#خودمونی:
#بافتن را از یک قوم و خویش دور یاد گرفتم که نه اسمش خاطرم است نه قیافهاش؛
اما حرفش هیچ گاه از یادم نمیرود؛
میگفت:
زندگی مثل یک کلاف کامواست!
از دستت که در برود میشود کلاف سردرگم، گره میخورد، میپیچد به هم، گرهگره میشود!
بعد باید #صبوری کنی، گره را به وقتش با حوصله واکنی، زیاد که کلنجار بروی، گره بزرگتر میشود، کورتر میشود، یک جایی دیگر کاری نمیشود کرد، باید سر و ته کلاف را برید، یک گره کوچک زد!
بعد آن گره را توی بافتنی یک جوری قایم کرد، محو کرد، یک جوری که معلوم نشود.
🌳 #زندگی هم همین است!
➡ @sad_dar_sad_ziba ⬅