eitaa logo
حرف‌هایی‌برای‌جوانه‌هاونوجوانه‌ها
935 دنبال‌کننده
225 عکس
97 ویدیو
14 فایل
🔰 پایگاه‌اسلامی‌دانش‌آموزی‌سادات حرف‌هایی‌برای‌جوانه‌هاونوجوانه‌ها... 💻 تارنما (سایت): Sadatstu.ir 🌺 خادم‌الزهرا؛ دخترانه‌ها @Khademe_alzahra ⚠️ کارِفرهنگی @Karefarhangi_h اینستاگرام: Instagram.com/sadatstu.ir ☎️ ارتباط: @Sadatstu_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 (۳۰) نوشته بود: "ماندن کنار من لیاقت میخواست..." که چند هزارتایی خورده بود! واقعیت این است که کسانی که به آنها می ورزیم، بیشترین قدرت را برای آزار ما دارند... حالا هر چه میخواهیم بگوییم به درک که رفتی! اما مگر ما درست می شود‌؟! پ.ن: آیا عشقی که به راحتی و ارزانی در دسترس است، همان عشق اصیل و عمیق است؟ میزان عشق ارزش نیست. آنچه مهم و نشان دهنده ی اصالت عشق است، سلامت عشق است. / / _______ 🌸 حرف‌هایی‌ازجنس‌دخترانه‌ها 🆔 eitaa.com/joinchat/319225858Cc7b335ad3c
📚 #کتاب_بخوانیم (٣۱) | رسول مولتان نیاز نیست انسان به دنبال کارهای بزرگ برود. اگر... 🆔 yon.ir/tSmMK
حرف‌هایی‌برای‌جوانه‌هاونوجوانه‌ها
📚 #کتاب_بخوانیم (٣۱) | رسول مولتان نیاز نیست انسان به دنبال کارهای بزرگ برود. اگر... 🆔 yon.ir/tSmMK
📚 (٣۱) یکی از درس هایی که من از زندگی با علی یاد گرفتم، این است که نیاز نیست انسان به دنبال کارهای بزرگ برود. اگر همان وظایف در ظاهر کوچکت را درست انجام دهی، خود به خود کارهای بزرگ در مقابلت قرار می گیرد و توفیق انجام دادنشان را پیدا می کنی و پله پله رشد خواهی کرد. رشدی که من در زندگی علی از نزدیک شاهدش بودم... / / _________ 🌱 حرف‌هایی‌برای‌جوانه‌ها‌و‌نوجوانه‌ها 🆔 eitaa.com/joinchat/304480258C590a942b7d
📚 (٣٢) - بچه ها! دوست دارم تک تکتون بگین که می‌خواین در آینده به کجا برسین یا بزرگترین آرزوی زندگیتون چیه؟ پچ‌پچ بچه‌ها بالا گرفت... @khademe_alzahra
📚 (٣٢) یکی از روزها که معلم تدریسش را تمام کرد و کتابش را بست، روی صندلی نشست و با نگاه سؤال برانگیزش، همه را از نظر گذراند. - بچه ها! توی این چند دقیقه‌ای که تا زنگ تفریح مونده، دوست دارم تک تکتون بگین که می‌خواین در آینده به کجا برسین یا بزرگترین آرزوی زندگیتون چیه؟ پچ‌پچ بچه‌ها بالا گرفت. من هم با لبخند، راضیه را برانداز کردم. یک نفر از ردیف دوم دستش را بلند کرد. - خانم، من دوست دارم وکیل بشم. دیگری از آخر کلاس سریع دستش را بالا آورد و پشت سر او گفت: «من دوست دارم انقدر درس بخونم که دانشمند بشم.» صدای خنده ها در بین دست‌های بالا آمده بلند شد. کناریش با ناز و ادا گفت: «منم می‌خوام پولدار بشم.» خنده‌ها ادامه داشت. دانش‌آموزی از ردیف سوم با غرور گفت: «خانم من می‌خوام جراح قلب بشم.» معلم با لبخند به تک‌تک بچه‌ها نگاه می‌کرد و به حرف‌هایشان گوش می‌داد که یک‌دفعه به صندلی روبه‌رویش چشم دوخت. - راضیه ساکتی؟! تو می‌خوای چه‌کاره بشی؟ راضیه که در حال بازی کردن با جلد کتابش بود، سرش را بالا آورد. نفس عمیقی کشید و به اطرافش نگاه کرد و بعد دوباره به کتابش چشم دوخت. - خانم، من... من دوست دارم یکی از یاران امام زمان"عج" بشم. نگاه‌ها روی راضیه ثابت ماند. صداهای آهسته و خنده‌ها را از اطرافم به سختی می‌شنیدم. - چه خیالاتی! یار امام زمان! اینم شد آرزو؟ برگشتم و چشم غره‌ای به بچه‌ها رفتم. نگاه معلم هنوز راضیه را دربرداشت. - آفرین...! آفرین! / / ___ 🌸 حرف‌هایی‌ازجنس‌دخترانه‌ها 🆔 eitaa.com/joinchat/319225858Cc7b335ad3c
📚 #کتاب_بخوانیم (٣٣) اگر در دل تقوای خوبان، آن عشق و اشتیاق را نبینیم، و برداشت غلطی از تقوا داشته باشیم، از دور نسبت به تقوا دل‌زدگی پیدا خواهیم کرد؛ امری که برای خیلی از آدم‌ها رخ داده است. مثلا فکر می‌کنند اهل #تقوا فقط دارند می‌ترسند؛ فرار می‌کنند؛ مدام مانند بیمارانی که دستور پرهیز غذایی دارند، و خودشان هم از وضعشان ناراضی‌اند، پرهیزگاری می‌کنند، و دست به سیاه و سفید دنیا نمی‌زنند؛ چون از خدا حساب می‌برند، و جرأت خطا به خود نمی‌دهند؛ آن هم با تصور ابتدایی و غلطی که عوام از مفهوم #خدا‌ترسی دارند؛ که آرامش و اطمینان را از زندگی انسان سلب می‌کند؛ چه رسد به محبت، که اساساً در چنین فضایی نوبت به آن نمی‌رسد. چرا خیلی‌ها زندگی اهل تقوا را سرد و بی‌مزه می‌دانند؟ آیا ناشی از همین‌‌گونه تصورات ناقص و در نتیجه باطل نیست؟ در حالی که اگر به بخش های ایجابی تقوا نگاه کنیم، همان‌گونه که در دل ترس یک مادر، در جریان نگه‌داری کودک دلبندش، ابتدا موجی از عاطفه و #عشق را می‌بینیم، در باطن ترس اهل تقوا هم ابتدا چنین امواجی را مشاهده خواهیم کرد. و همان‌طور که در چشم‌های نگران و محافظه‌کار یک مادر، که با شدت و حدّت از هر عاملی که فرزندش را به خطر بیندازد، پرهیز می‌کند، امید‌ها و آرزوهای لطیف و ظریفی را مشاهده می‌کنیم، در متن پرهیز باتقواها هم، نور زیبای #امید و آرزوهای دوست‌داشتنی خاصی را ملاحظه خواهیم کرد. #تقوا_حکمت_اخلاص_تزکیه / #علیرضا_پناهیان / #بیان_معنوی @sadatstudent
📚 #کتاب_بخوانیم (٣۴) چگونه می‌توان نماز را خوب خواند؟ اگر بخواهیم به نماز خود بها دهیم، توجه بیشتری کنیم و آن را بهتر بخوانیم، باید چه کنیم؟‌‌‌‌ @sadatstudent
حرف‌هایی‌برای‌جوانه‌هاونوجوانه‌ها
📚 #کتاب_بخوانیم (٣۴) چگونه می‌توان نماز را خوب خواند؟ اگر بخواهیم به نماز خود بها دهیم، توجه بیشتری
📚 (٣۴) چگونه می‌توان نماز را خوب خواند؟ اگر بخواهیم به نماز خود بها دهیم، توجه بیشتری کنیم و آن را بهتر بخوانیم، باید چه کنیم؟‌‌‌‌ ابتدا «باید نگاه خودمان به را اصلاح کنیم» بعد به اقامه کردن یک نماز خوب بپردازیم. تصویر رایج از نماز خوب این است که نماز خوب، همان نماز ‌ای است که وصفش را در مورد اولیاء خدا شنیده‌ایم. خیلی ها تصور می‌کنند نماز خوب یعنی نمازی که از اول تا آخر آن اشک بریزی، از اول تا آخر در نماز از خوف خدا بترسی و بلرزی. تا گفته می‌شود نماز خوب، خیلی ها فکر می‌کنند یعنی نمازی که انسان در آن مستقیما با صحبت می‌کند؛ خدا را می‌بیند، به خدا و اولیاء خدا سلام می‌دهد و جوابشان را می‌شنود؛ در صورتی که منظور نماز خوب این نیست و معیار نماز خوب هم چنین چیزهایی نیست. معمولا وقتی می‌خواهند ما را نصیحت کنند، به ما می‌گویند:«این چه نمازی است که می‌خوانی؟! می‌دانی (ع) موقع نماز چطور رنگ چهره‌اش از خوف خدا می‌پرید و چه حالی به ایشان دست می‌داد؟» گاهی اوقات این‌جور تبلیغات در مورد نماز ما را پاک ناامید می‌کند. پیش خودمان می‌گوییم:«ما که هیچ‌وقت این‌جوری نخواهیم شد.» تا می‌گویند «نماز خوب»، ذهن‌مان سراغ نماز می‌رود. درحالی که نماز اولیاء‌خدا، قله است. ما برای قدم برداشتن به سمت آن قله ابتدا باید به مقام نماز خوب برسیم. ❗️درست است که (ع) وقتی به نماز می‌ایستادند، تمام ارکان بدنشان از خوف حضرت‌ حق می‌لرزید و از اشتیاق حضرت رب، رنگ چهره‌شان متغیر می‌شد، ولی فعلا ما نمی‌توانیم چنین نمازهایی بخوانیم، شاید تا آخر عمرمان هم توفیق پیدا نکنیم این‌گونه نماز بخوانیم. پس قاعدتاً نماز خوب برای ما، نماز دیگری است. / / @sadatstudent
📚 (٣۵) جلسه اول، استاد گفت:« لازم نیست کتاب تهیه کنید، یادداشت برداری از مطالب کلاس برای امتحان کافیه.» ولی استاد هربار زمان کلاس را به تعریف کردن خاطراتش در کشورها و کارخانه های مختلف می گذراند. به نظرش خاطرات استاد بی اهمیت بود، پس هیچ کدام از آنها را در جزوه اش ننوشت. شب امتحان سراغ جزوه رفت. بیشتر از هفت برگ نبود. با خودش گفت چه درس ساده ای و چه جزوه خلاصه ای! فردا حتماً بیست رو شاخشه! سر جلسه فقط به دو سؤال از پنج سؤال امتحان جواب داد. در حالی که گیج شده بود، می دید که سه سؤال از تجربه ها و خاطرات استاد طرح شده، البته خاطراتی که راهکارهای فنی کارخانه در آن ها بررسی شده بود، همان خاطراتی که به نظرش بی اهمیت بودند. / / ___ 🌸 حرف‌هایی‌ازجنس‌دخترانه‌ها 🆔 eitaa.com/joinchat/319225858Cc7b335ad3c
📚 (۳۶) - اگرچه حیا میکنم از گفتن این راز، اما هیچ رازی پیش نگاه شما نهفته نیست. من خجالت می کشم از چشم های سکینه. - فدای وفایت عباس جان! سکینه عطشناک دیدار توست نه آب. صدای العطش، صلای الرحیل است، نه درخواست آب. این که اینجاست جسم سکینه است، روحش در آن سوی این مرز چشم انتظار توست. گریه نکن عباس من! تو را به خدا گریه نکن. خون می چکد از چشمهای تو عباس! مردانه ترین اشک، خونی است که از چشمان تو میچکد. جان حسین فدای مژگان خون فشانت. - مرا نه زخم های خودم که غم زخم های شما میکشد جان برادر! حسین جان! ممنونم از شما که مولای من‌اید. و از خدا که تاج وجودتان را بر سرم نهاده است. / / @sadatstudent
📚 #کتاب_بخوانیم (۳۷) زينب در خواب‌هايش ديده بود و در بيدارى، مخصوصا وقتى سر بر سجده داشت، طولانى، هنگام سحر، بارها و بارها حسين را ديده بود ... حسين را در زيباترين شكلى كه ممكن است، ديده بود. به نزد او مى‌آمد و به خوش‌ترين صدا با آرامش‌بخش‌ ترين صدا مى‌گفت: "زينب جان، امانتىِ مادرمان را بده.." .. بارها ديده بود كه حسين چقدر و به چه تعدادِ غيرقابل شمارشی تكثير شده است. انگار عالم است و #حسين ... #احضاریه / #علی_موذنی / #اسم @sadatstudent
📚 #کتاب_بخوانیم (۳۸) برادرزاده ام،عبیدالله [فرزند حضرت عباس (ع) ] ! #کربلا محل مفاخره و دلبری عاشقان بود، شیعه همان مذهب و مکتبی است که در آن، خدا عاشقان را به جرم عاشقی کشته میخواهد و #عاشورا یکسره عشق بود، عشق در #عشق و غوغای عشق بازان. در کربلا معشوق اول #حسین (ع) بود که با شصت وهفت زخم شمشیر و نیزه بر بدن مطهرش عشق مجسم بود، و معشوق دوم، برادر دیگرم #عباس(ع) که به راستی توقع خداوند را نسبت به دلبری و عاشقی آدمیان بالا برد. آری نازنینم! پدرت آنروز [ روزعاشورا ] شاد بود و چگونه شاد نباشد کسی که علاوه بر عشق بازی، در شجاعت و ادب و وفاداری و کرامت وجوانمردی نیز، دل از خدا میبرد؟" . . پ.ن: اولین محرمی است که نویسنده ی کتاب در بین ما حضور ندارد. ایشان را به یک فاتحه میهمان کنید... #ماه_به_روایت_آه / #ابوالفضل_زورویی_نصرآباد / #نیستان @sadatstudent