eitaa logo
🌸 زندگی زیباست 🌸
552 دنبال‌کننده
5هزار عکس
2.9هزار ویدیو
20 فایل
°•﷽•° 📰 #مجله_ی_مجازی 🌸 زندگی زیباست 🌸 «همه چیز بَـــراے زندگۍ زیــ★ـݕـا» رسانه های دیگر ما: «خانه ی هنر و هنرمندان» http://eitaa.com/rooberaah «ارج» http://eitaa.com/arj_e_ensan ارتباط با مدیر: @kooh313 تبادل و تبلیغ: @fadakq2096
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 چند صحنه ببینیم از احترام به حقوق زن در کشورهای مدعی آزادی ┄┅┅┅┅♦️┅┅┅┅┄ /غرب و شرق شناسی مصداقی 🏁 ╭─┅═💠🌏💠═┅─ ‌ ‌ @sad_dar_sad_ziba ╰─┅═💠🌎💠═┅─
🏖 ساحل مکسر هرمزگان / نَمایی از ایران زیبای ما 🇮🇷 @sad_dar_sad_ziba ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
🔷🔷💠🔷🔷 خدای متعال دوست می ‌دارد مردمی را که وقتی در جمع دیگران می ‌نشینند، چهره، عبوس نمی کنند، بلکه با مردم خوش و بش می ‌کنند، می ‌کنند، به اصطلاحِ دیگر «ادخال سرور در قلب مؤمنین» می ‌کنند. می ‌دانیم که بعضی از مؤمنینِ معمولی ما جزو آدابشان این است که نوعی بر همه ی مردم دارند که ما مؤمن هستیم و چنان، همیشه عبوس باشند، چهره ‌شان را بگیرند، به مردم بی ‌اعتنایی کنند، یعنی همه ی شما اهل جهنم هستید، همه ی شما مورد خشم خدا هستید و مورد خشم من؛ در صورتی که این برخلاف دستور اسلام است. [در روایت است که] خدا دوست دارد مؤمنی را که وقتی در میان جمع است، برای این که دیگران را مسرور کند سخنان خوشحال ‌کننده می ‌گوید ولی وقتی که تنها می ‌ماند به فکر و فرو می ‌رود ... و عبرتها به نظرش می ‌آیند. 📚 [آشنایی با قرآن، استاد شهید مطهری جلد ۱۰، رویه ی ۳۹] /دینی، اخلاقی ……………………………………… 💐 @sad_dar_sad_ziba
📖 خدا را! خدارا! از تکبر و خودپسندی و از فخرفروشی جاهلی برحذر باشید که جایگاه بغض و کینه و رشد وسوسه های شیطانی است! [خطبه ی ١٩٢] 🌌 / نهج البلاغه ‌ @sad_dar_sad_ziba ╰─┅═ঊঈ💠 ☀️ 💠ঊঈ═┅─
 اصل داستان تغییر فصل اینه که: یاد بگیریم دنیا همیشه رو یه روال نیست. @sad_dar_sad_ziba 🍃🍂 🍂🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌌 خوب گوش کن! صدای خدا رو می شنوی؟ /دینی، اخلاقی ……………………………………… 💐 @sad_dar_sad_ziba
🔹💠🔹 هرکسی که قدم به زندگی شما می‌گذارد، می تواند برای شما یک آموزگار باشد. حتی اگر شما را عصبانی کند باز هم درسی به شما آموخته، زیرا محدودیت‌ها و کمبودهای شما را نشانتان داده است. پس آگاهانه با اطرافيان رفتار كنيد. ✅ بیاموزید و به موقع بگذرید و بروید. 🌊 آقای روان شناس 🗞 «زندگی زیباست» @sad_dar_sad_ziba ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
«عشق یعنی بَری از غفلتِ خودخواهی شو هجرت از خود کن و سرچشمه ی آگاهی شو محضِ خورشید شدن، ذرّه‌ای از خویش برآ قد بکش، دلزده از این ‌همه کوتاهی شو» 📸 عکسی از لحظات ابتدایی تابش خورشید بر قله ی دماوند ⛰ @sad_dar_sad_ziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧐 چه جوری باید به نقاط ضعفمون نگاه کنیم؟ /روشن بینی و روشنگری 🌙 🌕 ……………………………………… 🗞 «صد در صد» ╭─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─ ‌ ‌ @sad_dar_sad_ziba ╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
از آزمون های ایمان زمانی ا‌ست؛ که‌ چیزی را می‌خواهید و به دست نمی‌آورید، با این حال به تلاش ادامه می دهید و می گویید: خدایا‌ شکرت! 🍀 @sad_dar_sad_ziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 آقای مهربون، عزیزم حسن! 🎊 زادروز امام حسن مجتبی، مبارک و پربار! 🗞 «زندگی زیباست» @sad_dar_sad_ziba ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
⚠️ مانع 💎 ……………………………………… 💐 «همه چیز برای زندگی زیبا» 💐 @sad_dar_sad_ziba 🍃
🔇 بدون شرح! /جهان رسانه 📡 💻 📱 ╭─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─ ‌ ‌ @sad_dar_sad_ziba ╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
مرا ببین که ایستاده‌ام پس از تمام رنج‌ها چونان جوانه در بهار مرا ببین هنوز هم جسور مرا ببین هنوز برقرار 🌱 «زندگی زیباست» 🌱 @sad_dar_sad_ziba
🍀🌸🍀 چند سال پیش با داداشم دعوامون شد، دست کرد تو موهام، چون از این کار بدم می اومد، زدمش و قهر کردم. عصرش این رو خرید، قربون صدقه رفت، بغلم کرد ولی باهاش آشتی نکردم. گفت: می رم دلت می سوزه ها! فردا شد. رفت بیرون دیگه برنگشت... 💔 حالا چند ساله می رم سر خاکش بغلم کنه و آشتی کنیم. ولی دیگه باهام حرف نمی‌زنه. از اون روز دیگه با کسی قهر نکردم. 💚 تا هستیم، ! ✉️ ارسالی از مخاطبان ─┅═ঊঈ🍃🌳🍃ঊঈ═┅─ /خانوادگی ─┅═ঊঈ🦋🌹🦋ঊঈ═┅─ 💐[همه چیز برای زندگی زیبا] @sad_dar_sad_ziba 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🌸 زندگی زیباست 🌸
🌺 آقای مهربون، عزیزم حسن! 🎊 #سرود زادروز امام حسن مجتبی، مبارک و پربار! 🗞 #مجله_ی_مجازی «زندگی ز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 برکت نان به خاطر حسن است... 🎊 زیبا از «صابر خراسانی» زادروز امام حسن مجتبی (درود خدا بر او)، مبارک و پربار! 🗞 «زندگی زیباست» @sad_dar_sad_ziba ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
🌱 اگر تو را به همان شکلی که هستی بپذیرم، وضعت را بدتر می‌کنم، امّا اگر با تو به گونه‌ای رفتار کنم که انگار آن کسی که می‌توانی بشوی هستی، تو‌ را برای آن‌ «شدن»، کمک کرده‌ام. 🌳 «زندگی زیباست» 🌳 @sad_dar_sad_ziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹🔹💠🔹🔹 ☘ زندگی با زیباست! 📹 دوربین مخفی 🌃 / اجتماعی 💐 «همه چیز برای زندگی زیبا» ‌ @sad_dar_sad_ziba ╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
🌸 زندگی زیباست 🌸
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مثــل بیـروت بـود!» داستانی ملموس در حال و هوای آبان ۱۳۹۸ است که به قول نویسنده آن «
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مثـل بیـروت بـود» ⏪ بخش اول: «طرابلس» بوی رنگ تازه خشک شده بر دیوارهای منزل جدیدمان حالم را زیر و رو می کرد. این خانه ی نقلی در طبقه ی چهارم آپارتمانی نه چندان نوساز حاصل سی سال زحمت پدر بود. حالا من، طاها، پدر و مادر هر کدام سهمی مستقل از سه اتاق خواب کوچکش داشتیم. از حس غربتمان در آن محله ی خلوت دلم می گرفت اما کامم به امامزاده ای شیرین بود که در همسایگیمان قرار داشت؛ امامزاده ای که نور سبز چراغ هایش مهمان هر شب پنجره‌های خانه بود. برنامه ی یک روز در میانم زیارت امامزاده بود و دلخوشی شبانه ام نوشیدن چای و تماشای شهر از پشت پنجره ی دلباز چهاردیواریمان. اواخر تابستان بود. آن عصر هم، مانند چند ماه گذشته، تکیه زده به دیوار امامزاده، دانه به دانه تسبیح می‌انداختم. غرق افکارم بودم که زمزمه ی دو زن توجهم را جلب کرد؛ حرف هایی تکراری از شوهر و داماد فلانی که پاسدار هستند و نانشان خفته در روغن؛ جملاتی احمقانه از دستمزد دویست میلیونی پسر حاج خانم بابت رفتن به سوریه و سرباز اسد شدن. به سمت منبع صدا سر چرخاندم. دو زن مسن با چادرهایی گلدار بودند. باز هم درونم سوخت. راستی، چرا این حجم از بی معرفتی ها برای قلب نیمه سوخته ام عادی نمی شد؟ آرام آرام تسبیح انداختم و سرد سرد خیره ماندم به مرگ آدمیت. نمی دانم چه قدر گذشت، چه قدر دلم سوخت و چه قدر گُر گرفتم که ناگهان اعتراض پر لهجه ی دختری نظرم را جلب کرد، همان دختر غمزده ای که هربار کنج ضریح می دیدمش، دختری چشم آبی با صورتی تکیده. دخترک با عصبانیت مقابل صورت جا خورده ی دو زن ایستاد. میخ هیبت نحیفش در پیچ و تابِ چادر عربی شدم. خیره به وجودشان شد و سنگین سر تکان داد و گفت: «حلالتون نمی کنم! این همه امنیت و آرامش حلالتون نباشه!» شیشه ی صدایش آبستن بغض بود اما صلابت داشت. آهِ کنج دلش ترسِ لرزیدن عرش را به جان می انداخت. گفت و رفت. اصلاً نایستاد تا از جلزولز آن ها دل خنک کند. لبخند رضایت گوشه ی لب هایم نشست. کلامش شعله داشت و دو زن را عمیق سوزانده بود؛ آن قدر اساسی که تند تند چرت و پرت بارش می‌کردند و لهجه ی عجیبش را مدرکی بر شهرستانی بودنش می‌دانستند. از شنیدن برچسب های غیرمنصفانه و تهمت‌های ناروایشان خسته شدم و رفتن از کنج امامزاده را بر ماندن ترجیح دادم. به حیاط پناه بردم. در خنکای عصر، آرام آرام میان قبرها قدم می زدم که همان دختر رنگ پریده را دیدم. کنار سنگ قبری سپید، بی صدا اشک می ریخت. کنجکاوی خوره شد و به جان افکارم افتاد. شرایط را برای هم صحبتی مناسب نمی دیدم. روی تک صندلی زیر درخت بید مجنون نشستم و مشغول بازی با گوشی ام شدم اما تمام حواسم پی او بود. زانو به بغل گرفته بود. گاهی صدای گریه اش کمی بالا می‌رفت. حرفی نمی‌زد و درد دل نمی‌کرد؛ فقط اشک می ریخت. مدام حرف های آن دو زن در ذهنم تداعی می شد. بعد از بیست و چند سال زندگی، زهر این جملات برایم عادی شده بود؛ می سوزاند، داغ می گذاشت اما عادت داشتم. این سکوت تلخ را یادم داده بودند؛ درست وقتی اول مهر کنار در مدرسه ایستادم و مادرم گفت: «هیس! اگه شغل بابا رو پرسیدن، بگو معلمه.» درست همان وقت ها که معلم بودن پدر دلیلی می شد برای مرکز توجه قرار گرفتن، اما اصلاً نمی چسبید، همان وقت ها که دوست داشتم در حیاط بدوم و فریاد بزنم، بابای من یک قهرمان است، همان روزهایی که دیگر خودم هم معلم بودن پدر را باور کرده بودم؛ همان سال‌ها که دلیل مخفی کردن این قهرمانی و افتخار را نمی‌دانستم، همان لحظه‌ای که ناسزاگویی دوستان به پهلوانگری های همردیفان بابا را در دانشگاه شنیدم و دلیل این همه هیس گفتن های مادر را فهمیدم. همان ساعت هایی که بی معرفتی ها را گوش می دادم، حتی در محفلِ جانان نزدیک به خون و تن، اما پدر اجازه ی دم زدن نمی داد. دیگر سِر، بی حس و پوست کلفت شده بودم ولی باز هم قلبم بی صدا می سوخت؛ اما این دختر کجای این زندگی برایش تازگی داشت که این چنین به خود می‌پیچید؟! ⏪ ادامه دارد... ................................. 🌳 💠 «زندگی زیباست» http://eitaa.ir/sad_dar_sad_ziba ┄┅══✼☘🌺☘✼══┅┄
🔹💠🔹 با گذشت هر سال، یک فصل از کتابتان را به‌ پایان می‌رسانید. لطفاً آن یک فصل را هفتاد و پنج بار تکرار نکنید و اسمش را زندگی نگذارید! 🌊 آقای روان شناس 🗞 «زندگی زیباست» @sad_dar_sad_ziba ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
🌿🍁🌿 در نگاهِ خلق، از دیوانگان کم نیستم فکرِ زخمی دیگرم، دنبال مرهم نیستم ظاهرم چون بیدِ مجنون است و باطن مثل سرو از تواضع سر به‌ زیر انداختم، خم نیستم لطف خورشید است اگر از ماه نوری می رسد آنچه فهمیدی غلط بود؛ آنچه هستم، نیستم! شیشه ای نازکدلم؛ اما بدان ای سنگدل! خُرد شد هر کس که می‌پنداشت محکم نیستم جام زهرت را بیاور! من برای زندگی بیش از این چیزی که می‌بینی مصمم نیستم! «حسین دهلوی» 🌺🌺🌺🌺🌺 فارسی   ┏━🦋━━•••━━━━┓ 🦋 @sad_dar_sad_ziba 🦋 ┗━━━━•••━━🦋━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوابیدن چشم ها 🍂 خوابیدن جســم ها 🔸 خوابیدن اراده هــا 🚨 خوابیدن وجدان ها 💎 ……………………………………… 💐 «همه چیز برای زندگی زیبا» 💐 @sad_dar_sad_ziba 🍃
🌹 دوستدار و وفادار کسانی باشید که شما را دیدند، زمانی که برای دیگران ناپیدا بودید. 🌱 «زندگی زیباست» 🌱 @sad_dar_sad_ziba
🌸 زندگی زیباست 🌸
هوا ابری بود و من تو اتاقم نشسته بودم و مشغول مطالعه. 🌧 نم نم بارون شروع به باریدن کرد، کتاب رو کنا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نزدیک غروب خورشید... من تو اتاقم نشسته بودم و مشغول مطالعه. ناگهان صدایی من رو به خودم آورد؛ تق، تق تق، تق تق تق... نگاهی به سمت و سوی صدا انداختم، سمت پنجره... چه قدر زیبا بود! 😍 🕊 این فرستاده ی خدا رو دیدم که به پنجره نوک می زد. مأمور بود که من رو به خودم بیاره. شاید به ملاقاتی منی اومده بود که در افکار و اوهام خودم زندانی بودم. شاید مأمور رهایی بود! با هم دوست شدیم... با یارش اومده بود. با اجازه شون از دوتاشون فیلم گرفتم. وقت ملاقات تموم شد، رهام کردن و دوتایی با هم پرواز کردن و رفتن. امید که من هم از پایبندهای اوهام، رها شده باشم و آماده ی پرواز. 🤲🏼 خدایا! هر از گاهی از اینا برامون بفرست! شکر! ✍🏼 «صابر دیانت» همین الآن 🕊 @sad_dar_sad_ziba 🍃
🔹💠🔹 هرگز فکر نکنید که اگر فلان مرحله ی زندگی بگذرد، همه‌چیز درست می‌شود. از مبارزه و حل‌ چالش‌ها لذت ببرید. هنر زندگی، دوست ‌داشتن مسیر زندگی است. خوشبختی در مسیر است. 🌊 آقای روان شناس 🗞 «زندگی زیباست» @sad_dar_sad_ziba ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 پیشاپیش از انتشار این صحنه ی دلخراش پوزش می خواهیم، اما باید ببینیم تا جایگاه زن در غرب را بهتر بشناسیم. ┄┅┅┅┅♦️┅┅┅┅┄ /غرب و شرق شناسی مصداقی 🏁 ╭─┅═💠🌏💠═┅─ ‌ ‌ @sad_dar_sad_ziba ╰─┅═💠🌎💠═┅─
بابام گفت: یه کفی بنداز تو کفشت تا این جوری راه نری. گفتم: کفی بندازم دیگه مارک خارجیش معلوم نیست! گفت: پس مارکش رو بکن بزن روی پیشونیت، بعد یه کفی بنداز که این جوری راه نری! 🤭 ツ➣ @sad_dar_sad_ziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊჻ᭂ࿐ 🔹 این جا شکست معنا ندارد! 🌷 «سردار شهید محمدابراهیم همت» ...🌷... /یاد یاران ………………………………… @sad_dar_sad_ziba ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─