خاطــــره📚
بھ#ابراهیمهادی بسیار علاقھ داشت .
خاطراتش را برایِ دوستان تعریف میکرد
بارها کتاب#سلامبرابراهیم را خریدھ و به دیگران هدیه میداد ، در صفحھ اول مینوشت : وقف در گردش . پس از مطالعه در اختیار دیگران قرار دهید :))!
#شهیدمصطفیٰصدرزادھ فرمانده گردان عمار لشکر فاطمیون ، ابراهیمهادی را الگوی خودش قرار داد و حتی نام جهادیش را سِیدابراهیم نـهاد . . !♥️🌱
#رفیقآسموننشینِمَندستموبگیر
کانال رسمی شهید مصطفی صدرزاده
#آقا_مصطفی
@sadrzadeh1
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
سخن#شهید📜
از در انداختنت بیرون از پنجره بیا تو...
بجنگ واسه خواسته هات ناامید نشو!
#خدا ببینه سفت و سخت چسبیدی
به خواستت؛بهت میده خواستتــ رو..♡(:
#رفیقآسموننشینِمَندستموبگیر
کانال رسمی شهید مصطفی صدرزاده
#آقا_مصطفی
@sadrzadeh1
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
خاطــــره📚
از تیپ و قیافه اش معلوم بود بچه تهران است..
با ماشین فرمانده تیپ آمده بود توی مقر و برای اولین بار او را دیدم، از تیپ و قیافه اش معلوم بود که بچه تهران است و به بچه های تیپ فاطمیون نمیخورد از همان لحظه عاشق سید شدم و رویش را بوسیدم. تکه کلام های خاصی داشت، یک تسبیح هم در دستش بود که همیشه همراهش بود، آن تسبیح را هدیه گرفتم و گفتم حاجی من مطمئنم که شما#شهید میشوید این را میخواهم به یادگار داشته باشم، در جواب گفت: من رو سیاه کجا و#شهادت کجا و حرف را عوض کرد..🥲✨
#رفیقآسموننشینِمَندستموبگیر
کانال رسمی شهید مصطفی صدرزاده
#آقا_مصطفی
@sadrzadeh1
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
❤️کانال شهید مصطفی صدرزاده❤️
#دلتنگی_شهدایی🌱🌸 در گلویم گیر کرده زخم یک بغض غریب #شهید_مصطفی_صدرزاده ❤️ + هر دو پاشون مجروح شده
خاطـــره📚
آقا مصطفی عاشقانه از سردار سلیمانی صحبت میکردند. دیدید وقتی که یک فرزندی خیلی پدرش را دوست دارد و پدرش برایش اسوه و اسطوره است، چطوری از پدرش در یک جمعی تعریف میکند. آقا#مصطفی هم با افتخار از سردار سلیمانی تعریف میکردند و همیشه به ایشان میگفتند#پدر.
چون ما نمیتوانستیم پشت تلفن خیلی واضح با همدیگر صحبت کنیم و مجبور بودیم رمزی با هم پشت تلفن صحبت کنیم.#سردارسلیمانی را به اسم #بابا صدا میکردند، «با بابا میخواهیم اینجا برویم، با بابا جلسه داریم». حتی برای اینکه بتوانند سردار را ببینند، کیلومتر و روز و ساعت و اینها برایشان اصلاً ملاک نبود.
در همان ایّام فروردین سال ۹۴، مصادف شده بود با ایّام#فاطمیه، از تهران تا#کرمان با ماشین رفتیم فقط صرفاً به خاطر اینکه بتوانیم در مراسم #شهادت حضرتزهراسلاماللّٰہعليها در بیت الزهرا شرکت کنیم وایشان بتوانند#سردار را ببینند..🥲♥️
#رفیقآسموننشینِمَندستموبگیر
کانال رسمی شهید مصطفی صدرزاده
#آقا_مصطفی
@sadrzadeh1
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
7.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گـوینـد:
شھـٰادتمھرقبولیسـتڪہبردلـت
میخـورد...
شُھـدآدلـملایقشھـٰادتنیسـتاما؛
شمـٰاڪہنظرڪنیداینکویرتشنہ
دریامیشَـود...♥️!
#رفیقآسموننشینِمَندستموبگیر
کانال رسمی شهید مصطفی صدرزاده
#آقا_مصطفی
@sadrzadeh1
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
❤️کانال شهید مصطفی صدرزاده❤️
رفیق شهیدم هوامو داره...😍 #شهادت #شهدا #مدافعان_حرم #شهید_مصطفی_صدرزاده کانال رسمی شهید مصطفی
خاطـــــره📚
یک بار کنار سفره غذا با بچه ها نشسته بودیم که سید با خنده گفت:
"من از اون آدمایی هستم که هر کی رو بیشتر دوست داشته باشم، میفرستمش جلوی گلوله تا #شهید بشه..!
مثلا همین ابوعلی! چون دوستش دارم میفرستمش جلوی گلوله😅
این را که گفت ، یکی از بچه ها گفت: "ابوعلی خواب دیدم با هم از#کربلا برگشتیم، توی فرودگاهیم و تو کت و شلوار پوشیدی که بری مشهد...
منم برم#قم!"
سید یه دفعه زد زیر خنده و گفت: "من خواب دیدم دارم با ابوعلی میرم کربلا ، احتمالا من رو توی کربلا جا گذاشته!
بچه ها همه گفتند به به و تعبیر به#شهادت کردند..(:
بعد سید با افسوس گفت: "خیالتون راحت! من اونقدر آنتی شهادت زدم که حالا حالا ها هستم! :) "بعد با خنده اضافه کرد : "ولی ابوعلی تو حتما پیکرت میره#مشهد!"
دستی به ریش هاش کشید و گفت: "اصلا نگران مراسما نباش!
برای مداحی محمود کریمے رو میاریم ، سخنران آقای پناهیان خوبه؟😂 بنر ها رو هم میدم داداشم محمد حسین بزنه
تو شهید شو ما حسابی برات سنگ تموم میزاریم!
من هم با خنده گفتم: "شهادت همه رو دیدم بعدا میرم!
غذا که تمام شد با شوخی گفتم : "آقایون اگه سیر نشدید به ما چه غذا همین بود!😅"
همه خندیدند و سفره را جمع کردیم..(:
#رفیقآسموننشینِمَندستموبگیر
کانال رسمی شهید مصطفی صدرزاده
#آقا_مصطفی
@sadrzadeh1
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
❤️کانال شهید مصطفی صدرزاده❤️
فرازی از وصیتنامه شهید #شهید_مصطفی_صدرزاده 🌹 کانال رسمی شهید مصطفی صدرزاده #آقا_مصطفی @sadrzadeh1
خاطـــره📚#همسرشھید
فکر کنم ۶مرداد امسال(۹۴) بود مستقیم بردنشون بقیةالله.حدودا ساعت۳شب رسیده بودن بقیةالله دلم پرمیزد برای دیدنش ساعت۷حرکت کردم سمت بیمارستان وقتی رسیدم آقا مصطفی ودونفر از دوستانشون توی یه اتاق بودن همیشه تو بدترین حالم که بود تا من میدید میخندید و میگفت خوبم هیچی نیست نگران نباش اون روز هم تا من دید روی تخت نشست و گفت خوبم هیچی نشده بعد از یکی دو ساعت اصرار میکرد برو خونه دلیلش هم#محمدعلی سه ماهه بود.وقتی دلیل اصلی اصرارشون برای رفتنم پرسیدم گفتن مجروحان دیگر که تو بخش بستری هستن خانواده هاشون تهران نیستند که به راحتی توی این موقعیت کنارشان باشند وقتی شما اینجا هستی من خیلی شرمنده این رزمنده ها میشم بخاطر این حرف آقا#مصطفی اونروز چند ساعت مجبور شدم توی حیاط بیمارستان بنشینم و هر یک ساعت یکبار برم توی بخش که هم دل خودم آروم بشه وهم آقا مصطفی شرمنده دوستانشون نباشن..🙂♥️🌿
#رفیقآسموننشینِمَندستموبگیر
کانال رسمی شهید مصطفی صدرزاده
#آقا_مصطفی
@sadrzadeh1
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092