فاصله ی میان غم و شادی، همین اندازه کمه،
همین قدر نزدیک!
🫂 بیشتر مراقب همدیگه باشیم!
#تلنگر 👌🏼
💢 @sad_dar_sad_ziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌕 شما می توانید مشعل نورانی باشید بر سر راه خود و دیگران!
نورانی باشید و نورافشانی کنید!
#نگین 💍
🔷 @sad_dar_sad_ziba 🔷
۩๑▬▬▬✨✨✨▬▬●
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿🌸🌿
🔹 بعضی وقت ها ذهنت گولت می زنه!
#پویانمایی
🌊 #اقیانوس_آرام
آقای روان شناس
🗞 #مجله_ی_مجازی «زندگی زیباست»
@sad_dar_sad_ziba
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
🌌 صبح ها را زودتر بیدار میشوم
تا بیشتر دوستت بدارم!
🌿 «زندگی زیباست»
🌿 @sad_dar_sad_ziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👖شلوار رو این جوری تا کنید!
#خودمونی 🧶
💫 @Sad_dar_sad_ziba
✨
آمریکا از آن دسته کشورهاست که در اون مرخصی والدین بدون حقوقه؛
۱۲ هفته مرخصی بدون حقوق برای تولد فرزند.
برای همین بیش تر افراد ترجیح می دن از اون استفاده نکنند.
┄┅┅┅┅♦️┅┅┅┅┄
#آواز_دُهُل
/غرب و شرق شناسی مصداقی 🏁
╭─┅═💠🌏💠═┅─ @sad_dar_sad_ziba
╰─┅═💠🌎💠═┅─
🌸 دشت سوسن
/ ایذه
/ خوزستان
#ایرانَما
/ نَمایی از ایران زیبای ما 🇮🇷
@sad_dar_sad_ziba
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
🌸 زندگی زیباست 🌸
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مثـل بیـروت بود» ⏪ بخش ۱۱۹: ماهها از آن ماجرا میگذرد. آرامش به کشور بازگشته است
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
📚 «مثـل بیـروت بود»
⏪ بخش ۱۲۰:
میانه ی حیاط، دست بر سینه سلامی به صاحب بقعه دادم. چه قدر دلتنگ این جا بودم. سلانه سلانه قدم کشیدم کنار مزار سارا و امیرمهدی. سنگ قبرها خیس بودند؛ این یعنی کسی قبل از من این جا حضور داشت. میانه ی منزل عروس و داماد شهیدش نشستم. کلامی که پدر هر بار در فراق دوستان شهیدش با بغضی حسرت زده زمزمه میکرد در خاطرم زنده شد.
«یاران همه رفتند
افسوس
که جا مانده منم!
حسرتا!
این گل خارا
همه جا رانده منم»
آخ از غریبی حاج اسماعیل! مردی که مثل بیروت بود، آشوب زده اما آرام.
زل زدم به سپیدی مزار دخترک چشم آبی. دست بر سنگش کشیدم. دلم از سرمایش یخ زد. بغض گلویم را فشرد؛ آن قدر بیرحمانه که اشک پشت اشک از چشمانم بارید. غم انگیز بود اما یقین داشتم حال سارا از بودن کنار امیر مهدی اش خوش است. نگاهم به لبخند تصویر شهید حسام افتاد. هنوز هم کل کل را در تبسمش میدیدم. انگار بابت داشتن دخترک چشم آبی به من فخر میفروخت.
تلخندی بر لبانم نشست. چه کسی فکرش را میکرد که این گونه شود؟ بیچاره فاطمه خانم، بیچار آن پیرزن مسکوت.
شقیقههایم تیر کشید. چشم بستم و دستم را روی پیشانیام فشار دادم. دلم میخواست حرف بزنم و از کابوس عاصم و بختک نادر بگویم برایشان، از یک سالی که هرچه گشتم زهرای سابق را نیافتم، از سردردهایی که امانم را بریده بود، از مهر خیانتی که با آب زمزم هم از پیشانیام پاک نمیشد، از آبروی ریخته شده ام...
زانو بغل گرفتم و گریستم؛ آرام، آسوده و بدون این که نگران غم چشمان پدر و استیصال مادر باشم. نمیدانم چه قدر گذشت و چه قدر زار زدم که میان هق هقهایم صدایی آشنا از چند قدمی ام بلند شد:
_ گاهی فراموشی، عین سیب سرخ، هزار و یک خاصیت داره؛ خصوصاً اگه پاییز باشه...
این جمله نوشته ی خودم بود در صفحه ی مجازیام. صفحه ام را می دید؟
چشمه ی چشمانم به یک باره خشک شد. عطر تلخ آشنایش در مشامم پیچید. عرقی سرد بر جانم نشست. آرام سر بلند کردم. خودش بود؟!
یک سال ندیده بودمش یا صد سال؟! چه قدر شکستگی در جوانی چهرهاش پر میزد. کاپشن چرم مشکی و بافت خاکستری جلوه ی چشمگیری به گندمزار طلایی موها و مردمکهای رنگیاش میداد. چرا هیچ وقت بورها به نگاهم زیبا نمیآمدند؟
زیر لب، سلامی کم رمق گفتم.
با لحنی سنگین پاسخ گفت. نمیدانستم باید چه کنم. فقط نمیخواستم آن جا باشم. به سرعت از جایم برخاستم. سرم تیر کشید و چشمانم سیاهی رفت، اما به زور تعادلم را حفظ کردم. زبان چرخاندم تا خداحافظی کنم که نگاهم به جدیت چهرهاش افتاد.
_ چرا؟
گیجی بر حالم نشست. چرا چه؟ پر از آرامش، چشم به حالم بست.
_ دقیقاً یک ساله که داری ازم فرار میکنی؛ چرا؟!
راست میگفت؛ از او فرار میکردم و از دستش عصبانی بودم بدون آن که دلیلش را بدانم. من این روزها پر از دلیلهای بیدلیل بودم. اصلاً دیوانگی که شاخ و دم نداشت، این هم یک مدلش بود.
صدایم از قعر چاه در آمد:
_ نه. این طور نیست.
سکوتی سنگین به زبان داد و سنگینتر زل زد به آشفتگی ام. داشتم زیر تشر نگاهش له میشدم.
_ ببخشید من باید برم. خداحافظ!
دستپاچه راه گرفتم و به سرعت از کنارش رد شدم. گام اول به دوم نرسیده، نامم را خواند:
_ زهرا خانم!
ایستادم. پرصلابت اما نرم جمله بافت:
_ من فردا با حاجی صحبت میکنم.
در چه مورد؟ سؤال زده به سمتش چرخیدم. مکثی مردانه به کلام داد و پراطمینان کلمه ردیف کرد:
_ میخوام شما رو از ایشون خواستگاری کنم.
خشکم زد. حرارت زیر پوست صورتم دوید. موجی شده بود؟ چه میگفت؟! نگاه سفت و سختش را به گیجی ام دوخت. تاب یکی از ابروهایش را بالا داد و طلبکارانه سر کج کرد.
یاد جملات نادر افتادم. خشم در احوالم سرک کشید. ابروهایم گره خورد و کنایه بر لحنم نشست:
_ مطلعید که دختر حاج اسماعیل خل و چله؟!
یک گام جلو آمد. تبسم نشسته بر لبانش را قورت داد و خود را از تک و تا نینداخت:
_ با اشراف کامل اطلاعاتی به این موضوع دارم اقدام میکنم!
این بشر واقعاً دیوانه بود. حس میکردم در نقطه ی انفجار قرار دارم. دندان روی دندان میساییدم و سعی در حفظ آرامشم داشتم. بانگ «الله اکبر» مؤذنزاده از گلدستههای امامزاده برخاست.
خواستم جوابی درشت بدهم که چرخید و راه رفتن گرفت. چند قدم که دور شد، دستش را بالا آورد و بدون این که بایستد یا به پشت سرش نگاه کند، بلند خطاب قرارم داد:
_ اصلاً حال یک دیوانه را دیوانه بهتر میکند.
رفت. به همین سادگی. و من صدای قهقهه ی سارا را کنار امیر مهدی اش شنیدم و ماندم در چند دقیقهای که قرار بود دنیایم عوض شود.
⏹ پـایـان
.................................
🌳 #بوستان_داستان
💠 «زندگی زیباست»
http://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba
┄┅══✼☘🌺☘✼══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💵 کسی که وام های چند هزار میلیاردی به دوستان و حامیانش می داد!
#آینه_ی_عبرت
تاریخ، بدون دستکاری 🎥
………………………………………
🗞 #مجله_ی_مجازی «زندگی زیباست»
🌱 @sad_dar_sad_ziba
╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
✨
عاشق نشدی، خیال پرداخته ای
دنیای بدی برای خود ساخته ای
آن گونه که فکر می کنی نیست رفیق!
آدم ها را هنوز نشناخته ای
💫 @sad_dar_sad_ziba
🍀🌸🍀
خودت هم نسبت به خود حقی داری
و مهمترینش این است که هر کسی و هر چیزی که قدر تو را نمیداند، ترک كنی.
🌿 @sad_dar_sad_ziba
13.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹
🍁 از لس آنجلس تا کربلا 🍀
#نیمه_ی_پر_لیوان
🌱 امید
🌳 «زندگی زیباست»
@sad_dar_sad_ziba
┄┅══✼🍃🌹🍃✼══┅┄
🌿🍁🌿
گاهی شده با آینه رو راست نبودم
غرق غم از آیینه غم و غصه زدودم
ای آینه! تو بیخبری از دل تنگم
عمری است نشان داده ام آنی که نبودم
تو ظاهر من دیدی و من باطن خود را
شرمنده اگر سفره ی دل را نگشودم
تو خنده به لب دیدی و من بغض گلوگیر
تو سُرخی رو دیدی و من رنگ کبودم
هرچند که نزدیکترین کس به منی تو
ایمان به تو دارم، به تو از عمق وجودم
می بخشی اگر با تو نگفتم غم دل را
ای آینه! شرمنده از این گفت و شنودم
می بخشی اگر بغض فروخوردم و یک عمر
دلتنگ ترین بوده ام و شاد سرودم
«فاطمه دستجردی»
#شور_شیرین_شعر فارسی
┏━🦋━━•••━━━━┓
🦋 @sad_dar_sad_ziba 🦋
┗━━━━•••━━🦋━┛
2_144189955864372767.mp3
6.98M
🌿
🎶 «این خود عشقه»
🎙 حسین توکلی
#ترنم_ترانه
/موسیقی 🎼🌹 🎵
🗞 #مجله_ی_مجازی «زندگی زیباست»
@sad_dar_sad_ziba
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
عاقل، از نعمت خسته می شود؟!
💎 #دُرّ_گران
………………………………………
💐 «همه چیز برای زندگی زیبا»
💐 @sad_dar_sad_ziba
🍃
🍃🍂🍃🍂
پیری به جوانی گفت:
موهات رو بتراش
برو بالا شهر، مردم می گن چه جدید و قشنگه!
برو وسط ِ شهر، مردم فکر میکنن سربازی.
برو پایین شهر، فکر میکنن زندان بودی!
این همه اختلاف،
تنها در شعاع چند کیلومتر!
مردم آن طور که تربیت شده اند میبینند.
🔹 بیش تر مردم راحت و بی دقت قضاوت می کنند!
🍃 «زندگی زیباست»
🌿 @sad_dar_sad_ziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌳🍃 ☁️ 🍃🌲
☁️ آبشار ابر
🌿 #آفرینش
༻🍄 @sad_dar_sad_ziba 🍄༺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شتر در خواب بیند پنبه دانه!
#نگین 💍
🔷 @sad_dar_sad_ziba 🔷
۩๑▬▬▬✨✨✨▬▬●
امروز، تلاش و پشتکار
فردا پیروزی و افتخار
🌿 «زندگی زیباست»
🌿 @sad_dar_sad_ziba
🌹
❇️ یک نکته از یک زائر!
#نیمه_ی_پر_لیوان
🌱 امید
🌳 «زندگی زیباست»
@sad_dar_sad_ziba
┄┅══✼🍃🌹🍃✼══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 با نزدیک شدن به سالگرد مرگ مهسا امینی
یادی کنیم از پدر او که با دروغ هایش باعث خسارت ها و قتل ها و جنایت های بسیاری شد.
#فانوس
/روشن بینی و روشنگری 🌙 🌕
………………………………………
🗞 #مجله_ی_مجازی «زندگی زیباست»
╭─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─ @sad_dar_sad_ziba
╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
📖
«فَانْظُرْ إِلَى مَا تَقْضَمُهُ مِنْ هَذَا الْمَقْضَمِ فَمَا اشْتَبَهَ عَلَيْکَ عِلْمُهُ فَالْفِظْهُ، وَمَا أَيْقَنْتَ بِطِيبِ وُجُوهِهِ فَنَلْ مِنْهُ.»
«به آنچه در دهان مى گذارى و مى خورى بنگر، آنچه حلال بودنش براى تو مشکوک باشد از دهان فرو افکن و آنچه را به پاکى و حلال بودنش يقين دارى تناول کن.»
[نامه ی ۴۵]
🌌 #راه_روشن
/ نهج البلاغه
@sad_dar_sad_ziba
╰─┅═ঊঈ💠 ☀️ 💠ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 شب سوگ و شب اشک و عزا و آه است
🖤 @sad_dar_sad_ziba
🌿🌸🌿
هرگز از تلاش برای به دست آوردن
آنچه که در طلبش هستید،
دست نکشید!
🍀 صبوری سخت است
🍁 امّا حسرت، جانفرساست!
🌊 #اقیانوس_آرام
آقای روان شناس
🗞 #مجله_ی_مجازی «زندگی زیباست»
@sad_dar_sad_ziba
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
☀️ حرکت با #نور_علم
🌑 در تاریکی فتنه ها
💎 #دُرّ_گران
………………………………………
💐 «همه چیز برای زندگی زیبا»
💐 @sad_dar_sad_ziba
🍃
14.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔 «هدیه به قلب مجروح جُنا»
🌿 @sad_dar_sad_ziba