🔴سرلشکر سلامی: وعده صادق ۲ فقط یک هشدار بود
♦️ فرمانده کل سپاه:تصور کردند حزبالله تمام شده است. وعده صادق ۲ فقط یک هشدار بود درس بگیرید. ما در هدفقراردادن اسرائیل تعارفی نداریم
♦️ شما میدانید وقتی چیزی میگوییم به آن عمل میکنیم. الان هم میگوییم مراقب باشید اشتباه نکنید. اگر به هر هدفی از ما چه در منطقه و چه در ایران تعرض کنید ما بازهم شما را دردناک میزنیم.
♦️ بر سپر دفاع موشکی تکیه نکنید ما از آن عبور میکنیم؛ شما نمیتوانید قتل عام کنید اما ایمن بمانید.
ما ضعفهای شما را میشناسیم و این را خودتان میدانید.
🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 فرمانده کل سپاه خطاب به صهیونیستها: به هر نقطهای تجاوز کنید به همان نقطه از شما دردناک حمله خواهد شد
🇮🇷
#_چهاردهمین_سالگردشهادت_سردارشهیدنورعلی_شوشتری و همراهان
26 مهرماه سالروز انفجار #_تروریستی در پیشین سیستان و #شهادت جمعی از برادران شیعه و سنی و #_شهادت سردار پرافتخار اسلام، منادی وحدت #_شهیدنورعلی_شوشتری
بخشی از وصیتنامه #_سردارشهید شوشتری :
✍️دیروز از هرچه بود گذشتیم- امروز از هرچه بودیم گذشتیم. آنجا پشت خاکریز بودیم و اینجا در پناه میز. دیروز دنبال #_گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود.
🔹جبهه بوی ایمان میداد و اینجا ایمانمان بو میدهد. آنجا بر درب اتاقمان مینوشتیم #_یاحسین فرماندهی از آن توست ؛ الان مینویسیم بدون هماهنگی وارد نشوید.
❤️الهی نصیرمان باش تا بصیرگردیم، بصیرمان کن تا از مسیر برنگردیم. آزادمان کن تا اسیر نگردیم.
زندگینامه و نحوه شهادت شهید شوشتری🌹
🌺 #_نورعلی_شوشتری در سال ۱۳۲۷ در روستای ینگجه از توابع بخش سرولایت #_نیشابور دیده به جهان گشود.
وی سالها در سپاه تلاش و کوشش بسیار نموده است و فرماندهی مناطق مختلفی از جمله کردستان - آذربایجان وسیستان و بلوچستان را برعهده داشت.
جنگ تحمیلی
🌷#_سردارشوشتری که افتخار همرزمی #_شهیدان بزرگواری همچون #_شهیدباکری و #_شهیدبرونسی را در کارنامه زرین خود دارد در اکثر عملیاتها با مسئولیت های مختلف به ویژه فرماندهی محورهای عملیاتی حضوری فعال داشت که هفت بار جراحت شدید و تحمل رنج و درد ناشی از آن ماحصل این حضور فعال و مخلصانه بود و بدین ترتیب افتخار جانبازی را چون برگ زرین دیگری برای کتاب زندگی سراسر مجاهدت او به ارمغان آورد.
با وقوع #عملیات_مرصاد وی به توصیه مقام معظم رهبری مسئولیت این عملیات غرور آفرین را بر عهده گرفت و به نقل از #شهیدصیادشیرازی فرماندهی خوبی از خود به نمایش گذاشت تا جایی که در تماس مرحوم حاج سید احمد خمینی با وی و ابلاغ گزارش پیشرفت عملیات توسط آن مرحوم به امام خمینی (ره)، حضرت امام خطاب به #سردارشوشتری می فرمایند: "در این دنیا که نمی توانم کاری بکنم. اگر آبرویی داشته باشم در آن دنیا قطعاً شما را شفاعت خواهم کرد."
🌹فرماندهی لشگر5 #قرارگاه_نجف، قرارگاه حمزه و جانشینی فرمانده نیروی زمینی سپاه بخشی از مسئولیت های این فرمانده بزرگ و شهید والا مقام است. وی از اول فروردین 88 نیز با حفظ سمت، فرماندهی #قرارگاه_قدس زاهدان را عهده دار شد و موفق گردید با تلاشی پیگیر و مجاهدتی خستگی ناپذیر ایجاد اتحاد بین طوایف شیعه و سنی را در این استان به افتخارات خود بیفزاید.
#_سردارشهیدنورعلی_شوشتری که سال های متمادی منصب خادمی افتخاری بارگاه ملکوتی امام رضا را نیز عهده دار بود بارها در جمع همرزمانش گفته بود: آرزو دارم در میدان جنگ باشم و به شهادت برسم و جسم ناقابلم در راه خدا تکه تکه شود.
#سردارشوشتری جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و فرمانده قرارگاه قدس که در تدارک برگزاری #همایش_وحدت سران طوایف در استان سیستان و بلوچستان بود صبح روز یک شنبه 26 مهر 1388 در اقدامی تروریستی به فیض شهادت نائل آمد.
🔴سرلشکر سلامی خطاب به صهیونیستها
به «تادها» اعتماد نکنید؛ شما نمیتوانید قتل عام کنید اما ایمن بمانید.
🔹ما ضعفهای شما را میشناسیم و این را خودتان میدانید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹️بلایی که سردار قاآنی بر سر اسرائیل آورده!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید شدن دل مےخواهد…
دلے کہ آنقدر قوے باشد و بتواند بریده شود.. از همہ تعلقات!
دلے کہ آرام لہ شود زیر پایت!
و شهدا دلدارِ بےدل بودند..🕊❤️🩹
#شهیداحمدمحمدمشلب
#بࢪادر
╭─✨🌸─↷
│
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک بار حاج قاسم و دخترش زینب همراه هم رفته بودند حرم حضرت زینب (س) برای زیارت.
درگیریها زیاد شد و به اوج رسید. حاجی گفت: «همه محافظهایی که همراه من هستن، وایسن از حرم دفاع کنن.» هر چه به ایشان گفتند که خطرناک است، گوش نداد و ایستاد به نماز.
هر بار که میآمدند و درخواست میکردند: «حاجی بیا بریم…!» او با آرامش میگفت: «دارم نماز می خونم، نمیام. هیچ اتفاقی نمی افته
لوسترهای حرم به شدت تکان میخوردند؛ اما حاجی با صلابت و آرامش خاصی ایستاده بود به نماز.
تنها چیزی که حاجی از آن میترسید و خیلی مراقب بود، اعمالش در مقابل خدا بود. او تنها از خدا میترسید.
#خاطرات_شهدا
#سردار_شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
"🕊🌹"
هدایت شده از 🇮🇷🇮🇷🇮🇷 رسانه انقلابی🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🚨🚨مهم
✅بعضی از سایت های انقلابی و کانال ها این تصویر را انتشار میدهند و میگویند ظریف با این حرکت به آمریکا پیام داده که دست ایران بسته است ...
✅متاسفانه این خبرگزاری ها بدون داشتن اطلاعات کافی و برای دیده شدن دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی کشور را تمسخر میگیرند..
🔻همه از اینکه جناب ظریف کاسه لیس غرب هست شکی نداریم ..
🔺️اما اینکه بخواهیم تک تک مسؤلین جمهوری اسلامی را مهره دشمن نشان دهیم یک ضربه مهلک به اصل نظام هست ..
✅نفوذی علنی خود را دوست آمریکا نشان نمیدهد..
🔹️نفوذی برعکس چهره انقلابی دارد ، خودش را مومن و در ظاهر فدایی آقا نشان میدهد،نفوذی از دل خودی ها در میاد تا اطلاعات مهم رو مخابره کنه ...
❌ما ظریف و بسیاری از اصلاحطلبان را ترسو و غرب پرست و حامی فرهنگ غربی میدانیم ، اما این حالت با یه عکس بخواییم تحلیل کنیم فقط آبروی سیستم امنیتی و جمهوری اسلامی را بردیم ..
تحلیل: آرمان نعمتی
در پیج زیر مارا دنبال کنید:
@efshagar_enghelabi
(مرجع رسمی نشر آثار کربلایی کسری عباد)
🔴 کلیپ مداحی 🔵 صوت 🟠
🟡 تصویر 🟢 اعلام جلسات 🟣
به همراه کلی کلیپ و صوت مداحی از مداحان معروف کشور😉❤️🔥
همه و همه در اینجا 👇
https://eitaa.com/KasraEbad133
ارتباط با ادمین و هماهنگی جلسات👇
@Majnon133_128
🔰 حمله اصلاح طلبان به شخصیتهای انقلابی با تاکتیک منافقین دهه ۶۰
🔹درحالی که اوضاع منطقه به دلیل سیاستهای وحشیانه آمریکا و رژیم صهیونیستی ملتهب است و بالغ به ۴۵ هزار نفر در غزه و هزاران نفر در لبنان در یکسال اخیر به شهادت رسیدهاند، روزنامه اصلاحطلب هممیهن با حمله به آیتالله سید محمدمهدی میرباقری، سعی در تخریب چهره ایشان و متهم کردن او به جنگطلبی دارد.
📚#حکایتهایمعنوی
📝داستاناصغر آواره
✍در قدیم یک فردی بود در همدان به نام اصغر آواره.
اصغر آقا کارش مطربی بود و در عروسیها و مجالس بزرگان شهر مجلس گرمی میکرد و اینقدر کارش درست بود
که همه شهر او را میشناختند.
چون کسی را نداشت و بیکس بود بهش میگفتند اصغر آواره!
🔹انقلاب که شد وضع کارش کساد شد و دیگه کارش این شده بود میرفت تو اتوبوس برای مردم میزد و میخواند
و شبها میرفت در بهزیستی میخوابید
تا اینجای داستان را داشته باشید!
در آن زمان یک فرد متدین و مؤمن در
همدان به نام حاج آقا عنایتی از دنیا میرود.
🔸وصیتکرده بود اگر من فوت کردم از حاج آقا حسینی پناه که فردی وارسته و گریه کن و خادم اباعبدالله علیهالسلام و از شاگردان خوب #مرحومحاجعلیهمدانی است بخواهید قبول زحمت کنند نماز میت من را بخوانند
خلاصه از دنیا رفت و چند هزار نفر آمدند
برای تشیبع جنازه در باغ بهشت همدان
و مردم رفتند دنبال حاج آقا حسینی پناه که حالا دیگه پیرمرد شده بود و آوردنش برای خواندن نماز میت
🔹حاج آقا حسینی پناه وقتی رسید گفت: تا شما کارها رو آماده کنید من برم سر قبر استادم حاج ملاعلی همدانی فاتحهای بخوانم و برگردم
وقتی به سر مزار استادش رسید در حین
خواندن فاتحه چشمش به تابوتی خورد که چهار کارگر شهرداری زیر آن را گرفته و به سمت غسالخانه میبردند.
کنجکاو شد و به سمت آنها رفت. پرسید این جنازه کیه که اینقدر غریبانه در حال تدفین آن هستید؟
🔸یکی از کارگران گفت این اصغر آواره است تا اسم او را شنید فریادی از سر تأسف زد.
و گریست مردم تا این صحنه را دیدند به طرف آنها آمدند و جویای اخبار و حال حاجی شدند.
و پرسیدندچه شد که شما برای این فرد
این طور ناله کردید؟!
حاجی گفت:
مردم این فرد را میشناسید؟
🔹همه گفتند: نه! مگه کیه این؟
حاجی گفت: این همون اصغر آواره است
مردم گفتند: اون که آدم خوبی نبود. شما از کجا میشناسیدش؟!
و حاجی شروع کرد به بیان یک خاطره قدیمی:
گفت : سالها قبل از همدان عازم شهر قم بودم و آن زمانها تنها یک اتوبوس فقط به آن شهر میرفت سوار اتوبوس که شدم دیدم وای اصغر آواره با وسیله موسیقیش وارد شد.
🔸ترسیدم و گفتم:
یا حسین اگه این مرد بخواهد در این اتوبوس بنوازد و من ساکت باشم حرمت لباسم از بین میرود.
اگر هم اعتراض کنم مردم که تو اتوبوس
نشستند شاید بدشان بیاد که چرا من نمیذارم شاد باشند.
و اگر هم پیاده شوم به کارم در قم نخواهم رسید چه کنم؟!
🔹خلاصه از خجالت سرم را به پائین انداختم اصغر آواره سوار شد و آماده نواختن بود، که ناگاه چشمش به من افتاد، زود تیمپو رو گذاشت تو گونی
و خواست پیاده بشه که مردم بهش اعتراض کردند که داری کجا میری؟
چرا نمیزنی؟
🔸گفت : من در زندگیم همه غلطی کردم اما جلوی اولاد حضرت زهرا سلام الله علیها موسیقی ننواختم.
خلاصه حرمت نگه داشت و رفت
اونروز تو دلم گفتم: اربابم حسین علیهالسلام برات جبران کنه
حالا هم به نظرم همه ما جمع شدیم برای
تشییع جنازه اصغر آواره،
🔹و خدا خواسته حاجی عنایتی بهانهای بشود برای این امر خلاصه با عزت و احترام مراسم شروع شد.
و خود حاجی آستین بالا زد و غسل و کفنش را انجام داد و برایش به همراه آن جمعیت نماز خواند.
این نمکدان حسین جنس عجیبی دارد هر چقدر میشکنیم باز نمک میریزد.
♨️ بیانیه پر از تفاخر ارتش امریکا و حمله به مواضع انصارالله یمن و کلی ادعا در مورد هواپیمای B2 از زاویه ای دیگر
✍ حالا کمی مکث و سپس یک سئوال ؛ چرا امریکا در این زمان از این هواپیما استفاده کرد و بلافاصله بیانیه داد ؟
مشخصاتB2:
سقف پرواز ۱۵۲۰۰ متر و با سرعت ۱۰۱۰ کیلومتر در ساعت
البته بی ۲ را رایانه ها هدایت میکنند و خلبان ها تنها به عنوان ناظرفنی حضور دارند.
حالا کمی زمان را به عقب برگردانیم:
انصارالله ، درآوریل ۲۰۲۴ یک پهپاد MQ-9 Reaper و در فوریه ۲۰۲۴ هم یک پهپاد MQ-9 Reaper متعلق به ارتش ایالات متحده را سرنگون کردند.
پهپادی از نسل مدرن، با این مشخصات به گزارش یورونیوز:
پهپاد ام کیو ۹ " حداکثر سرعت عملیاتی کمی بیش از ۴۰۰ کیلومتر در ارتفاع حدود ۸ کیلومتری.
حالا مشخصات ارائه شده را باهم مقایسه کنید. ارتفاع پروازی و سرعت!
جواب سئوال را پیدا می کنید.
بزودی متوجه می شوید که این حمله بیش از آنکه هدفش مواضع یمنی ها باشد، مقصدش اذهان جهان سومی است.
•
امروز هم نتوانستی بندهای خوب باشی،
بندهای که موجب رضایت خدا را برآوری.
دائم غافل بودی،
نفست برتو حکم می راند
کارهایت را برای غیر خدا انجام دادی،
حتی نمازت را،
آن هم نمازی که فکر می کنی
باتوجه خوانده ای،
اگر در آن نماز دقیق شوی،
خواهی دید برای رسیدن خودت
به بهشت خوانده ای،
نه برای خود خدا....
(دفترچهمحاسبهنفس)
شهید_علی_بلورچی
خاطره مادرشهید مصطفی صدرزاده
سال اول #ازدواج_مصطفی بود ،یک روز نشسته بودیم گفتم :مصطفی الان بهترین هدیه چیه ؟
گفت: باهم #کربلا بریم خیلی جالب بود و سریع جور شد.🌹 باهم کربلا رفتیم ،خیلی خوش گذشت البته جدا از یک سری #مشکلاتی که بین راه پیش اومد. مصطفی از بچگی خیلی بد ماشین بود. کاملا انرژی اش گرفته میشد
ولی از اون جای که مصطفی خیلی خوش مسافرت بود هرازگاهی یه لطیفه ایی می گفت، 🌹
ولی خیلی #بی_حال شده بود ،
چون خیلی در مسیر توقف داشتیم. به مرز که رسیدیم پیاده شدیم که بازرسی کنن افرادی که بازرسی میکردن جزء گروهک #منافقین بودن تا مصطفی رو دیدن برای بازرسی بردنش،
همه نگران شدیم مشکوک شدن گفتن این یا پاسدار یا#بسیجی استرس تمام وجودمون گرفت ،
مصطفی و چندتا از دوستاشو برای بازجویی بردن ،در اون لحظه آنقدر به ما #سخت گذشت .
که فقط #متوسل شدیم به چهارده معصوم وبعد از باز جویی بچه ها را آزاد کردن
با تمام سختیهاش سفر پر استرس وخاطر انگیزی برامون شد . وقتی چهره بی حالشو یادم میاد خیلی بیقرارش میشم
تمام اون استرس ها درمقابل این فراق قطره ایی ازدریاست....
شهید_مصطفے_صدرزاده
سید_ابراهیم
⊰•🌸♥️•⊱
.
🍃🌸
#چـآدرآنه
وقتے با چادر سیاهم در خیابانها
میان این عروسک هاي رنگے راه میروم…🎎
طعنه ها، چادرم را نشانه میگیرند…🏹
اما چادرمن محڪم تراز این حرفهاست😇
ڪـه با این طعنه ها، خراش بردارد…🙃
چادر مـن…♥️
ازیاد نبرده چفیه هایي را ڪـه برای
چادرے ماندنم خونے شده اند…🥲🖤
#اِللَّھُمَّعَجِلݪِوݪیَڪَاݪفَࢪُج🤲♥️
.
⊰•🌸•⊱¦⇢#چادرانه
⊰•🌸•⊱¦⇢#یازهرا
83.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📍سنگر عاشقی تقدیم میکند🌿☘
نقش زنان درجبهه
✳️ مصاحبه مادران ،همسران و فرزندان شهدا
✍#ادامهداستان
🔹فردا تو به زندان خواهی رفت آن وقت همه خواهند گفت بهلول مهمان خودش را نتوانست نگه دارد و مهمان به زندان رفت.
بهلول ضربه شدیدتری به خر بیچاره زد و گفت: ای خر، گوش كن، فردا اگر قاضی از تو پرسید این چاقو مال توست؟
بگو نه، من این چاقو را پیدا كرده ام و خیلی وقت بود كه دنبال صاحبش می گشتم تا آن را به صاحبش بر گردانم، ولی متاسفانه صاحبش را پیدا نمی كردم.
اگر این چاقو مال این شش برادر است، آن را به آنها می دهم.
🔸اگر قاضی از تو پرسید این چاقو را از كجا پیدا كرده ای، مگر در بیابان چاقو دسته طلا ریخته اند كه تو آن را پیدا كرده ای؟
بگو پدرم سالها پیش كاروان سالار بزرگی بود و همیشه بین شهرها در رفت و آمد بود و مال التجاره زیادی به همراه می برد.
و با آنها تجارت می كرد، تا اینكه ما یك شب خبردار شدیم كه پدرم را دزدان كشته اند و مال و اموالش را برده اند.
من بالای سر پدر بیچاره ام حاضر شدم. پدر بیچاره ام را دزدان كشته بودند و تمام اموالش را برده بودند و این چاقو تا دسته در قلب پدرم فرو رفته بود.
🔹من چاقو را برداشتم و پدرم را دفن كردم و از آن موقع دنبال قاتل پدرم می گردم، در هر مهمانی این چاقو را نشان می دهم و منتظر می مانم كه صاحب چاقو پیدا شود، و من قاتل پدرم را پیدا كنم.
اكنون ای قاضی من قاتل پدرم را پیدا كرده ام، این شش برادر پدر مرا كشته اند و اموالش را برده اند.
دستور بده تا اینها اموال پدرم را برگردانند و تقاص خون پدرم را پس بدهند.
بهلول كه این حرفها را در ظاهر به خر می گفت ولی در واقع می خواست صاحب خر گفته های او را بیاموزد.
او چوب دیگری به خر زد و گفت: ای خر خدا فهمیدی یا تا صبح كتكت بزنم.
🔸صاحب خر گفت :
بهلول عزیز نه تنها این خر بلكه منهم حرفهای تو را فهمیدم و به تو قول می دهم در هیچ مجلسی بالاتر از جایگاهم ننشینم، و اگر از من چیزی نپرسیدند
حرف نزنم، و اگر چیزی از من نخواستند، دست به جیب نبرم.
بهلول كه مطمئن شده بود مرد حرفهای او را به خوبی یاد گرفته است رفت و به راحتی خوابید.
فردا صبح بهلول مرد را بیدار كرد و او را منزل قاضی رساند و تحویل داد و خودش برگشت.
قاضی رو به مرد كرد و گفت :
ای مرد آیا این چاقو مال توست؟
🔹مرد گفت : نه ای قاضی،
این چاقو مال من نیست. من خیلی وقت است كه دنبال صاحب این چاقو می گردم تا آن را به صاحبش برگردانم، اگر این چاقو مال این برادران است، من با رغبت این چاقو را به آنها می دهم.
قاضی رو به شش برادر كرد و گفت :
شما به چاقو نگاه كنید اگر مال شماست، آن را بردارید.
برادر بزرگ چاقو را برداشت و با خوشحالی لبخندی زد و گفت :
ای قاضی من مطمئن هستم این چاقو همان چاقوی گمشده پدر من است.
پنج برادر دیگر چاقو را دست به دست كردند و گفتند بلی ای جناب قاضی این چاقو مطمئنا همان چاقوی گم شده پدر ماست.
🔸قاضی از مرد پرسید :
ای مرد این چاقو را از كجا پیدا كرده ای؟
مرد گفت : ای قاضی این چاقو سرگذشت بسیار مفصلی دارد.
پدرم سالها پیش كاروان سالار بزرگی بود و همیشه بین شهرها در رفت و آمد بود و مال التجاره زیادی به همراه داشت و شغلش تجارت بود،
تا اینكه ما یك شب خبردار شدیم كه پدرم را دزدان كشته اند و مال و اموالش را برده اند، من سراسیمه بالای سر پدر بیچاره ام حاضر شدم.
پدر بیچاره ام را دزدان كشته بودند و تمام اموالش را برده بودند، و این چاقو تا دسته در قلب پدر من بود.
🔹من چاقو را برداشتم و پدرم را دفن كردم و از آن موقع دنبال قاتل پدرم می گردم،
در هر مهمانی این چاقو را نشان می دهم و منتظر می مانم كه صاحب چاقو پیدا شود و من قاتل پدرم را پیدا كنم.
اكنون ای قاضی من قاتل پدرم را پیدا كردم. این شش برادر پدر مرا كشته اند و اموالش را برده اند.
دستور بده تا اینها اموال پدرم را برگردانند و تقاص خون پدرم را بدهند.
شش برادر نگاهی به هم انداختند آنها بدجوری در مخمصه گرفتار شده بودند، آنها با ادعای دروغینی كه كرده بودند،
مجبور بودند اكنون به عنوان قاتل و دزد، سالها در زندان بمانند.
🔸برادر بزرگ گفت :
ای قاضی من زیاد هم مطمئن نیستم این چاقو مال پدر من باشد، چون سالهای زیادی از آن تاریخ گذشته است و احتمالا من اشتباه كرده ام.
برادران دیگر هم به ناچار گفته های او را تایید كردند و گفتند :
كه چاقو فقط شبیه چاقوی ماست، ولی چاقوی ما نیست.
قاضی مدت زیادی خندید و به مرد مهمان گفت:
ای مرد چاقویت را بردار و برو پیش بهلول.
من مطمئنم كه این حرفها را بهلول به تو یاد داده است والا تو هرگز نمی توانستی این حرفها را بزنی.
مرد سجده ی شکر به جای آورد و چاقو را برداشت و خارج شد.
🔰گوشه قالیچه سوخته بود.صاحبش جوری ﺑﺪﻫﮑﺎﺭ شده بود که باید همان را هم میفروخت. در هر دکانی كه میرﻓﺖ، به او میگفتند: اگه ﺳﺎﻟم بود پانصد تومن ﻣﯽﺍﺭﺯﯾﺪ، ولی حالا خیلی بیرزد صد یا صد و پنجاه تومن!
🔻مرد ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ به ﺍﻣﯿﺪ قیمت بالاتر بازار را میگشت. رسید به ﻣﻐﺎﺯﻩ حاج جواد فرشچی. حاجی گفت: قالی خوبیه! چرا خوب ازش ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﻧﮑﺮﺩﯾن؟
مرد ﮔﻔﺖ: مجلس ﺭﻭﺿﻪ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ، یکی از زغالهای ﻣﻨﻘل چایی، افتاد روش و سوخت.
حاج جواد به خودش تکانی داد و با لحنی نرم و آرام گفت: ﺗﻮی ﺭﻭﺿﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ؟
گفت: بله!
🍃حالا چند میخری؟!
فرشچی چشمش را دوخت به قالیچه. بعداز مکثی کوتاه نگاهی کرد به مرد فروشنده و گفت: ﺍﯾﻦ ﺍﮔﻪ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮد پونصد تومن ﻣﯽﺍﺭﺯﯾﺪ، ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺑﺮﺍی نوکری اﺭﺑﺎﺏ ﻣﻦ ﺳﻮﺧﺘﻪ دو برابر قیمت سالمش ﺍﺯﺕ میخرﻡ!
مرد با خوشحالی پول را گرفت و رفت.
🌺قالیچه ماند و حاجی. مثل یک رفیق همیشگی پهن شد روی میز فرشفروش. رفیق بازاری او تا آخر عمرش قسمت سوخته قالیچه را با گل محمدی پر میکرد. دوستان و همکاران او برای تبرّک یک پر از گلها را برمیداشتند و میگذاشتند توی استکان چایی خودشان.
📎قالیچه سوخته روضه ارباب حالا قیمتی داشت باورنکردنی.
یا حسین😭😭😭