خودش هم خوب میدانست
#صبر ، پر اجرترین و البته سخت ترین کار دنیاست
و به صبوری سفارش کرد
که صبر کنیم و #طاقت بیاوریم بر خون دلی که میخوریم
اما حودت بگو
میشود؟
میتوان طاقت آورد؟
هیهات...
#شهید_محمد_غفاری
#مدافع_عرصه_امنیت
#صبر
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#مُحرم
#هٰآدےٓدِلْھاٰ
#شهادت_امام_سجاد
#عاشورا
#واکسن
#ملت_حسین_به_رهبری_حسین
#امام_حسین
#شهیدابراهیمهادے
#التماس_دعای_فرج
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
@sadrzadeh1
@sadrzadeh1
🕊🕊🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
♥️🔗✨
اولین چیزی ڪہ #خدا از آن تقدیر میڪند...💜🦋
#صبر
#استاد_پناهیان 🌹
╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
@sadrzadeh1
@sadrzadeh1
🕊🕊🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╚━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╝
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
✿❀رمان #واقعی
✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے
✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵
✿❀قسمت #ششم
صدای کلید انداختن به در آمد.
آقا جون بود.
به مامان سلام کرد و گفت:
_طلا حاضر شو به وقت #ملاقات آقا ایوب برسیم.
اقاجون هیچ وقت مامان را به اسم اصلیش که «ربابه» بود صدا نمی کرد.
همیشه می گفت طلا
خیلی برایم سنگین بود...
من، ایوب را پسندیده بودم و او نه
آن هم بعد از ان حرف و حدیث ها...
قبل از اینکه آقاجون وارد اتاق شود چادر را کشیدم روی سرم و قامت بستم.
مامان گفت:
_تیمورخان انگار برای پسره مشکلی پیش آمده و منصرف شده. ایرادی هم گرفته ک نمیدانم چیست
وسط نماز لبم را گزیدم.
آقاجون آمد توی اتاق و دست انداخت دور گردنم بلند گفت:
_من می دانم این پسر برمی گردد. اما من دیگر به او دختر #نمیدهم. می خواهد عسلم را بگیرد قیافه ام می آید.
یک هفته از ایوب خبری نشد.
تا اینکه باز، #تلفن اکرم خانم زنگ زد و با ما کار داشت.
گوشی را برداشتم:
+ بفرمایید؟
گفت:_سلام
ایوب بود چیزی نگفتم
_ من را به جا نیاوردید؟
محکم گفتم:_نخیر
_ بلندی هستم.
+ متأسفانه به جا نمی آورم.
_ حق دارید ناراحت شده باشید، ولی دلیل داشتم.
+ من نمی دانم درباره ی چی حرف می زنید. ولی ناراحت کردن دیگران با دلیل هم کار درستی نیست.
_ اجازه دهید من یک بار دیگه خدمتتان برسم.
+ شما فعلا #صبر کنید تا ببینم #خدا چه می خواهد. خداحافظ.
گوشی را محکم گذاشتم. از اکرم خانم خداحافظی کردم و برگشتم خانه.
از عصبانیت سرخ شده بودم.
چادرم را پیچیدم دورم و چمباتمه زدم کنار دیوار.
اکرم خانم باز آمد جلوی در و صدا زد:
_شهلا خانم تلفن.
تعجب کردم:
_با ما کار دارند؟؟
گفت:
_بله همان آقاست
به روایت همسر شهید بلندی شهلا غیاثوند
#رفیقشهیدمابراهیمهادی
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
🏴چرا یک روز تکریم مادران و همسران شهدا؟!
👈 13جمادی الثانی سالروز رحلت حضرت #ام_البنین، روز #تکریم_مادران و #همسران شهدا نامیده شده است.
✅اصل این تکریم و تعظیم بسیار بجا و بلکه برای جامعه ما ضروری است
⁉️اما چرا یک روز؟
☝️مگر یک روز، توان انعکاس #فداکاری و #ایثار و#صبر آنها را دارد⁉️
✅فقط باید لحظهای خود را به جای آنها گذاشت تا نقش بینظیرشان را کمی درک کرد.
🌺پیشنهاد #هفته_تکریم_مادر_و_همسر_شهدا👇👇👇
✅به نظر میرسد از 13 تا 20 جمادی که میلاد حضرت #فاطمه س است زمان خوبی برای توجه و تکریم این بزرگ زنان است.
☝️زنانی که با #تربیت_ولایی فرزندان، در زمانی که نایب #امام_زمان عج ندای #نصرت سر داد، به یاری او شتافتند و حماسه بزرگ #دفاع_مقدس را آفریدند.
استاد #مُلایی
الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#امام_زمان
ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
@sadrzadeh1
@sadrzadeh1
🕊🕊🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╚━━━━๑ღღ♥️๑━━━━╝
هدایت شده از 🖤جبهه فرهنگی سرلشکر بقایی🖤
13.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روز بزرگداشت حافظ گرامیباد
چو عاشق میشدم گفتم که بُردم گوهرِ مقصود
ندانستم که این دریا چه موجِ خونفشان دارد
قرآن کریم:
سَلَامٌ عَلَيْكُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ ۚ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ(٢٤)
و اینطور خوشامد میگویند:
«سلام بر شما بهپاس صبوریتان. خوب عاقبتی نصیبتان شد!»
(سوره مبارکه رعد آیه ۲۴)
#قرآن
#صبر
#بزرگداشتحافظ
#استادعالی
@farmandemajid
https://eitaa.com/joinchat/2782331172C961681c03d
2.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷 یک هدیه ۲۵ ثانیه ای بسیار ارزشمند از طرف شهید سید مرتضی آوینی برای همه ما
هدیه ای که پس از دیدن و شنیدنش، خود آرامشی غیرقابل وصف را به ما هدیه می دهد! با هم ببینیم.
#آینده
#صبر
@sadrzadeh1🕊
🖤کانال شهید مصطفی صدرزاده🖤
#دلتنگی_شهدایی 💔 آرام و قرار دل دیوانه ی من باش…❣ #شهید_مصطفی_صدرزاده ♥️ @sadrzadeh1
بسم رب الشهدا🌹
خاطره ایی از سید ابراهیم به نقل از یک دوست
🌹تابستان ۹۲، سر #حلقه_صالحین مسجد امیرالمومنین نشسته بودیم.
آقا مصطفی مربی طرح صالحین ما بود.
سر جلسه بودیم که ایشون گفت: بچه ها امروز میخوام از کلمه #شهید براتون صحبت کنم،😔 لحظاتی #صبر کرد وشروع کرد، با اون صدای بم #دلنشین گفت:
بچه ها شهید یعنی کسی، که به درجه ای از ایمان برسد که به
#عین و #یقین متوجه می شود که شهید میشه.😔🌹😔 وبعد از این جمله ایشون شروع کرد به #گریه کردن،....😭🌹😭 ما در سنین نوجوانی بودیم ، ما هم شروع کردیم به گریه کردن.....😔 لحظات خیلی #شیرین و زیبایی بود..... هیچ وقت اون لحظات رو یادم نمیره.
#شهید_مصطفی_صدرزاده
🆔 @sadrzadeh1