2_144151472509805335.mp3
9.87M
🌿
🎶 «از یادها رفته»
🎙 حجت اشرف زاده
#ترنم_ترانه
/موسیقی 🎼🌹 🎵
🗞 #مجله_ی_مجازی «زندگی زیباست»
@sad_dar_sad_ziba
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
🌸 زندگی زیباست 🌸
🍁 بد نشو! 💎 #دُرّ_گران ……………………………………… 💐 «همه چیز برای زندگی زیبا» 💐 @sad_dar_sad_ziba 🍃
🍁 بد نشو!
💎 #دُرّ_گران
………………………………………
💐 «همه چیز برای زندگی زیبا»
💐 @sad_dar_sad_ziba
🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊჻ᭂ࿐
🌷 ما به تو افتخار می کنیم!
#یکی_از_میان_ما ...🌷...
/یاد یاران
…………………………………
@sad_dar_sad_ziba
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈
با بلوز سرخابی و شلوار جین و کیف دستی وارد آرایشگاه شدم. تا رسیدن نوبتم نیم ساعتی باید منتظر می ماندم. دفترچه ی واژه های انگلیسی ام را در آوردم و شروع به خواندن کردم. یکی از خانوم ها که مثل من منتظر نوبت بود گفت:
چه موهای پرپشت و خوش رنگ و حالتی دارین!
گفتم:
ممنونم چشماتون قشنگ می بینه!
گفت:
شما هم زبان می خونید مهاجرت کنید؟ خیلیا به خاطر حجاب اجباری دارن می رن.
گفتم:
نه من مدرس زبانم و لازمه انگلیسی خودم رو تقویت کنم.
گفت:
چه قدر با آزادی زن ها موافقید؟
گفتم:
کاملاً!
خانومی که در نوبت میکاپ بود گفت:
آره به خدا از روزی که روسری هامون رو درآوردیم برف و بارون و رحمته که نازل میشه.
گفتم:
چه جالب که شما این طوری برف و بارون رو تحلیل می کنید!
گفت:
اصلاً نفاق از بین رفته به خاطر همین خدا داره بهمون رحم می کنه.
گفتم:
به سنت های الهی هم مسلط هستین!
گفت:
بله اصلاً مدت ها بود برف و بارون نباریده بود.
گفتم:
اما ما خانوم ها گاهی به هم رحم نمی کنیم.
گفت:
چه طور؟
گفتم:
مثلا بعضی خانوم ها با آرایش شب، صبح ها می رن سر کار و حواس همکارای مردشون رو پرت می کنن.
خانومی که زیر دست آرایشگر بود گفت:
خیر ندیده ها چرا می رن سراغ مردهای متأهل؟
ناخن کار داد زد:
خدا لعنتشون کنه خوشگل می کنن دل شوهرامون آب میشه.
آرایشگری که مشغول رنگ مو بود گفت: خب برن سراغ پسرهای مجرد.
خانوم اولی گفت:
بدبختن، فردا همین مرد مثل آشغال از زندگیش پرتشون می کنه بیرون.
عروس جوانی گفت:
شوهرم میگه حالم از موهای فر خوردت به هم می خوره، یه کاریشون بکن. منم باید هر شیش ماه بیام بشینم رو صندلی کراتینه، چون آقا بیست و چهاری جلوی شبکه های ماهواره ای لم داده و فیلش یاد هندستون می کنه. به خدا ما زن ها خیلی بدبختیم.
گفتم:
باور کنید تو خود فرانسه هم پوشش دانشگاه با عروسی فرق می کنه.
خانم اولی گفت:
پس شما به آزادی قائل نیستی؟
گفتم:
چرا منم میگم زن ها حق دارن آزاد شن.
جواب داد:
مبارزه می کنیم تا آخرین نفس!
گفتم:
اما تعریف من از آزادی با تعریف شما یه کم فرق داره.
ناخن کار گفت:
چه فرقی؟
گفتم:
زن ها باید آزاد شن از این که همه شکل هم باشن، دماغ ها سر بالا، گونه ها برجسته، لب ها تزریقی، سینه ها عمل شده، ناخن ها فرنچ شده، مژه ها اکستنشن شده و پلکای بلفاروپلاستی شده. از جبری که می گه باید این شکلی بود تا محبوب بود، باید آزاد شد.
لبخند رضایت بود که از هر طرف به سمت من ارسال می شد.
ادامه دادم:
به چه گناهی این قدر باید زیر تیغ جراحی رفت؟
یکی گفت:
چه قدرم که خطاهای پزشکی زیاده.
دیگری گفت:
دستی دستی زیر تیغ این جراحا خودمون رو به کشتن می دیم.
آرایشگره گفت:
یکی از مشتری هام بنده ی خدا بر اثر جراحی زیبایی شکم، از دنیا رفت. طفلی خیلی جوون بود.
گفتم:
حالا می آیید برا این آزادی مبارزه کنیم؟
ناخن کار گفت:
راست می گی آزادی واقعی اینه که می گی.
کارم که تمام شد رفتم از راهروی ورودی، قبل از پذیرش، از رخت آویز، چادرم را سرم کردم و آمدم برای خداحافظی.
خانومی که اول سر صحبت رو باز کرده بود گفت:
اِ... شما چادری هستید؟ حیف!
گفتم:
چی حیف؟
گفت:
حیفه این موهای قشنگتون!
خندیدم و گفتم نظر لطفتونه خیلی ها فکر می کنن ما داریم زیر چادر کچل می شیم، ولی خب من سی ساله چادری هستم و موهام به این پر پشتیه!
صدای خنده، آرایشگاه رو پر کرد.
به خدا سپردمشون و آرایشگاه رو ترک کردم و تا رسیدن به خانه به برفی که بعد از راهپیمایی مردم نازل شد فکر می کردم.
🌱 #داستانک
༻🌹 @sad_dar_sad_ziba 🌹༺
┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈ .
🌿🌸🌿
♦️ پنج عامل بازدارنده در راه پیروزی:
۱) ترس:
همه ما می ترسیم، اما باید با آگاهی لازم روی چیزی که می خواهیم تمرکز کنیم، نه فقط روی ترس.
۲) توجه به ارزیابی دیگران:
اگر قرار باشد نگاهمان فقط به نظرات دیگران باشد در همان جایی که هستیم خواهیم ماند. افراد موفق مشورت هایشان را از افراد آگاه و متخصص می گیرند.
۳) اقدام نکردن:
گاهی ما بیشتر در فکرهایمان قدم برمی داریم. باید با موقعیت ها مواجه شد و به جای غرق شدن در فکر ها قدم برداشت.
۴) نداشتن خودباوری:
باور نداشتن به خویشتن یعنی سرد کردن انگیزه و قدم برداشتن. مهم نیست که عالی باشیم، مهم این است که اقدام کنیم.
۵) نتیجه گرایی:
هدف داشته باشیم اما وقتی قدم برداشتیم نتیجه را رها کنیم. توجه زیادی به نتیجه، ذهن ما را ترسو می کند.
🌊 #اقیانوس_آرام
آقای روان شناس
🗞 #مجله_ی_مجازی «زندگی زیباست»
@sad_dar_sad_ziba
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 روز گذشته این فیلم تلخ در رسانه های جهان پربازدید شد، با این توضیح:
پلیس آلمان کودک یک خانواده ی مسلمان را از آنها جدا میکند و سرپرستی او را به دولت واگذار میکند، البته با حکم قاضی!
دلیل:
این بچه در مدرسه به همکلاسیهای خود گفته که خانوادهاش به او گفتهاند در اسلام همجنسبازی حرام است.
#وحشی_های_کراواتی
┄┅┅┅┅♦️┅┅┅┅┄
#آواز_دُهُل
/غرب و شرق شناسی مصداقی 🏁
╭─┅═💠🌏💠═┅─ @sad_dar_sad_ziba
╰─┅═💠🌎💠═┅─
کسی که دندان درد دارد فکر میکند
تمام کسانی که دندانشان سالم است
خوشحال هستند.
انسان فقیر هم همین تصور نادرست را
درمورد افراد ثروتمند دارد.
🌿 @sad_dar_sad_ziba
30.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌿🍁🌿
مریدان شاعر
و
مراد شاعران
🌺🌺🌺🌺🌺
#شور_شیرین_شعر فارسی
┏━🦋━━•••━━━━┓
🦋 @sad_dar_sad_ziba 🦋
┗━━━━•••━━🦋━┛
👩❤️👨 سال ازدواج های ساده و بی تجمّلات
💠 «زندگی زیباست»
@sad_dar_sad_ziba
┄┅══✼☘🌺☘✼══┅┄
🍃🍂
شرححال و معاینهی بیمار نوجوونم رو که تموم کردم، پرسیدم:
مشکل دیگهای نیست؟
دیدم برادر چهار پنج سالهش سریع چیزی تو گوش مامانش گفت.
بهش گفتم:
اگه چیزی هست به من بگو براش دارو بنویسم.
آب دهنش رو قورت داد و گفت:
آره آقای دکتر، گوشیش رو به من نمی ده بازی کنم! ☺️
#نیشخند 🤭
ツ➣ @sad_dar_sad_ziba
▒
هدایت شده از 🌸 زندگی زیباست 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دشمنان گرگ سیرت
منافقان روباه صفت
و دستاویزی به نام همه پرسی (رفراندوم)
#فانوس
/روشن بینی و روشنگری 🌙 🌕
………………………………………
🗞 #مجله_ی_مجازی «صد در صد»
╭─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─ @sad_dar_sad_ziba
╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
🌸 زندگی زیباست 🌸
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مثـل بیـروت بـود» ⏪ بخش ۲۱: آن صبح، مانند چند روز قبل به بیمارستان رفتم. به ورودی
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
📚 «مثـل بیـروت بـود»
⏪ بخش ۲۲:
پای پدر که وسط می آمد نفس در سینه ام یخ می زد. دیگر یقین داشتم این بدقدم، خواب ترسناکی برای زندگی ام دیده است. صدای ضربان قلبم را به گوش می شنیدم.
دوباره پیام داد:
«راستی، اگه یه بار دیگه شیطون گولت بزنه و بخوای از حرف هامون به کسی چیزی بگی، دیگه مثل دفعه ی قبل، مهربون برخورد نمی کنم.»
اشک در چشمانم حلقه بست. این جانور از کجا پیدایش شده بود؟!
دلم شور بابا را می زد. شماره اش را گرفتم اما جواب نداد. می دانستم در محل کار یا بیمارستان است ولی حرف های آن بدشگون، حس امنیتم را کور کرده بود. هزار شاید و نکند به جان روحم افتاد. باید صدایش را می شنیدم تا دلم آرام می گرفت. آشفته، بارانی ام را چنگ زدم و به بیرون دویدم. آسمان ابری، آشوب دلم را بیشتر می کرد. با گام هایی تند از میان قبور گذشتم. گوشی ام زنگ خورد. دیگر از صدایش می ترسیدم. ایستادم و نگاهی به شماره ی روی صفحه انداختم. بابا بود. صوت پرصلابتش که در شنوایی ام پیچید، نفسم بالا آمد. گریه ام را قورت دادم و صدایش را مرهم التهابم کردم.
خیالم که از سلامتی اش راحت شد، مسیرم را به سمت مزار شهید حسام کشیدم. اشک بی اختیار روی گونه هایم لیز می خورد. این که نمی دانستم وسط چه بازی خطرناکی ایستاده ام، این که نمی دانستم چه کسی مقابلم قرار دارد، این که نمی دانستم چه از جان من و عزیزانم می خواهد چون پُتک بر دیوار سر و سامانم می کوبید؛ می کوبید چون می دانستم آدم بدهای زندگی ما شبیه چهل دزد بغداد نیستند و خون می خورند تا در مکتب کفتاری مقبول بیفتند.
صدای «الله اکبر» که از گلدسته ها بلند شد، خوش رقصی قطرات باران را میان موهایم حس کردم و جانم از خیسی لباس هایم لرزید. مگر چه قدر آن جا چمباتمه زده بودم؟ سر بلند کردم که نگاهم به چشمان خسته ی دانیال افتاد؛ درست آن طرف مزار. کی آمده بود؟ چرا متوجه ی حضورش نشدم؟
با طمأنینه پرسید:
_ حالتون بهتره؟
حالم جهنم بود و او چه می دانست؟
قطرات تند باران از نوک موهای طلایی اش به زمین می چکید. در خیسی لباس ها دست کمی از من نداشت. او چرا این گونه شده بود؟ تعجب چهره ام را خواند.
_ اومدم دیدم این جا زیر بارون نشستین. چند بار صداتون زدم ولی جواب ندادین؛ اصلاً انگار این جا نبودین. نگران شدم. الآن یه ربعی می شه این جا نشستم.
یک ربع زیر باران بودم؟! یک ربع برادر سارا رو به رویم نشسته بود و من نفهمیده بودم؟! سکوتم را که دید خودش ادامه داد:
_ همیشه وقتی بارون می باره، این جوری بدون چتر می زنید بیرون؟ سرماخوردگی و آنفولانزا آدم رو نمی کشه. واسه خودکشی راه های بهتر و مطمئن تری هست.
چترم! حتماً در کفشداری جا گذاشته بودم. زبانم به پاسخ نمی چرخید، انگار یک تُن وزن داشت. نفسی خسته کشید و ایستاد.
_ هوا تاریکه، درست نیست تنها برید. اول شما رو می رسونم، بعد می رم بیمارستان.
نایی برای بلند شدن نداشتم؛ انگار لشگری با چکمه های آهنین از من عبور کرده بودند. نگران شد.
_ زهرا خانم، چیزی شده؟! حالتون خوب نیست؟
به سختی خود را از زمین کَندم. چشمانم سیاهی رفت اما پلک بر پلک نهادم و به هر جان کندنی که بود تعادلم را به دست گرفتم. گام های یخ زده ام کش آمد. انگار زمان بر دور کُند می چرخید.
⏪ ادامه دارد...
.................................
🌳 #بوستان_داستان
💠 «زندگی زیباست»
https://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba
┄┅══✼☘🌺☘✼══┅┄
🌿🌸🌿
🌸 روزمون مبارک!
🌊 #اقیانوس_آرام
آقای روان شناس
🗞 #مجله_ی_مجازی «زندگی زیباست»
@sad_dar_sad_ziba
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
گفتمش: باید بَری نامم زیاد
گفت: آری می برم اما زِ یاد
«فرصت شیرازی»
@sad_dar_sad_ziba
🍃🍂
🍂🍃
📖
«لاَ تُسْخِطِ اللَّهَ بِرِضَا أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ فَإِنَّ فِي اللَّهِ خَلَفاً مِنْ غَيْرِهِ وَ لَيْسَ مِنَ اللَّهِ خَلَفٌ فِي غَيْرِهِ»
«خدا را به خاطر خشنودی هيچ یک از آفريدگانش به خشم مياور!
زيرا خشنودی خدا جايگزين هر چیزی است، اما هيچ چيز جايگزين خشنودی خدا نمی شود.»
[نامه ی ٢٧]
🌌 #راه_روشن
/ نهج البلاغه
@sad_dar_sad_ziba
╰─┅═ঊঈ💠 ☀️ 💠ঊঈ═┅─
▪️◾️◼️⬛️◼️◾️▪️
«إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیهِ راجِعون»
پس از گذشت ده روز، داغ تازه شد و باز هم خادم، پیر غلام اهل بیت و مؤذنی دیگر، مرحوم
🍀 «حسین (امیر حسین) جهان بزرگی»
دعوت خدا را لبیک گفت و به سوی او کوچید و پیکر او امروز تشییع و دفن شد.
مردی ساده و متواضع که روز قبل، با طهارت و وضو و پس از آماده شدن برای نماز ظهر و دقایقی بعد از ورود به مسجد، با وضو در مسجد و در حال عبادت، جان به جان آفرین تسلیم نمود.
🖤
از کسانی که برایشان ممکن است خواهشمندیم که برای این خادم اهل بیت، نماز شب اول قبر بخوانند:
دو رکعت،
در رکعت نخست، پس از سوره ی حمد، آیت الکرسی
در رکعت دوم پس از سوره ی حمد، ده بار سوره ی قدر
پس از سلام نماز بگوید:
«الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ ءالِ مُحَمَّدٍ
وَ ابْعَثْ ثَوابَها إِلی قَبرِ حُسین ابْنِ عَسکَر.»
@sad_dar_sad_ziba
⬛️◼️◾️▪️◾️◼️⬛️
زمان، دارایی ارزشمندی است که
نمی توان از خرج شدنش جلوگیری کرد،
فقط می توان
آن را با تبدیل به عبرت و مهارت،
پس انداز کرد.
@sad_dar_sad_ziba
🍃🍂
🍂🍃
🌿🌸🌿
🛩 در مسافرت هوایی، خلبانت را نمی شناسی ولی در هواپیما آرام و بی خیال مینشینی!
حالا چه طور در پرواز زندگی آرام نمیگیری و این اندازه نگرانی، در حالی که میدانی اگر مسافر خوبی برای سفر عمر باشی هدایت آن به دست خداست.
👌🏽 خوب باش و آرام بگیر!
🌊 #اقیانوس_آرام
آقای روان شناس
🗞 #مجله_ی_مجازی «زندگی زیباست»
@sad_dar_sad_ziba
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 راهکاری برای جلوگیری و اصلاح مفاسد مسئولان
#فانوس
/روشن بینی و روشنگری 🌙 🌕
………………………………………
🗞 #مجله_ی_مجازی «صد در صد»
╭─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─ @sad_dar_sad_ziba
╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
🕊჻ᭂ࿐
🌷 #شهید_حمیدرضا_الداغی
جوان باغیرت سبزواری که دو روز پیش برای دفاع از ناموس ایرانی و به دست دو تن از اراذل و اوباش که در حال ایجاد مزاحمت برای نوامیس بودند به شهادت رسید.
#یکی_از_میان_ما ...🌷...
/یاد یاران
…………………………………
@sad_dar_sad_ziba
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
🌿🌸🌿
۳) تنها راهی که می شود یک زندگی
بهتر داشت این است که رشد کنیم.
۲) تنها راهی که می شود
رشد کرد این است که تغییر کنیم.
۱) تنها راهی که می شود تغییر کرد این
است که همیشه یاد بگیریم و عمل کنیم.
🌊 #اقیانوس_آرام
آقای روان شناس
🗞 #مجله_ی_مجازی «زندگی زیباست»
@sad_dar_sad_ziba
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
📰
نشریه ی گاردین؛ از ترس دختران ۱۱ تا ۱۶ ساله از آزار جنسی در مدارس خبر میدهد!
بر اساس یک نظرسنجی ۲۲٪ دختران جوان ۱۱ تا ۱۶ ساله، ترس از آزار و اذیت جنسی را عامل عقب ماندن خود در مدرسه دانستهاند.
🔸 «زن، زندگی، آزادی» به معنای غربی
🔸 #تمدن_نکبت
┄┅┅┅┅♦️┅┅┅┅┄
#آواز_دُهُل
/غرب و شرق شناسی مصداقی 🏁
╭─┅═💠🌏💠═┅─ @sad_dar_sad_ziba
╰─┅═💠🌎💠═┅─
⛰ کوه سبلان در بهار
#ایرانَما
/ نَمایی از ایران زیبای ما 🇮🇷
@sad_dar_sad_ziba
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄