لک چربی یا حتی ردّ پارچه روی شیشه باشه، پنجاه یورو کم می کنه. دیوارها رو که نگو! اگه چیزی چسبونده باشید که رد چسب باشه...» کوین یک طرف میز با هیجان حرف می‌زد و بقیه اون طرف با ناامیدی و بدبختی نگاهش می کردن. خانم مستخدم توی ذهن بچه ها تبدیل شده بود به گودزیلا؛ ترسناک و پر قدرت. بچه ها یکی یکی از کوین اجازه می گرفتن و سؤال و نکات تستی می پرسیدن! - اگه سطل آشغال رو برق ننداخته باشیم، گازمون هم می گیره؟ خلاصه اوضاعی بود! رعب و وحشت همه جا را گرفته بود. امبروژا پرسید: «حالا با چی باید اتاق رو نظافت کنیم؟ موادش رو از کی بگیریم؟» کوین با قطعیت گفت: «خانم مستخدم خودش این مواد رو بهتون می ده.» خب، خدا رو شکر حداقل مجبور نبودیم کلی بابت این مواد پیاده بشیم. هنوز از جواب کوین ده دقیقه نگذشته بود که یکی دیگه از بچه ها خبر آورد که خانم مستخدم گفته امسال به کسی مواد شست و شو نمی ده و همه موظف هستن خودشون مواد رو بخرن و همینه که هست و ظاهراً در پایان دندون هاش رو هم نشون داده بود! به این قسمت ماجرا که رسید همه دادشون در اومد. کسی حاضر نبود بابت مواد شوینده پول بده. غرولند بود که به هوا بلند بود. خوش خبری که این خبر رو آورده بود اضافه کرد: «خانم مستخدم خودش به من گفت که خودتون باید مواد رو بخرید؛ اون هم نه هر شوینده ای. گفته نبینم کسی مواد «نومغو» بخره! گفته فقط موسیو پخُپخ می خرید.» نومغو ارزون ترین محصولات رو ارائه می ده و موسیو پخُپخ یه مارک گرونه. ⏪ ادامـه دارد... ……………………………………… 🌳 💠 زندگی زیبا http://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba ┄┅══✼🍃🌷🍃✼══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 هنگام کار کردن، به خودتون خیلی اهمیت بدید! خدا رو شکر این بار به خیر گذشت! 👌🏼 💢 @sad_dar_sad_ziba ❗️
🕊کوچه باغ ☘ هنرڪده ⇨🔺 https://splus.ir/roo_be_raah 🔻⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧
. بذر بدی 💎 ……………………………………… 💐 «همه چیز برای زندگی زیبا» 💐 @sad_dar_sad_ziba 🍃
‌‎‌‎‌‎‌🍃🌸🍃_ _ _🍃🌸🍃 بند نافِ بریده‌ شده ات را به هر جایی گره نزن! 🔹 بند ناف را بریدند و گریستیم از ترس جدایی، اما رازش را نفهمیدیم. 🔸 به مادر دل بستیم و روز اول مدرسه گریستیم از ترس جدایی، اما رازش را نفهمیدیم. 🔹 به پدر دل بستیم و وقتی به آسمان رفت، گریستیم از ترس جدایی، اما رازش را نفهمیدیم. 🔸 به کیف صورتی گلدار، به دوچرخه آبی شبرنگ و... بارها دل بستیم و از دست دادیم و شکستیم و باز نفهمیدیم. 🔹 چه قدر این درس تنهایی تکرار شد و ما رفوزه شدیم. 🔸 این بند ناف را روز اول بریده بودند ولی ما هر روز به پای کسی یا چیزی گره زدیم تا زنده بمانیم و نفهمیدیم. 🔹 افسوس نفهمیدیم که قرار است روی پای خود بایستیم، نفس از کسی قرض نگیریم و قرار از کسی طلب نکنیم. ❇️ به خودمان نور بنوشانیم و شور هدیه کنیم. در بند نباشیم، رها باشیم و آواز عشق سر دهیم. عزت انسان‌بودنمان را به پای کرشمه کسی قربانی نکنیم. ☕ ☁️🌨☁️ 🌨💚🌨 ☁️🌨☁️ ༻‌☕ @sad_dar_sad_ziba ☕༺ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 تقصیر از است، نه ! حیوانی که طبق غریزه‌اش عمل می‌کند، مقصر است یا انسانی که خلاف عقلش عمل می کند؟! 🌃 /اجتماعی 💐 «همه چیز برای زندگی زیبا» ‌ @sad_dar_sad_ziba ╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔞 هشدار: حاوی صحنه‌های دلخراش درگیری شدید طرفداران دو تیم فوتبال اروپایی پس از مسابقه ی پایانی لیگ اروپا 🇪🇺 این همان جایی است که به عنوان بهشت به ما معرفی کرده اند! ◼️ ……………………………………… /غرب و شرق شناسی مصداقی 🏁 ╭─┅═💠🌏💠═┅─ ‌ ‌ @sad_dar_sad_ziba ╰─┅═💠🌎💠═┅─
🍀🌸🍀 هدف زنان و مردان از متفاوت است؛ مردها با حرف زدن، خود را مطرح کرده، به تبادل اطلاعات می‌پردازند، ولی زنان با حرف زدن، و خود را بیان می‌کنند و دقیقاً به همین سبب است که زن‌ها گاهی یک تجربه را چندبار باز می‌گویند. ⚠️ گاهی مرد با گفتن جمله‌ی «این را که قبلاً گفته‌ای» به تندی حرف همسرش را قطع می‌کند. اما همسر نیاز دارد که با طرح دوباره‌ی موضوع، آن تنش عاطفی‌ را که بر اثر آن تجربه در دلش پدید آمده است، تخلیه کند. 📚 کتاب «هوای فاصله سرد است» خداحافظی با اختلافات خانوادگی نوشته ی مجتبی حیدری رویه ی ۱۱ ─┅═ঊঈ🍃🌳🍃ঊঈ═┅─ /خانوادگی ─┅═ঊঈ🦋🌹🦋ঊঈ═┅─ ↙ دوستان خود را دعوت کنید! 💐[همه چیز برای زندگی زیبا] @sad_dar_sad_ziba 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
ای کاش جان بخواهد معشوق جانی ما/ تا مدعی بمیرد از جان فشانی ما گر در میان نباشد پای وصال جانان/ مردن چه فرق دارد با زندگانی ما؟! در عین بی‌زبانی با او به گفت و گوییم کیفیت غریبی است در بی زبانی ما 🍃🍂 @sad_dar_sad_ziba 🍂🍃
سپیده، نور توست آسمان جلوه ی صبرت و باران زلال کرامتت و بهار ، نسیمی از کویَت و من هر روز که سلامت می کنم عطر تمامی خوبی ها، تمامی روشنی ها و تمامی امیدها در وجودم می پیچد. 🤲🏽 / ولایت و انتظار 🌸 @sad_dar_sad_ziba 🕌 ۩๑▬▬▬✨✨▬▬●
┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈ ليوانی چای ريخته بودم و منتظر بودم خنک شود. ناگهان نگاهم به مورچه‌ای افتاد كه روی لبه‌ی ليوان دور می‌زد. نظرم را به خودش جلب كرد. دقايقی به آن خيره ماندم. نکته‌ی جالب اين جا بود كه اين مورچه‌ی زبان بسته ده‌ها بار دایره‌ی کوچک لبه‌ی ليوان را دور زد. هر از گاهی می‌ایستاد و دو طرفش را نگاه می‌کرد. یک طرفش چای جوشان و طرفی ديگر ارتفاع. از هر دو می‌ترسید! به همين خاطر همان دايره را مدام دور می‌زد. او قابليت‌های خود را نمی‌شناخت. نمی‌دانست ارتفاع برای او مفهومی ندارد به همين خاطر در جا می‌زد. مسيری طولانی و بی‌پایان را طی می‌کرد ولی همان‌جایی بود كه بود. یاد بيتی از شعری افتادم كه می‌گفت: سال‌ها ره می‌رویم و در مسير/ همچنان در منزل اول اسير 📎 ما انسان‌ها نيز اگر قابليت‌های خود را می‌شناختیم و آن را باور می‌كردیم هيچ‌گاه دور خود نمی‌چرخیدیم. هيچ‌گاه درجا نمی‌زدیم. 🌱 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌༻‌🌹 @sad_dar_sad_ziba 🌹༺‌‌‌ ┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈ .
15.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بدون تعارف از اعتیاد تا نویسندگی! 🌃 /اجتماعی 💐 «همه چیز برای زندگی زیبا» ‌ @sad_dar_sad_ziba ╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
🍃🌸🍃_ _ _🍃🌸🍃 بی عشق زیستن را جز نیستی چه نام است؟ یعنی اگر نباشی، کار دلم تمام است با رفتن تو در دل، سر باز می‌کند، باز آن زخمِ کهنه‌ای که در حالِ التیام است وقتی تو رفته باشی، کامل نمی‌شود عشق بعد از تو تا همیشه، این قصه ناتمام است ☕ ☁️🌨☁️ 🌨💚🌨 ☁️🌨☁️ ༻‌☕ @sad_dar_sad_ziba ☕༺ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌
🌸 زندگی زیباست 🌸
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «خاطرات سفیر» ⏪بخش ۴۸ : «حماسه ی ثـنا» بچه ها کم کم بار و بندیلشــون رو جمع می ک
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «خاطرات سفیر» ⏪بخش ۴۹ : این دستور مستخدم، دیگه کفر همه رو در آورد. داد و بیداد و فحش و فضیحت بود که توی آسمونِ آشپزخونه به پرواز درآمده بود. هر کس به زبون خودش بد و بیراه می گفت و ضرب المثل هایی رو که توی فرهنگ کشورش برای نشون دادن فضاحت اوضاع استفاده می‌شد به بقیه معرفی می کرد. گفت وگوی تمدن هایی بود که نگو! اما نمی شد اون طوری ادامه داد. باید علیه اون مستخدم زورگو کاری می کردیم. اکثر بچه های حاضر در آشپزخونه می گفتن که باید محکم جلوی اون خانم در بیان و به هیچ وجه زیر بار این مسئله نرن. نقشه ها کشیده شد. قرار شد فردای آن روز همه زودتر از روزهای قبل به خوابگاه برگردن و سر ساعت ۵ عصر، که خانم مستخدم وارد آشپزخونه می شه، همه توی آشپزخونه باشن. بعد، یه نفر در حضور همه از ایشون بپرسه که: «راستی، شنیدیم شما گفتید باید خودمون مواد رو بخریم. راسته؟» اگه گفت نه، که هیچی. اگر گفت آره، همه با هم اعتراض کنیم و بگیم که ما به هیچ وجه این کار رو نمی کنیم و این خلاف قانونه و تا سال قبل قانون اِل بوده و بِل بوده و شما از خودتون نمی تونید دستور صادر کنید و... خلاصه تا این جاش رو با هم مرور کردیم. از اون جا به بعد هم قرار شد هر کی هر چی به ذهنش اومد بگه. بعد رسیدیم به این که اونی که قراره سر حرف رو باز کنه کیه؟ هنوز در این باره حرف زده نشده بود که ثـــنا، یک دختر مراکشی با عقلی کمی بیشتر از صندلی، اصرار کرد که اون سر حرف رو باز کنه و یه کمی هم ژست اومد که اصلا نمی تونه تصور کنه کسی حرف زور بهش بزنه و ظاهراً هم خیلی عصبانی بود. برنامه را یک بار مرور کردیم همه چیز درست بود. بعد همه ی انقلابیون، خوشحال و چگواراوار، به اتاق هاشون رفتن. ساعت پنج، همه طبق قرار قبلی آشپزخونه بودیم. مغـی اول راهرو کشیک می داد که به بقیه اطلاع بده کی خانم مستخدم می آد. ثنــا توی آشپزخونه، دست به کمر وایساده بود و یه ابروش رو بالا انداخته بود تا هیبت عربیش رو از دست نده. نائل و ویدد بادش می زدن و غیرت عربی و تاریخچه ی دلاور مردی اعراب رو بهش یادآوری می‌کردن تا لحنش قوت بیشتری بگیره و مستخدم حسابی حساب ببره و مو بر تنش سیخ بشه و اسم ثــنا چونان یک مبارز در پیشانی تاریخ ثبت بشه و بدرخشه. بقیه هم توی آشپزخونه وایساده بودن که با یک اشاره ی ثــنا وارد جدال بشن و داد و بیداد و هوار و... مغـی سر رسید و گفت: «مستخدم اومد. از روی میز بیا پایین... می گم اومد!» آشپزخانه ساکت شد. خانم مستخدم، جدی و با جبروت، وارد آشپزخونه شد. انتظار دیدن اون جماعت رو اون موقع روز نداشت. یه کم جا خورد. اما خودش رو از تک و تا ننداخت. رفت تا ته آشپزخونه که وضعیت نظافت رو چک کنه. بچه ها از دور به ثــنا، که کنار دست خانم بود، اشاره می‌کردن که شروع کن دیگه! اخمای ثــنا کاملاً باز شده بود حس می کردم کم کم داره دنیایی از مهر و محبت توی صورتش نقش می‌بنده! اون قدر بچه ها بهش علامت دادن که شروع کرد و گفت: «روز به خیر خانم!» مستخدم، در نهایت ابهت و بدون هیچ لبخندی، سر تکون داد. ثــنا، بعد از کلی قورت دادن آب دهن و لبخندهای راه به راه، گفت: «البته، عذر می خوام که مزاحمتون می شم، ظاهراً بهتره که برای نظافت اتاق ها خودمون مواد شوینده رو بخریم.» (قرارمون این نبود آخه؟!) مستخدم سرش رو کج و با لحنی پرسشی گفت: «خب؟» ثــنا گفت: «می خواستم ببینم چه مارکی باید بخریم بهتر بشوره (!)» مستخدم جواب داد: «فقط موسیو پخُپخ.» وقتش بود! ثــنا گفت: «اُه... خیلی مارک خوبیه! خیلی خوب تمیز می کنه. چه خوب که شما مارک های قابل اعتماد رو انتخاب می کنید!» نتیجه ی حرف های قبل این شد که ثــنا و دوستانش خانم مستخدم رو با سلام و صلوات بدرقه کردن و قرار شد از روز بعد به فکر خرید بهترین مارک مواد شوینده باشیم. یه ضرب المثل چینی می گه: «اگه یه غیر مراکشی هستی و تصمیم گرفتی کار حماسی انجام بدی، با قدرت پیش برو و شک نکن. اگه یه مراکشی هستی و تصمیم گرفتی کار حماسی انجام بدی، جون مادرت منصرف شو!» ⏪ ادامـه دارد... ……………………………………… 🌳 💠 زندگی زیبا http://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba ┄┅══✼🍃🌷🍃✼══┅┄
🌸 خوشروی جذاب! 💎 ……………………………………… 💐 «همه چیز برای زندگی زیبا» 💐 @sad_dar_sad_ziba 🍃
🍀🌸🍀 دوستی نقل می‌کرد که پدرِ بسیار بهانه‌گیر، بدخلق، بددهان، بداخلاقی داشتم. روزی پدرم در خانه ی من میهمان بود. خانواده همسرم هم بودند. همسرم برای او چای آورد و او شروع به ایراد گرفتن کرد که چرا چای کم‌رنگ آورده است. ناراحت شد. قهر کرد و بعد از کلی ناسزا خواست که برود. دستش را بوسیدم و التماس کردم ببخشد، اما پدرم پیش همه سیلی محکمی بر گوشم زد و گفت: تو پسر من نیستی و ... با این شرایط نتوانستم مانع رفتنش شوم. پدرزنم که از این اتفاق زیاد هم ناراحت نبود، به من گفت: واقعا تحمل زیادی داری، با این پدر بداخلاق و بددهان چه گونه می‌سازی؟ اجازه ندادم حرفش را ادامه دهد و گفتم: اشک چشم شور است و نمک هم شور؛ اما اشک چشم چون از خود چشم تراوش می‌کند، هرگز چشم را نمی‌سوزاند! فحش و ناسزا و سیلی پدرم که من شیره ی جان او هستم هرگز مرا نسوزاند، اما این کلام تو مانند شوری نمک بود که از بیرون در چشم من ریختی! شرمنده شد و تا پایان میهمانی سکوت کرد. 📎 ما هرگز نباید اجازه دهیم دیگران بین ما و والدین و خواهر و برادرانمان رخنه و شکاف ایجاد کنند. باید هوشیار باشیم. هرگز بین دو سنگ آسیاب که روی هم می‌چرخند، انگشت فرو نکنیم. ─┅═ঊঈ🍃🌳🍃ঊঈ═┅─ /خانوادگی ─┅═ঊঈ🦋🌹🦋ঊঈ═┅─ [همه چیز برای زندگی زیبا] @sad_dar_sad_ziba 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
برداشتنش برای ما تنها یک لحظه طول می‌کشد، ولی برای طبیعت ۴۵۰ سال! 🌳 طبیعت، خانه ی ماست. مراقبش باشیم. 🌃 /اجتماعی 💐 «همه چیز برای زندگی زیبا» ‌ @sad_dar_sad_ziba ╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر در آمریکا به کودک ۴ ساله کار با اسلحه و کشتار یاد بدهند و او در مدرسه باعث کشته شدن ده ها نفر شود، ترویج خشونت نیست، اما این جا در ایران اگر به بچه ها سرود ملی مذهبی یاد بدهیم می شود ترویج خشونت و ناسازگار با روحیات کودکان! ✂️ برشی دیگر از فرهنگ غرب وحشی در جانی بار آوردن بچه های کوچک /دشمن شناسی 🐺 🔰 @sad_dar_sad_ziba ♦️
حدّ اعلایی و با حدّاقل ها همنشين/ آه! مرواريدِ اصلِ با بدل ها همنشين دل به مفهوم سیاهی کم کم عادت می کند/ چشم وقتی می شود با مبتذل ها همنشين گردن آویزی چنين را پاره کن، آزاد شو/ آه! مرواريدِ اصلِ با بدل ها همنشين ⏰ 💠|↬ @sad_dar_sad_ziba ⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧
20.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پسر شجاع، سیزده ساله ی خرمشهری ...🌷... /یاد یاران ………………………………… @sad_dar_sad_ziba ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
🌸 زندگی زیباست 🌸
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «خاطرات سفیر» ⏪بخش ۴۹ : این دستور مستخدم، دیگه کفر همه رو در آورد. داد و بیداد و فح
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «خاطرات سفیر» ⏪بخش ۵۰ : «اعتماد به نفست من رو می کشه» این واضحه که هر رنگی به هر رنگی نمی آد و این هم بدیهیه که رنگ آمیزی تأثیری جدی روی ظاهر محصولات می ذاره. حالا این محصول می تونه یه خودرو باشه، می تونه مبلمان خونه باشه، یا لباسی که تن شماست. کسی که این ترکیب های رنگی را خوب می شناسه همونیه که بهش می گن خوش سلیقه! آدم خوبه که خوش سلیقه باشه. اما دونستن دانش ترکیب رنگ کافی نیست. قبل از اون خیلی مهم تره این رو هم بدونه که استفاده از هر جذابیت بصری جایی و هر رنگ مکانی دارد! از اون جا که من توی فرانسه معادل «مسلمان ایرانی» بودم، لازم بود به پوششم، به منزله ی توی چشم ترین ویژگیم، دقت ویژه ای بکنم. اون ها همین جوری هم احساس خوبی به مانتو و مقنعه ی من نداشتن! بنایراین، ترکیباتی رو انتخاب کرده بودم که ضمن رعایت کامل حدود سنگینی لازم، زیبا و تمیز هم باشن. اون روز یه مانتوی شیری تنم بود که سر آستین و کناره های دو طرفش نوار زیتونی با نقش اسلیمی دوخته شده بود؛ به علاوه ی شلوار و مقنعه ی زیتونی. صبح که داشتم در اتاقم رو قفل می کردم تا برم دانشگاه، ویدد، که داشت از کنارم رد می شد، گفت: « وای... این لباس چه قدر قشنگه!» گفتم: «این یه پوشش ایرانیه.» همون جمله رو دو نفر دیگر هم در طول مسیر گفتن که من همون جواب رو دادم! توی لابراتور، ملیکا هم به شدت ابراز علاقمندی کرد به مانتوهای ایرانی و ازم قول گرفت که وقتی می رم ایران براش پوشش ایرانی بیارم! (یعنی مثلاً می خواد با مقنعه چی کار کنه؟) عصر هم که رسیدم خوابگاه فریده جلوی ورودی خوابگاه نگهم داشت. آخ! من این فریده رو معرفی نکردم. پدیده ای بود. می گفت به «دین» خیلی اعتقاد داره، اما به «خدا» نه، روایاتی هم وجود داشت که می گفت برعکسش رو چند بار ادعا کرده؛ این که به خدا اعتقاد داره، اما به دین نه، حدس می زدم نتونسته تفاوت این دو جمله رو متوجه بشه؛ البته اگر به این دو جمله فکر کرده بود. چون شواهد و قرائن حاکی از اون بود که کلاً فکر نمی کرد! پیش اومده بود حرفی رو که زده بود با فاصله ی زمانی ده دقیقه پس گرفته بود؛ کمتر از این زمان هم اتفاق افتاده بود. رکورد این اتفاق هم توی دستان پر قدرت خودش بود. یه بار موفق شده بود نقیض ادعاهاش رو فقط حدود چهل ثانیه بعد بیان کنه. توی بحث های جدی شرکت می کرد، مثل انواع بحث های اعتقادی و سیاسی و تعداد تئوری هایی که مطرح می کرد تقریباً از همه بیشتر بود. تکه کلامش این بود: «تضمین می دم». اما موقعیت استفاده ش نزدیک به شرایطی بود که ما می گیم «به جون تو». این تکیه کلام رو توی هر پاراگراف با تلفظ غلیظ یکی دو بار تکرار می‌کرد و همه این ها که گفتم وقتی صادق بود که در جمع ما حضور داشت. چون ساکن طبقه سوم بود و ما طبقه همکف بودیم. اما به دلیل حضور اون چند تا دختر الجزایری، اون هم زیاد توی راهروی ما تردد می‌کرد. می گفت به حجاب و ظواهر دین اعتقاد داره، اما به رعایتش نه. نماز هم از نظر اون خیلی خوب بود و مهم بود و حکم خدا بود و لازم بود، اما وقتی آدم توی فرانسه بود که دیگه نمی شد حکم خدا رو اجرا کنه که! این مورد آخری توی نگاه اغلب افرادی که مغلوب فکری کشور میزبان می شن وجود داره. یادمه گفتم که فریده جلوی در خواب نگهم داشت. - سلام... والله من خیلی این لباس رو دوست دارم. - سلام. ممنون. حدس زدم باید تشکر کنم کار دیگه ای نمی شد کرد! - من خیلی این لباس رو دوست دارم. - بله... - این لباس هات ایرانیه؟ - بله، لباسیه که خانم ها بیرون از منزل می پوشن. -والله من خیلی خوشم می آد از این لباس ها... به جون تو! با یه لبخند و تکون دادن سر، فریده رو به خدا سپردم رفتم و داخل خوابگاه. از جلوی در اتاق امبروژا رد شدم با دست یک ریتم کوتاه روی در اجرا کردم. صدایی نیومد. فکر کردم: « لابد امبر توی اتاقش نیست یا هنوز نیومده یا توی آشپزخونه است.» قبل از ورود به اتاق خودم یه راست رفتم آشپزخونه. نائل و ویدد در حال گپ زدن بودن با یه آقایی که نمی دونم کی بود. وهیبه هم کنارشون وایساده بود و از بین اون جمع تنها کسی بود که متوجه من شد و جواب سلامم رو داد! سیلون و منصور هم داشتن غذا می خوردن. مریما و یاسمینا، دو دختر مایوتی، هم داشتن وسایل شون رو روی میز می چیدن. امبروژا ظاهراً هنوز نرسیده بود. برگشتم برم سمت اتاق که دیدم فریده پشت سر من تا آشپزخونه اومده. دم در آشپزخانه گفت: «من خیلی از این لباس ها خوشم می آد!» با خودم گفتم: «ای بابا... عجب گیری کردیما!» ⏪ ادامـه دارد... ……………………………………… 🌳 💠 زندگی زیبا http://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba ┄┅══✼🍃🌷🍃✼══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تداوم ، استقامت پایداری ، پشتکار 💎 ……………………………………… 💐 «همه چیز برای زندگی زیبا» 💐 @sad_dar_sad_ziba 🍃
🍃🌸🍃_ _ _🍃🌸🍃 انسانها پشیمان می شوند؛ گاه از کرده هایشان، گاه از نکرده هایشان، گاه از گفته هایشان، گاه از نگفته هایشان! اما سراغ ندارم کسی را که از «خوب بودن و به جا بودن» پشیمان شده باشد. زیرا منطقی ترين گفت و گوی زندگی است، و مناسب ترین حال است! ☕ ☁️🌨☁️ 🌨💚🌨 ☁️🌨☁️ ༻‌☕ @sad_dar_sad_ziba ☕༺ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌
کار خوب نیاز به طرح خوب دارد، نه الزاما هزینه‌های نجومی! 🌳 یکی از بوستان (پارک) های شهر، که توی اون بعضی باغچه‌ها رو تیکه تیکه کرده ن و داده ن به بازنشسته‌ها و اون ها سبزیجات می‌کارند. 🌃 /اجتماعی 💐 «همه چیز برای زندگی زیبا» ‌ @sad_dar_sad_ziba ╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─