بسم رب الشهدا🌹
همراه با صحبتهای #مادر :💕
همیشه از #خدا خواستم بهترینها و #شایسته_ترین ها قسمت #مصطفی بشه👏
ولی ازاین غافل بودم که رسیدن #مصطفی به این درجه و مقام باعث رنج #فراق ست برایمان،😔
تنها چیزی که میتونه باعث آرامش ما بشه،
امید به #دستگیری و #شفاعت مصطفی در اون دنیا ست..😔💕😔
#_شهید_مصطفی_صدرزاده 🌹
🌷خاطرات از کودکی تا شهادت داداش مصطفی از زبان مادر بزرگوار شهید 🕊🌷
کانال_شهدای_انقلابی_شهید_مصطفی_صدرزاده🌷
#آقا_مصطفی_با_صفا👇
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@sadrzadeh1
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
خاطره #مادر شهید مصطفی صدرزاده( سید ابراهیم)
سال گذشته در چنین #شبهایی با مصطفی تماس تلفنی داشتم .
فقط تونستیم چند کلمه باهم صحبت کنیم. 💕
مرتب تلفن قطع میشد، تنها چیزی که متوجه شدم این بود ، #مامان ،در این شبها برام دعا کن .
وقتی که به آخرین فراز دعای
#جوشن_کبیر رسیدم،
مداح گفت: به آخر دعارسیدیم هرچه میخواهی از خدا بخواه .
یاد #مصطفی افتادم که التماس دعا داشت واز خدا براش بهترینها رو خواستم.🌹😔
دیشب که به آخر دعا رسیدیم تکرار کرد
و یاد التماس دعای #مصطفی افتادم،
که چقدر زود دعا #مستجاب شد #بهترینها براش رقم خورد.😔
یعنی میشه مصطفی این شبها از خدا برام بهترینها را بخواد؟.....🌹😔🌹
#شهید_مصطفی_صدرزاده
🌷خاطرات از کودکی تا شهادت داداش مصطفی از زبان مادر بزرگوار شهید 🕊🌷
#شهیدمصطفیصدرزاده ❤️
کانال_شهدای_انقلابی_شهید_مصطفی_صدرزاده🌷
#آقا_مصطفی_با_صفا👇
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@sadrzadeh1
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
هدایت شده از فرزندی مثل مصطفی
بسم رب الشهدا🌹
ارسال شده توسط مادر بزرگوار شهید مصطفی صدرزاده
برای #تولدت_بهترین_من❣
به مناسبت #نوزده_شهریور سالروز ولادت #مصطفی_من🌹
خاطرات #مادر شهید مصطفی صدرزاده
ساعت دو بامداد روزچهارشنبه
19شهریور 1365 مصادف با 5محرم الحرام
در بیمارستان والفجر شهرستان #شوشتر چشم
به جهان گشود.😊
زمانی که از پرستار سؤال کردم سالمه، گفت: بله بسیارسالم و سرحال.
گفت :می خوای بدونی پسره یا دختر؟
گفتم :هرچی باشه خداروشکر 🌹
همین که سالمه ممنونشم، ان شاء الله عاقبت بخیر بشه.🌹❣
گفت: یه #پسر_پیشانی_بلند، معلومه که عاقبت بخیره.
گفتم ان شاء الله....🌹
و پرستار گذاشتش در آغوش من،
وقتی با دقت نگاهش کردم ، روی دستش یه #کبودی بود.😔
با نگرانی پرسیدم ضربه خورده؟!
گفت : نه این علامته،
دست #سفید_کوچکش را مرتب بوسه می زدم.
پرستار گفت اسمشو چی میذاری؟
گفتم: اسمی که برازنده اش باشه ، این سرباز امام زمانه (ع). 🌹
پرستار با حالت اعتراض گفت: دعا کن
این جنگ زود تمام بشه، که دیگه نیاز به
سرباز نباشه تا این بچه ها برن جنگ.😔
گفتم: ان شاء الله
به امید روزی که شاهد هیچ گونه ظلم وبی عدالتی و جنگ و خونریزی در دنیا نباشیم؛🌹
و این زمانی محقق می شود که ،
#منجی عالم بشریت حضرت بقیه الله ظهور فرماید، ان شاء الله.
اللهم عجل لولیک الفرج🌹
#حسینیه_شهید_مصطفی_صدرزاده
#فرزندی_مثل_مصطفی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
@meslemostafaa
https://eitaa.com/joinchat/2871395004C08509d8ff1
خاکی شدن...
عادت #بچه_شیعه هاست
از وقتی که #مادر
چادرش خاکی شد...😔
#حجاب_توصیه_شهدا🥀
@sadrzadeh1
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
4.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ سالگرد شهدای غواص که مجروح به اسارت بعثیها درآمدند و دستبسته زنده به گور شدند گرامی باد
#خط_شهدا #مادر
@sadrzadeh1
بسم رب الشهدا🌹
خاطره ات از کودکی تا شهادت از زبان#مادر شهید
مصطفی صدرزاده❤️
سال 88 بود.
وضعیت خیابون جالب نبود و
#نگرانی های من بسیار زیاد بود.😔
یک روز به #مصطفی گفتم ازاین وضعیت ناراحت میشم ،
اگر احساس کنم خدایی نکرده کسی از دست شما به #ناحق_رنجیده خاطر بشه.
و یا اینکه کسی شمارا اذیت کنه خیلی عذاب میکشم .🌹😔
گفت : دورت بگردم #مامان،
خاطرت جمع،💕
من تا جایی که بتونم مواظب هستم کسی دچار مشکل نشه.
بعد برام تعریف کرد که،
چند نفر از #خانم هایی که سر وضع خوبی نداشتن و حسابی ترسیده بودند کمک کردم که براشون اتفاقی نیفته . 🌹
دوروز بعد به قصد #کشتنش با چاقو زدنش ، و در بیمارستان بستری شد.😔
وقتی رفتم #بیمارستان از ناراحتی
نمی تونستم صحبت کنم.
فقط نگاهش کردم و با لبخند گفت:
مامان تا تونستم #کتک خوردم.
الانم حالم خوبه اصلا نگران نباش عزیزم ، #دورت بگردم......😔💕
#شهید_مصطفی_صدرزاده 🌹
کانال رسمی شهید مصطفی صدرزاده
#آقا_مصطفی
@sadrzadeh1
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
🌹
همراه با صحبتهای #مادر
شهید #مصطفی صدرزاده
مصطفی خیلی مبادی آداب بود .👏 نسبت به بزرگترها مخصوصا #پدربزرگ و #مادربزرگ ها.... اگر در روز ده بار می رفت خدمت پدر بزرگ یا مادر بزرگ ،مقید بود دستشون ببوسه و قربون و صدقشون.بشه و همیشه می گفت خداوند سایه این بزرگان از ما نگیره که مایه ی خیر و #برکت هستند .🌹👏🌹 #مصطفی از کودکی با پدربزرگش #صمیمی بود ،
هروقت کوچکترین فرصتی پیش میومد، خدمت#بی_بی و بابا می رسید 🌹
و #فاطمه را ، از کودکی یاد داده بود مثل خودش احترام بذاره به بزرگترها....
🌹 ✨🍃🌹✨🌹✨
کانال رسمی شهید مصطفی صدرزاده
#آقا_مصطفی
@sadrzadeh1
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
بسم رب الشهدا
همراه با خاطرات #مادر❣
شهید صدرزده🌹
سال 91 #مصطفی برای دوره
تکمیلی #غواصی به قشم رفته بود.👏 برام تعریف کرد یه روز #زیر_آب ،
کپسول اکسیژنم خراب شد ،
به استادم علامت دادم که کپسول اکسیژنم مشکل پیدا کرده .😔 گفت : مامان مرگ را به چشمم دیدم ،
البته از #مرگ نترسیدم، ازاینکه
این جوری بمیرم و #شهید نشم وحشت کردم.🌹
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#شهید_مصطفی_صدرزاده
🆔 @sadrzadeh1
🌹شهید ماه اسفند؛ سردار شهید عبدالحسین #برونسی
🌹سهم خانواده من
🌹همسر شهید: يك روز با دو تا از همرزماش آمده بود خانه. آن وقتها هنوز كوی طلاب مینشستيم. خانه كوچک بود و تا دلت بخواهد #گرم. فصل #تابستان بود و عرق همينطور شُرشُر از سرو رويمان میريخت. رفتم آشپزخانه. يک پارچ آب يخ درست كردم و آوردم برايشان. یكی از دوستهای عبدالحسين گفت:"ببخشيد حاج آقا." اگر جسارت نباشد میخواستم بگويم كولری را كه داديد به آن بنده خدا، برای خانه خودتان واجبتر بود. يكی ديگر به تاييد حرف او گفت: آره بابا، بچههای شما اينجا خيلي بيشتر گرما میخورند.
🌹كنجكاو شدم. با خودم گفتم: پس شوهر ما #كولر هم تقسيم میكند! منتظر بودم ببينم عبدالحسين چه میگويد. خندهای كرد و گفت: اين حرفها چيه شما میزنيد؟ رفيقش گفت: جدی میگويم حاج آقا. باز خنديد و گفت: شوخی نكن بابا جلوی اين زنها! الان خانم ما باورش میشود و فكر میكند اجازه تقسيم كولرهای دنيا، دست ماست. انگار فهميدند عبدالحسين دوست ندارد راجع به اين موضوع صحبت شود؛ ديگر چيزی نگفتند. من هم خيال كولر را از سرم بيرون كردم. میدانستم كاری كه نبايد بكند، نمیكند. از اتاق آمدم بيرون.
🌹 بعد از شهادتش، همان رفيقش میگفت: آن روزها وقتی شما از اتاق رفتيد بيرون، حاج آقا گفت: میشود آن خانوادهای كه شهيد دادند، آن #مادر شهيدی كه جگرش داغ دار است، توی گرما باشد و بچه های من زير كولر؟! كولر سهم مادر شهيد است، خانواده من گرما را میتوانند تحمل كنند.
📚منبع: برگرفته از کتاب خاکهای نرم کوشک
یادش گرامی وراهش پررهرو
#شهید_مصطفی_صدرزاده
🆔 @sadrzadeh1
🌹بسم رب الشهدا🌹
خاطرات #مادر شهید
#مصطفی_صدرزاده
🌸 #مصطفی سال هشتادو دو حوزه علمیه بود، می خواست برای درس خواندن بره #نجف ، ولی جور نشد ،خیلی تلاش کرد که بره ...🌹
یه جورایی #احساس می کنم که سرنوشتش ازهمون سالها رقم خورده بود،🙏
وبارها برای #زیارت می رفت که یه باری که رفته بود #کربلا روز عاشورا نزدیک حرم بمب گذاشته بودن ،
که من اون موقع گفتم مصطفي دیگه رفت.😔
ازاون موقعی که به دنیا اومد من همش در#استرس بودم ولی کاش هنوز توهمون استرس بودم،😔
ولی امید برگشتشو داشتم.😭
🌺🌺🌺🦋🌺🌺🌺🦋🌺🌺🌺
#شهید_مصطفی_صدرزاده
🆔 @sadrzadeh1
🌺ساعت دو بامداد روز چهارشنبه
19شهریور 1365 مصادف با 5محرم الحرام
در بیمارستان والفجر شهرستان #شوشتر چشم
به جهان گشود.😊 زمانی که از پرستار سؤال کردم سالمه، گفت: بله بسیارسالم و سرحال.
گفت :می خوای بدونی پسره یا دختر؟
گفتم :هرچی باشه خداروشکر 🌹 همین که سالمه ممنونشم، ان شاء الله عاقبت بخیر بشه.🌹❣ گفت: یه#پسر_پیشانی_بلند، معلومه که عاقبت بخیره. گفتم ان شاء الله....🌹 و پرستار گذاشتش در آغوش من،
وقتی با دقت نگاهش کردم ، روی دستش یه #کبودی بود.😔 با نگرانی پرسیدم ضربه خورده؟! گفت : نه این علامته،
دست #سفید_کوچکش را مرتب بوسه می زدم.
پرستار گفت اسمشو چی میذاری؟
گفتم: اسمی که برازنده اش باشه ، این سرباز امام زمانه (ع). 🌹
پرستار با حالت اعتراض گفت: دعا کن
این جنگ زود تمام بشه، که دیگه نیاز به
سرباز نباشه تا این بچه ها برن جنگ.😔 گفتم: ان شاء الله
به امید روزی که شاهد هیچ گونه ظلم وبی عدالتی و جنگ و خونریزی در دنیا نباشیم؛🌹 و این زمانی محقق می شود که ،
#منجی عالم بشریت حضرت بقیه الله ظهور فرماید، ان شاء الله.
اللهم عجل لولیک الفرج🌹
❤️خاطرات #مادر شهید مصطفی صدرزاده
#شهید_مصطفی_صدرزاده
🆔 @sadrzadeh1
🖤کانال شهید مصطفی صدرزاده🖤
ای صبا دردِ من خسته به درمان برسان ، یعنی از من بِسِتان جآن و به جآنان برسان!
❛❛
گفتی که به دل عزمِ #شهادت دارم
گفتم برسان سلامِ ما بر #مادر ..♥️
ــ ـــــ ـ
#راهیاننور #خادمی
مجموعه فرهنگی مجازی شهید ابراهیم هادی