فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸🍃
🔹 هر کاری راه و روشی دارد!
روش عبور خرس قطبی از روی یخ های نازک، برای جلوگیری از شکستن یخ ها
🌿 #طبیعت
༻🍄 @sad_dar_sad_ziba 🍄༺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آبشار_شلماش
سردشت
آذربایجان غربی
🌳 جنگل
⛰ کوه
🌊 آبشار
#ایرانَما
/نمایی از ایران زیبای ما 🇮🇷
@sad_dar_sad_ziba
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
🌸 زندگی زیباست 🌸
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «دَکَـل» ⏪ بخش هشتم: 🔹«قله ی دماوند و تراشیدن سر» - خب بچه ها! در این چند دقیقه ا
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
📚 «دَکَـل»
⏪ بخش نهم:
... پس نمی آیید بی جهت یک صندلی یا کمد را بردارید و با سلیقه و تشخیص خودتان بگذارید فلان گوشه. چرا که معاون مدرسه سرتان داد می کشد که «بابا! چرا دارید کَشکی و بی هدف کار می کنید؟»
- موقعی نقش خودت را ایفا کرده ای که همسو و هم جهت با هدفِ معیّن شده، دست به سیاه و سفید بزنی. مثلاً معاون مدرسه می گوید:
«می خواهیم آن گوشه ی نماز خانه، یک صحنه بر پا کنیم، محلّ نشستن مهمان ها هم می خواهیم این قسمت باشد و یک به یک مشخص می کند که هدف ما چیست. لذا دیگر، زحمات شما پس از آگاهی و علم به هدف، هَرز نمی رود.
نتیجه ی این مثال ها این شد که تعیین هدف و مشخّص بودن قلّه ای که می خواهیم به آن برسیم، در نوع و مقدار فعّالیت های ما نقش به سزایی دارد. اگر به ما بگویند هدف، قلّه ی دماوند است، تمام حرکت ها و جا به جایی های ما باید به سمت این قلّه باشد نه به سمت سبلان.
- خب، ما هنوز جواب اصلی سؤال قبلی را ندادیم، فقط به یک مقدّمه و پیش نیاز مهم پرداختیم؛ اما طبق قرارمان بهتر است این دستاورد و توافقی را که در این قسمت از بحث به آن رسیدیم و به نظر می رسد کسی به آن اشکالی وارد نمی بیند مکتوب کنیم تا ان شاءالله قدم به قدم برویم برای جواب اصلی.
روی تابلوی کلاس نوشتم:
«مطلب چهارم:
هدف گذاری، تعیین کننده ی نوع و اولویّت تلاش ها و برنامه ریزی های ما برای پیشرفت خواهد بود.»
🔹«سفر با حاج قاسم»
- خب بچه ها! برای این که رشته ی بحث از دستمان در نرود، سؤال قبلی را بازگو می کنم؛ منِ دانش آموزِ عادّی، در یک مدرسه ی دور افتاده و گمنام، چه نقشی می توانم در پیشرفت و قوی شدن کشور داشته باشم؟
- بخشی از جواب را بیان کردیم و آن هم این بود که ابتدا باید هدف را تعیین کنیم و ببینیم هدف انقلاب و نظام ما چیست تا پس از آن، جنسِ کمک و نوع نقش ما شناخته شود.
- الآن جا دارد که ما به آرمان و هدف اصلی انقلاب بپردازیم، یعنی آن قلّه ای که انقلاب ما هدف گرفته چیست؟
- بچه ها! به نقطه ی حسّاس و راهبردی رسیدیم. شش دانگ حواستان را جمع کنید که اگر این قسمت کلیدی از بحثمان جا بیفتد و خوب پخته شود، بخش مهم و گسترده ای از نقاط تاریک و مبهمی که نسبت به انقلاب در ذهن ما نقش بسته، روشن خواهد شد.
- نظرم این است در این بخش، مقداری، بحث را ریشه ای تر و زیر بنایی تر مطرح کنیم؛ توصیه می کنم قبل از این که به هدف انقلاب بپردازیم چند قدم برویم عقب تر و نگاهی کلان تر و وسیع تر نسبت به بحث داشته باشیم؛ بیاییم ببینیم اصلاً طبق آموزه های دینی، هدف از خلقت ما چیست، سپس بیاییم و نگاه کنیم سازوکار اهداف و آرمان های انقلاب با نظر گرفتن اصلی ترین هدف عالم هستی که همان هدف آفرینش هست چه گونه است.
- بچه ها اگر دقّت کنید، کم کم متوجّه می شوید که بحث ها و موضوعات سیاسی ریشه در اعتقادات و باورهای دینی ما دارد و این نکته خیلی مهم است که کسی سیاست را از دیانت و دین داری، جدا فرض نکند. البتّه منظور ما از سیاست، سیاسی بازی و حرف های جناحی، حزبی و خاله زنکی نیست. مراد ما از سیاست، همان مجموعه ی تدابیر، مصلحت اندیشی ها، و دور اندیشی هایی است که یک نظام یا حکومت برای اداره ی مردم و جامعه در پیش می گیرد و مصالح و منافع جامعه را به وسیله ی این تدابیر و مصلحت اندیشی ها تأمین می کند.
- خب، بر گردیم به بحث. ببینید بچه ها! این که چرا خدا ما را خلق کرد و هدفش از آفرینش ما چه بوده، از بحث های بسیار شیرین و البته مفصّل است، امّا در این جا همین اندازه به شما دوستان خودم عرض کنم؛ هدف نهایی و اصلی خدا از خلقت ما، تعالی و تکامل انسان و نزدیک شدن به خداست؛ یعنی همان قرب الهی که البته خیلی جای بحث دارد.
⏪ ادامه دارد ...
.................................
🌳 #بوستان_داستان
💠 زندگی زیبا
http://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba
┄┅══✼✨🌻✨✼══┅┄
زیاد دور نشو؛
زود برگرد!
💎 #دُرّ_گران
………………………………………
💐 «همه چیز برای زندگی زیبا»
💐 @sad_dar_sad_ziba
🍃
30.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 مسئله ی حجاب
پاسخ به شبهه ها
#آرمانشهر 🌃
/ اجتماعی
💐 «همه چیز برای زندگی زیبا»
@sad_dar_sad_ziba
╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
حیف ڪه یادمان میرود
بسیاری از چیزهایی ڪه امروز داریم
همان دعاهایی است ڪه
فڪر می ڪردیم
خدا آنها را نمیشنود!
@sad_dar_sad_ziba
🌸
🌱
🌸 زندگی زیباست 🌸
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «دَکَـل» ⏪ بخش نهم: ... پس نمی آیید بی جهت یک صندلی یا کمد را بردارید و با سلیقه و
🍃🍃🍃🍃
مخاطبان و همراهان گرامی!
سلام.
با آرزوی تندرستی شما و با پوزش از پیشگاه ارجمندتان اعلام می داریم که انتشار داستان «دکل» که بخش به بخش در این کانال بارگذاری می شد به دو دلیل متوقف می شود:
۱) یکنواختی داستان و جذاب و گیرا نبودن نوشته و درخواست برخی مخاطبان برای تغییر آن
۲) ادعای برخی افراد مبنی بر نارضایتی ناشر، برای انتشار این داستان
💐 نوید این را می دهیم که به زودی با داستانی جذاب خدمتتان خواهیم رسید!
امیدواریم که پوزش ما را پذیرا و همچنان با ما همراه بوده و دوستان خود را نیز به این جا دعوت کنید!
🗞 مجله ی مجازی «صد در صد»
@sad_dar_sad_ziba
🌿🌿🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍀🌸🍀
حیف از #نقش_مادری
که دارد فدای اندیشه های غربگرایانه و کوته نظرانه ی ما می شود.
─┅═ঊঈ🍃🌳🍃ঊঈ═┅─
#باغچه
/خانوادگی
─┅═ঊঈ🦋🌹🦋ঊঈ═┅─
💐[همه چیز برای زندگی زیبا]
@sad_dar_sad_ziba
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍂🍃
#دانا نادان را میشناسد،
چرا که خود زمانی #نادان بوده
است.
اما نادان، دانا را نمی شناسد،
چرا که هرگز دانا نبوده است !
@sad_dar_sad_ziba
🌧
🌱
🌸 زندگی زیباست 🌸
🍃🍃🍃🍃 مخاطبان و همراهان گرامی! سلام. با آرزوی تندرستی شما و با پوزش از پیشگاه ارجمندتان اعلام می دا
📒
کتاب «چایت را من شیرین میکنم» نوشته ی «زهرا بلند دوست» روایتگر داستان دختری به نام سارا، ایرانی الاصل و مقیم آلمان است که پدرش عضو سازمان مجاهدین خلق است اما مادر در نقطه مقابل پدر قرار دارد. پدر سارا پس از شکست سخت سازمان در عملیات مرصاد، با خانواده خود از ایران خارج شده و به آلمان میآیند.
زندگی پدر و مادر سارا با دعوا و کشمکش سپری میشود، در میان این مجادلهها مادر از خدا و خوبیهایش میگوید و پدر از دغدغههای سازمان...
در ادامه ماجرایی پیش میآید که برادر سارا وارد گروه داعش شده و ناپدید می شود. سارا در حین جستجوی برادر ناخواسته وارد جریانی می شود که با مبنای وجودی این گروه و جنایتهایش آشنا می شود، اما روند داستان این گونه ادامه نمییابد.
در کشاکش داستان با قدرت ایمان و حضور خداوند در تمامی لحظات زندگی بندههایش نیز آشنا میشوید. همچنین با خواندن این کتاب با بخشی از رشادتهای پاسداران و مجاهدان بدون مرز ایرانی در مقابل گروه داعش نیز آشنا خواهید شد.
🔹 با ما همراه باشید و دوستان خود را به این جا دعوت کنید.
🌺 سپاس از همراهی شما!
#بوستان_داستان
📚 @sad_dar_sad_ziba
📚
🌿
برای حل مشکلات جامعه
پیش و بیش از خواندن
و نقد و بررسی دیگران،
خودمان را مرور کنیم!
@sad_dar_sad_ziba
🌿
🍃
نجلا. عرفان طهماسبی .mp3
8.33M
🌿
🎶 #نجلا
🎙 «عرفان طهماسبی»
#ترنم_ترانه
/موسیقی 🎼🌹 🎵
_____
🗞 #مجله_ی_مجازی «صد در صد»
@sad_dar_sad_ziba
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
🍀
او برای اثبات لیاقت خود یک بار به تنهایی به میان عراقی ها می رود و لباس و اسلحه ای از عراقی ها به دست می آورد و در هیئت یک عراقی به نیروهای خودی نزدیک می شود.
به طوری که رزمندگان می بینند که یک عراقی کوچک به طرف آنان می آید!
می خواهند به او شلیک کنند که یکی از آنان می گوید: صبر کنید با پای خودش بیاید تا اسیرش کنیم.
هنگامی که نزدیک می شود، می بینند حسین است که خواسته ثابت کند که می تواند با دست خالی هم با عراقی ها بجنگد و شهامت و لیاقت حضور در خط مقدم را دارد.
به فراخور گذر از سالروز شهادتش
🌷 شهید محمد حسین فهمیده
#یکی_از_میان_ما ...🌷...
/یاد یاران
…………………………………
@sad_dar_sad_ziba
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
گرچه گاهی تندبادی شاخهای را هم شکست
#سرو میماند ولی طوفان به پایان میرسد
💨🌲
@sad_dar_sad_ziba
🍃
🌧 نعمت، فقط باران نیست؛
گاهی خدا دوستی نازل می کند
زلال تر از باران.
@sad_dar_sad_ziba
🌸
🌱
🌸 زندگی زیباست 🌸
📒 کتاب «چایت را من شیرین میکنم» نوشته ی «زهرا بلند دوست» روایتگر داستان دختری به نام سارا، ایرانی
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
📚 «چایت را مـن شیرین می کـنم»
⏪ بخش اول:
از زمانی که حرف زدن یاد گرفتم در آلمان زندگی می کردیم. نه این که آلمانی باشیم، ایرانی بودیم، آن هم اصیل؛ اما پدرم هوادار و همفکر سازمان مجاهدین خلق بود، بعد از کشته شدن تنها برادرش در عملیات فروغ جاویدان (مرصاد) و شکست سخت سازمان، ایران برایش جهنم شد و با وجود، مخالفت مادرم، باروبندیل بست و عزم خروج از ایران کرد.
آن روزها من یک ساله بودم و برادرم دانیال پنج ساله. مادرم همیشه نقطهی مقابل پدر قرار داشت، اما بیصدا و جنجال. او تنها برای حفظ من و برادرم بود که تن به دوری از وطن و زندگی با پدرم داد؛ مردی که از مبارزه، تنها بد مستی و شعارهایش نصیبمان شد. شعارهایی که آرمانها و آرزوهای دوران نوجوانی من و دانیال را تباه کرد و اگر نبود، زندگیمان شکل دیگری میشد.
پدرم با اینکه توهم توطئه داشت اما زیرک بود و پلهای بازگشت به ایران را پشت سرش خراب نمیکرد. میگفت:
«باید طوری زندگی کنم که هر وقت نیاز شد به راحتی برگردم و برای استواری ستونهای سازمان، خنجر از پشت بکوبم.»
نمیدانم واقعاً به چه فکر میکرد؛ انتقام خون برادر، اعتلای اهداف سازمان و یا فقط نوعی دیوانگی محض. هر چه که بود، در بساط فکریاش چیزی از خدا پیدا نمیشد. شاید به زبان نمیآورد اما رنگ کردار و افکارش جز سیاهی شیطان را نشان نمیداد. زندگی منِ یک ساله و دانیال پنج ساله، میدانی شد برای مبارزهی خیر و شر و طفلکی خیر که همیشه شکست میخورد در چهارچوبِ سازمان زدهی خانهمان. مادر مدام از خدا و خوبی میگفت و پدر از دغدغههای سازمان. چند سالی گذشت اما نه خدا پیروز شد و نه رجوی و مریمش.
روزها دوید و در این هیاهو، من و برادرم دانیال، خلأ را انتخاب کردیم، بدون خدایی که فقط تماشاگر بود و سازمانی که همه چیز را به پای اهدافش گردن می زد؛ در بی وزنی محض، چیزی درست شبیه به برزخ! نوجوانی ما غرق شد در مهمانی های آن چنانی و خوش گذرانی؛ جدای از مادرِ همیشه تسبیح به دست، و پدرِ هر لحظه مست. شاید، زیاد راضیمان نمی کرد اما خب، از هیچ بهتر بود. آن روزها به دور از تمام حاشیه ها، من بودم و محبت های بی دریغ برادرم که تنها کورسویِ دنیای تاریکم به حساب می آمد.
هر چند ما بزرگ تر شدیم، احساس امنیت مادر از وجود پدر، کم جان تر شد. تا جایی که تنها فرزند عمارت پدر بزرگ، ماندن کنار فرزندان را به حضور در مراسم دفن پدرش ترجیح داد. بیچاره مادر بزرگ که از درد دوری دختر و فراق همسر، به یک ماه نکشیده، عزم همجواری با شوهر کرد و رفت و مادر تنها شمع وجودش در ایران خاموش شد. سال ها، بی خیال به دلشکستگی های مادر گذشت.
من و دانیال رشد کرده در غربت، خوشگذرانی های شبانه را به خانه و مرد پدرنامِ ساکن در آن ترجیح می دادیم. اما انگار زندگی، شگفتانه ای عظیم داشت برای ما.
آن روزها همه چیز خاکستری و سرد به نظر می رسید، حتی چله ی تابستان. پدرم سال ها در خیالش مبارزه کرد و مدام از آرمانش گفت؛ به این امید که فرزندانش را تقدیم سازمان کند، که نشد. فرزندانش عادت کرده بودند به شعارزدگی پدر و رنگ نداشت برایشان رجز خوانی هایش. بیچاره مادر که هیچ همدمی نداشت. در این بین، دانیال همیشه هوایم را داشت. هر روز و هر لحظه، درست وقتی که خدای مادر، بی خیالش می شد زیر کتک ها و کمربندهای پدر.
خدای مادر، بد بود. دوستش نداشتم. من خدایی داشتم که برادرم بود و وقتی صدای جیغ های دلخراش مادر زیر آوار کمربند آزارم می داد، محکم گوش هایم را می گرفت و اشک هایم را می بوسید. کاش خدای مادر هم، کمی مثل دانیال، مهربانی بلد بود. دانیال، در، پنجره، آسمان و تمام دنیایم را تشکیل می داد. کل ارتباط این خانواده خلاصه می شد در خوردن چند لقمه غذا کنار یکدیگر، آن هم گاهی، شاید، صبحانه یا ناهار. چون شب ها اصلاً پدری وجود نداشت تا خانواده کامل باشد.
در روزهای کودکی، گاهی از خودم می پرسیدم:
«یعنی همه همین طور زندگی می کنند حتی خانواده ی تام؟ یا مثلاً معلم مدرسه مان، خانم اشتوتگر هم از شوهرش کتک می خورد؟ پدر لیزا چه طور؟ او هم مبارز و دیوانه است؟»
و بی هیچ جوابی، دلم می سوخت برای دنیایی که خدایش جرعه ای مهربانی نداشت.
⏪ ادامه دارد ...
.................................
🌳 #بوستان_داستان
💠 زندگی زیبا
eitaa.com/sad_dar_sad_ziba
┄┅══✼☘🌺☘✼══┅┄
🔘 به کار واجبت برس!
💎 #دُرّ_گران
………………………………………
💐 «همه چیز برای زندگی زیبا»
💐 @sad_dar_sad_ziba
🍃
🌻 #اشتیاق ،
نیرومندترین پیشران موفقیت است.
وقتی کاری انجام میدهید، آن را با تمام #انگیزه انجام بدهید.
به یاد داشته باشید که هیچ هدف بزرگی بدون انگیزه و اشتیاق به دست نمی آید.
@sad_dar_sad_ziba
🌸
🌱
🍀🌸🍀
هیچ دو نفری صد در صد عین هم نیستند.
رابطه ی خوب، یافتنی نیست،
ساختنی است!
─┅═ঊঈ🍃🌳🍃ঊঈ═┅─
#باغچه
/خانوادگی
─┅═ঊঈ🦋🌹🦋ঊঈ═┅─
💐[همه چیز برای زندگی زیبا]
@sad_dar_sad_ziba
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 استفاده از #فیلترشکن ها و خطرات و آسیب های بزرگ آن ها برای همه ی ما
#جهان_جادو
/جهان رسانه 📡 💻 📱
╭─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─ @sad_dar_sad_ziba
╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
🖤
دلت را داغها در بر کشیدند
به خون و خاک و خاکستر کشیدند
سه غم آمد سراغت هر سه یک بار!
پدر، مادر، برادر، پر کشیدند
«سید محمدجواد شرافت»
🖤 #برای_آرتین
@sad_dar_sad_ziba
🔰
کسی که تو را نصیحت میکند
لزوماً خود کامل نیست.
اما ممکن است
همان چیزی را به تو بدهد
که برای #آرامش و #خوشبختی نیاز داری!
@sad_dar_sad_ziba
❇️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 تا مطمئن نشده ای حق تحقیق داری ولی حق بازگو کردن نداری!
🎤 «استاد شهید مطهری»
#نردبان
/دینی، اخلاقی
………………………………………
💐 @sad_dar_sad_ziba
🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏝 #جزیره_ی_بوموسی
/هرمزگان
/جنوبیترین جزیره ی ایرانی و بخشی از استان هرمزگان
/یکی از جزایر سهگانه ایرانی (ابوموسی، تنگ بزرگ و تنب کوچک)
#ایرانَما
/نمایی از ایران زیبای ما 🇮🇷
@sad_dar_sad_ziba
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄