eitaa logo
🌸 زندگی زیباست 🌸
729 دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
3هزار ویدیو
22 فایل
°•﷽•° 📰 #مجله_ی_مجازی 🌸 زندگی زیباست 🌸 «همه چیز بَـــراے زندگۍ زیــ★ـݕـا» رسانه های دیگر ما: «خانه ی هنر و هنرمندان» http://eitaa.com/rooberaah «ارج» http://eitaa.com/arj_e_ensan ارتباط با مدیر: @kooh313 تبادل و تبلیغ: @fadakq2096
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 🏴 زنانِ کربلا: بی بی زینب کبری «سلام‌الله علیها» در بازار کوفه، در حال اسارت، آن خطبه‌ی شگفت آور را ایراد کرد؛ لفظ مثل پولاد محکم، معنا مثل آب روان تا اعماق جانها می‌نشیند. در آن‌چنان وضعیتی زینب کبری «سلام‌الله علیها» مثل خود امیرالمؤمنین «علیه‌السلام» حرف زد؛ تکان داد دل‌ها را، جان‌ها را و تاریخ را. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای؛ ۹۲/۰۸/۲۹ ⚫️ @sad_dad_sad_ziba ⚫️
📡 💻 📱 📿ذکر بعد از نماز ‌ ‌ ⚫️ @sad_dar_sad_ziba ⚫️
⚫️⚫️ روایت سوم: حضرت رقیه سلام الله علیها یكي از مصيبت هايي كه در شام براي اهل بيت عليهم السلام رخ داد، شهادت حضرت رقيّه خاتون عليها السلام بود. زنان خاندان نبوّت شهادت پدران را از كودكان پنهان مي داشتند و مي گفتند: پدرانتان به سفر رفته اند. رقیه خاتون شبي با حالت پريشاني از خواب بيدار شد و گفت: پدرم حسين عليه السلام كجاست؟ اكنون او را ديدم! زنان و كودكان از شنيدن اين سخن گريان شدند و شيون از ايشان برخاست. يزيد از خواب بيدار شد و گفت: چه خبر است؟ جريان را به او خبر دادند. آن لعين دستور داد سر پدر را براي او ببرند... دستمالي روي سر انداختند و آن طبق را جلو آن دختر نهادند. پرده از آن بر گرفت و گفت: اين سر كيست؟ گفتند: سر پدر توست. سر را از ميان طشت برداشت و به سينه گرفت و مي گفت: «پدر جان، كي تو را با خونت خضاب كرد! اي پدر كه رگهاي گردنت را بريد! اي پدر، كي مرا در كودكي يتيم كرد! پدر جان، بعد از تو به كه اميد وار باشيم؟ پدرجان، اين دختر يتيم را كي نگهداري و بزرگ كند!». و از اين سخنان با او گفت، تا اينكه لب بر دهان شريف پدر نهاد و سخت بگريست تا غش كرد و از هوش رفت. چون او را حركت دادند از دنيا رفته بود. منبع: نفس المهوم ⚫️ @sad_dar_sad_ziba ⚫️
دَمعُ السجوم یعنی اشکی که می ریزد یا اشکِ روان یا بارانِ اشک... و نَفَس المهوم یعنی نَفَس کسی که غم دارد و دلش دارد از غصه می ترکد... ما بهش میگیم ... و بازخوانده ی نفس المهومی ست که شیخ عباس قمی تالیف و میرزا حسن شعرانی تحت کتابی به اسم دمع السجوم ترجمه اش کرده، به ویرایش که همه فکر و ذکرش این بوده که صفحات برای خواننده راحت و بی وقفه ورق بخورند و یک بار برای همیشه معلوم شود «اتفاق» چگونه افتاد. جام طهور ۳۴_صفحه_کتاب_بخوانیم ⚫️ @sad_dar_sad_ziba ⚫️
⚫️ روایت چهارم: حر بن یزید ریاحی هنگامی که حر بن یزید ریاحی سخنان و استغاثه امام حسین علیه السلام را شنید به طرف عمربن سعد آمد و گفت: آیا با این مرد جنگ خواهی کرد؟ گفت: آری جنگی که در آن سر ها و دست ها از بدن جدا گردد. راوی می گوید : حر با شنیدن این سخنان و در حالی که بند بند بدنش به لرزه در آمده بود ، در کنار یارانش ایستاد. مهاجربن اوس با دیدن بدن لرزان حر گفت : به خدا سوگند! وضع تو مشکوک است. حر گفت: به خدا سوگند ! من در انتخاب بهشت و آتش جهنم آزاد هستم اما به خدا قسم چیزی را بر بهشت ترجیح نمی دهم . اگر چه تکه تکه شده و سوزانده شوم. سپس اسبش را به سوی امام حسین راند و از شرم و حیا سر خود را پایین انداخته بود... سپس به امام عرض کرد : فدایت شوم! من همان کسی هستم که به دنبال شما آمدم و مانع از بازگشت شما به مدینه شدم و بر شما سخت گیری کردم. اینک به سوی خدا توبه می کنم. آیا به نظر شما توبه من پذیرفته می شود؟ حضرت فرمودند: آری خداوند توبه تو را می پذیرد. حر از امام اذن جنگ گرفت. آشکارا جنگید تا این که تعداد زیادی از لشکر دشمن را به درک فرستاد و در نهایت خود نیز به شهادت رسید. پیکر پاکش را نزد اباعبدالله بردند. آن حضرت در حالی که با دستان خویش خاک و غبار از چهره حر پاک می کرد، فرمود: « همان گونه که مادرت تو را حر و آزاده نام نهاد، تو آزاده ای؛ تو آزاده ای در دنیا و آخرت». منبع: لهوف و مقرم ⚫️ @sad_dar_sad_ziba ⚫️
528384_-210378.mp3
6.09M
یه طرف حر، یه طرف وهبه چه سپاهی... ⚫️ @sad_dar_sad_ziba ⚫️
⚫️ ⚫️ روایت پنجم: عبدالله بن حسن لشکریان ابن سعد برای مدتی دست از جنگ کشیدند و سپس دوباره به سوی امام بازگشته و او را محاصره کردند. در این هنگام عبدالله بن حسن که کودکی نابالغ بود از میان زن ها بیرون آمد و به سرعت دوید تا به امام حسین علیه السلام رسید. حضرت زینب سلام الله علیها خود را به او رساند تا مانع رفتنش شود، ولی او باز نایستاد و به شدت اصرار می کرد که برود و می گفت :« به خدا سوگند! از عمویم جدا نمی شوم». در این هنگام بحر بن کعب و به قولی دیگر حرمله بن کاهل به روی امام شمشیر کشیده و آماده زدن شد که عبدالله به او گفت :« وای بر تو! آیا می خواهی عموی مرا بکشی؟». بحر یا حرمله شمشیر را فرود آورد؛ عبدالله برای دفاع از عمویش دست خود را سپر کرد که دستش قطع شد. در همان حال فریاد زد وای عمو جان. امام حسین او را در آغوش گرفته و فرمودند :« ای برادر زاده ام! بر این مصیبتی که بر تو وارد می شود صبر کن و از خدا طلب خیر کن؛ همانا خداوند تو را به پدران صالح و شایسته ات ملحق خواهد کرد». راوی می گوید : حرمله تیری به او زد و او را در حالی که در آغوش عمویش، امام حسین، بود ذبح و شهید کرد. منبع: لهوف ⚫️ @sad_dar_sad_ziba ⚫️