سفیران فاطمیه
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۴۰۱ *═✧❁﷽❁✧═* از دور آقا را دیدیم 👀که تنهایی به سنگ
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۴۰۲
*═✧❁﷽❁✧═*
با خواهش و تمنا چمدان💼 را بستیم و دو قفل بزرگ هم به آن زدیم.مادر،مریم را که شش ماهه🌙 بود بغل گرفت و به سمت روستای چوئبده راه افتادیم.جایی که تعداد زیادی زن و بچه و سالمند ثمره ی یک عمر زندگی شان را در چمدان💼 یا بقچه ای جا کرده بودند و در صف سوار شدن به لنج و ها🛥ورکرافت بودند.جمعیت آنقدر مضطرب و شتاب زده بودند که حتی کسی به کسی سلام و آشنایی نمی داد❌
وسط این شلوغی مادر اصرار داشت که حتما چمدان تو را خودش به بغل🤗بگیرد.به محض اینکه چمدان را زمین می گذاشتم آن را برمی داشت و در آغوش می گرفت.شهر زیر آتش♨️ دائمی خمپاره های عراقی بود.
آن روز ارتش عراق لوله ی توپ خمپاره هایش
را به سمت چوئبده چرخانده بود و قایق های🚤 دو زمانه با تأخیر و به کندی حرکت می کردند.توی سرما،گرسنه،بار و بندیل به دست و سرپا👣 بیست و چهار ساعت منتظر ماندیم تا بالاخره نوبت به ما رسید.محمد هم با مادر و بی بی همراه شد.
محمد می گفت:بعد از دوساعت⌚️ به ماهشهر رسیدیم.مردم دستپاچه و نگران 😔بودند و به سرعت از روی سر و کله ی هم رد می شدند.دست بی بی را گرفته بودم که مبادا زیر دست و پا له شود.در آن شلوغی و سر و صدا 🗣چمدان را گم کردم و هر چه دنبالش گشتم پیدا نکردم.به سرعت دنبال چمدان هایی که دست مسافرها بود می دویدم🏃♂ شاید کسی آن را اشتباه برده باشد،اما چمدانی💼 در کار نبود.انگار آب شده بود.در این گیر و دار مادر دم به دم یادآوری می کرد چمدان یادت نرود👌
برای اینکه او را آرام کنم گفتم:می گن شما برید،ما خودمون چمدونا رو می فرستیم.آنها را در یکی از کانکس های پیش ساخته ی سرد و نمور مستقر کردم و دوباره برگشتم،دلم❤️ می خواست فریاد بزنم و بلند بلند گریه😫 کنم.نمی دانستم این چه تقدیری است که دست از سر ما برنمی دارد.چه کسی به دنبال ما و چمدان معصومه آمده بود!معمای شگفت انگیزی😇 شده بود.
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
بسم الله الرحمن الرحیم
#سوره_مبارکه_زخرف_آیه_۲۲
#تقلید_کورکورانه_از_گذشتگان_
دلیل انحراف مشرکان
(آنان هیچگونه دلیل عقلی و نقلی برای شرک و بت پرستی خودندارند.) بلکه آنخا می گویند:
ما نیاکان خود را بر مذهبی یافتیم و ما نیز به آثار آنها هدایت شده ایم.
(بدون اینکه فکر کنند که آیا پدران ما درست می اندیشیدند یانه)
#السلام_ایها_غریب
#سلام_امام_زمان
#مهدی_جانم ❤️
🌼🍃 سلام حضرت دلبَر! سلام قرصِ قَمَر!
زمین که لطف ندارد؛ از آسمان چه خبر؟!
🌼🍃 منتظر امامزمان، چشم خود را بر روی...
حقیقت نمیبندد!
دست به سینه، گوشهای نمینشیند تا...
ظهور به وقوع پیوندد!
🌼🍃 منتظر امامزمان، راه حقیقت را مییابَد...
و با سعی و تلاش خود،
سعی میکند تا امامزمانش را یاری کند!
نه این که باری بر روی دوش او بگذارد.
🌹 سلام! ای غائب از نظر؛ به خدا می سپارَمَت
💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💚
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
#شهید_روح_الله_قربانی
🌷🌷🌷🌷🌷
#شهادت خوب است
اما #تقوا بهتر است
#تقوایی که در #قلب است و در #رفتار بروز پیدا می کند .
چیزی که نمے دانید #عمل نکنید و بدون #عمل درست وارد #کاری نشوید .
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#روزتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
🌷
🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
🌹سهم #روز نود_وچهارم: نامه ۱۰ تا نامه ۹ #نهج_البلاغه
┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
📜 #نامه ۱۰ : نامه دیگری به معاویه در سرزمین صفین در سال ٣٦ هجری پیش از آغاز نبرد؛
1⃣ افشای چهره معاويه
🔻چه خواهی كرد آنگاه كه جامه های رنگين تو كنار رود؟ كه به زيبايی های دنيا زينت شده است؟ دنيا تو را با خوشی های خود فريب داده و تو به دعوت آن پاسخ داده ای؛ فرمانت داد و اطاعت كردی، همانا به زودی تو را وارد ميدان خطرناكی می كند كه هيچ سپر نگهدارنده ای نجاتت نمی دهد. ای معاويه! از اين كار دست بكش و آماده حساب باش و آماده حوادثی باش كه به سراغ تو می آيد، به گمراهان فرومايه گوش مسپار، اگر چنين نكنی به تو اعلام می دارم كه در غفلت زدگی قرار گرفته ای، همانا تو ناز پرورده ای می باشی كه شيطان بر تو حكومت می كند و با تو به آرزوهايش می رسد و چون روح و خون در سراسر وجودت جريان دارد. معاويه! از چه زمانی شما زمامداران امت و فرماندهان ملت بوديد؟ نه سابقه درخشانی در دين و نه شرافت والایی در خانواده داريد، پناه به خدا می برم از گرفتار شدن به دشمنی های ريشه دار، تو را می ترسانم از اينكه به دنبال آرزوها تلاش كنی و آشكار و نهانت يكسان نباشد.
2⃣ پاسخ به تهديد نظامی
🔻معاويه! مرا به جنگ خوانده ای، اگر راست می گویی مردم را بگذار و به جنگ من بيا و دو لشكر را از كشتار بازدار، تا بدانی پرده تاريك بر دل كدام يك از ما كشيده و ديده چه كس پوشيده است؟ من ابوالحسن، كُشنده جدّ و دایی و برادر تو در روز نبرد بدر می باشم كه سر آنان را شكافتم، همان شمشير با من است و با همان قلب با دشمنانم ملاقات می كنم، نه بدعتی در دين گذاشته و نه پيامبر جديدی برگزيده ام، من بر همان راه راست الهی قرار دارم كه شما با اختيار رها كرده و با اكراه پذيرفته بوديد.
3⃣ پاسخ به خونخواهی دروغين معاويه
🔻خيال كردی به خونخواهی عثمان آمده ای؟ در حالی كه می دانی خون او به دست چه كسانی ريخته شده، اگر راست می گویی از آنها مطالبه كن! همانا من تو را در جنگ می نگرم كه چونان شتران زير بار سنگين مانده، فرياد و ناله سرمی دهی و می بينم كه لشكريانت با بی صبری از ضربات پياپی شمشيرها و بلاهای سخت و بر خاك افتادن مداوم تنها مرا به كتاب خدا می خوانند در حالی كه لشكريان تو كافرند و در انكار از بيعت كنندگان پيمان شكنند.
┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
🌹سهم #روز نود_وچهارم: نامه ۱۰ تا نامه ۹ #نهج_البلاغه
┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
📜 #نامه ۹ : نامه به معاويه در سال ٣٦ هجری
1⃣ افشای دشمنی های قريش و استقامت پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم)
🔻خويشاوندان ما از قريش می خواستند پيامبرمان (صلی الله علیه و آله وسلم) را بكشند و ريشه ما را بركنند و در اين راه انديشه ها از سر گذراندند و هر چه خواستند نسبت به ما انجام دادند و زندگی خوش را از ما سلب كردند و با ترس و وحشت به هم آميختند و ما را به پيمودن كوه های صعب العبور مجبور كردند و برای ما آتش جنگ افروختند، اما خدا خواست كه ما پاسدار دين او باشيم و شرّ آنان را از حريم دين باز داريم، مؤمن ما در اين راه خواستار پاداش بود و كافر ما از خويشاوندان خود دفاع می كرد، ديگر افراد قريش كه ايمان می آوردند و از تبار ما نبودند، يا به وسيله هم پيمانهايشان و يا با نيروی قوم و قبيله شان حمايت شده و در امان بودند، هرگاه آتش جنگ زبانه می كشيد و دشمنان هجوم می آوردند پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) اهل بيت خود را پيش می فرستاد تا به وسيله آنها، اصحابش را از سوزش شمشيرها و نيزه ها حفظ فرمايد، چنانكه عبيده بن حارث در جنگ بدر و حمزه در احد و جعفر در موته، شهيد گرديدند. كسانی هم بودند كه اگر می خواستم نامشان را می آوردم، آنان كه دوست داشتند چون شهيدان اسلام شهيد گردند، اما مقدّر چنين بود كه زنده بمانند و مرگشان به تأخير افتاد، شگفتا از روزگار، كه مرا همسنگ كسی قرار داده كه چون من پيش قدم نبوده و مانند من سابقه در اسلام و هجرت نداشته است، كسی را سراغ ندارم چنين ادعایی كند، مگر ادعاكننده ای كه نه من او را می شناسم و نه فكر می كنم خدا او را بشناسد، در هر حال خدا را سپاسگزارم.
2⃣ افشای ادعای دروغين معاويه در خونخواهی عثمان
♦️اينكه از من خواستی تا قاتلان عثمان را به تو واگذارم، پيرامون آن فكر كردم و ديدم كه توان سپردن آنها را به تو يا غير تو ندارم، سوگند بجان خودم، اگر دست از گمراهی و تفرقه برنداری، به زودی آنها را خواهی يافت كه تو را می جويند، بی آنكه تو را فرصت دهند تا در خشكی و دريا و كوه و صحرا زحمت پيدا كردنشان را بر خود هموار كنی و اگر در جستجوی آنان برآیی بدان كه شادمان نخواهی شد و زيارتشان تو را خوشحال نخواهد كرد، و درود بر اهل آن.
┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
سفیران فاطمیه
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۴۰۲ *═✧❁﷽❁✧═* با خواهش و تمنا چمدان💼 را بستیم و دو ق
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۴۰۳
*═✧❁﷽❁✧═*
چهار پنج روز پی درپی کنارقایق ها🚤 می رفتم ،شاید بین مسافرها و چمدان ها،گمشده ام را پیدا کنم.
امیدوار بودم کسی چمدان💼 معصومه را اشتباها برده باشد و آن را برگرداند.شاید هم دو قفله🔒 کردن چمدان کسی را به طمع انداخته و بعد پشیمان شده باشد.حتی جاشو هم دلش به حالم می سوخت.گم شدن چمدان، داغ دل💔 مادر را تازه کرد.اصلا خودمان هم نمی دانستیم این حوادث چگونه یکی بعد از دیگری رخ می دهد🤔یادم نمی رود وقتی می خواستم به آبادان برگردم.بی بی که روش نمی شد🙊 دست و پا چلفتی بودن مرا به رخم بکشد گفت:ننه بپا خودت رو ندزدن!
وقتی به لنج 🛥رسیدم جاشو با خوشحالی سراغم آمد و چمدان را که نشانه اش را قبلا داده بودم به من داد.اما چه چمدانی!مثل جگر زلیخا تکه پاره شده و فقط دوسه تکه لباس🧥 و چند جلد کتاب📚 درسی در آن مانده بود.
دزد عصبانی وقتی چمدان کویتی را با دو قفل بزرگ دیده،فکر کرده چمدان پر از اسکناس💵 است اما وقتی متوجه شده به کاهدان زده،همه را همانجا کنار آب🌊 رها کرده ورفته بود.بالاخره سهم ما از این چمدان دو دست لباس و سه جلد کتاب📚 سوم دبیرستان تو بود.
مادر سجاده ی نمازش همیشه پهن بود و مرتب ختم قرآن نذرمی کرد.
احمد برایش قرآن می خواند و علی و حمید هم دلداری اش❤️ می دادند و امید و آرزوهای تازه برایش می ساختند.بی بی و مادر و سه تا خاله ها جاده ی شیراز-ماهشهر را صاف کرده بودند.پیک 💌خبر بین ماهشهر و شیراز شده بودند.دائم از شاهچراغ برای خضر نبی و از خضر نبی برای علی ابن مهزیار و از علی ابن مهزیار برای سید عباس و از سید عباس به قدمگاه های متبرکه در حال نذر کردن و جارو زدن صحن و ضریح بودند👌
بی بی 👵و مادر و خاله نصرت و خاله عصمت جارو می زدند،خاله صنوبر هم کار خرید فرش و مرمت و نوسازی و بازسازی را متقبل می شد.مرتب نذر می کردند معصومه که پیدا شد هر شب جمعه می آوریمش اینجا را جارو کند .این نذر 😍بی خرج و همیشگی بی بی بود.
با این همه ارادت خالصانه ای که به امام و امامزاده ها داشتند،گاهی آدم های کلاش و حقه بازی به تورشان می خورد که آنها و به خصوص خاله صنوبر را سرکیسه می کردند.سرو کارشان به جن گیر و فالگیر و کف بین و آینه بین افتاده بود😒مارا دنبال نخود سیاه تا مرز افغانستان و پاکستان فرستادند.بعد متوجه شدیم سرکاری است و پوچ از آب در می آمد.
هر کدام از ما که نوبتی به مادر و بچه ها سر می زدیم ،مارا روانه ی شهری یا کوره دهی می کردند.برای اینکه آنها را راضی کنیم هر جا که می گفتند می رفتیم.عبدالله ماشین تویوتا🚘 داشت.راه های دور دست را با رحمان و عبدالله می رفتیم.آدرس و مشخصات را به همه ی استانداری ها داده بودم.هر جنازه ای ⚰که پیدا می شد و مجهول الهویه بود ما را خبر می کردند و سریع آنجا حاضر می شدیم.
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
بسم الله الرحمن الرحیم
#سوره_مبارکه_زخرف_آیه_۶۷
#روز_جدایی_دوستان_از_
یکدیگر
همه دوستان در آن روز ( قیامت که حقایق آشکار می شود) دشمن یکدیگر می شوند. مگر پرهیزگاران
( آری دوستیهای غیر الهی در آنجا تبدیل به دشمنی می شود, چرا که هر یک علت انحراف وگناهان خود را دیگری می داند و تقصیر را به گردن دیگران می اندازد.)
#السلام_ایها_غریب
#سلام_امام_زمان
#یاصاحب_الزمان_عج ❤️
بیا اے یوسف زهرا
گره بگشا ز ڪار ما
ڪہ از وصلٺ رسد جانا
بہ پایان انتظار ما
بیا تا یوسف ڪنعان
شود همچون زلیخایٺ
فداے روے زیبایٺ
ڪہ برد از دل قرار ما
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
📌 فقدان امام...
🔸 از آیت الله #بهجت پرسیدند: مقصود از «مصیبت در دین» ذکر شده در برخی ادعیه چیست؟ جواب دادند: «همین مصیبتی که به آن مبتلا هستیم؛ یعنی فقدان امام.»
📚 در محضر بهجت، ج۲، ص۲۱۷
🏝چشم بهراهتان هستم ...
... بسان بیابان برای باران ...
بسان باغ برای نسیم ...
بسان یتیم برای پدر ...
بسان بیمار برای طبیب ...
بسان تنها برای انیس ...
بسان پرنده برای پرواز ...
... چشم بهراهتان هستم ....🏝
⚘اللَّهُمَّ وَ مُدَّ فِي عُمْرِهِ وَ زِدْ فِي أَجَلِهِ وَ أَعِنْهُ عَلَى مَا وَلَّيْتَهُ وَ اسْتَرْعَيْتَهُ وَ زِدْ فِي كَرَامَتِكَ لَهُ
خدایا عمرش را طولانى کن، و بر زندگى اش بیفزاى، و بر آنچه سرپرستیاش دادى، و رعایتش را از او خواستى یاریاش ده،
و در کرامتت بر او بیفزاى⚘
📚مفاتیح الجنان،دعای عصر غیبت
الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#امام_زمان
#هفته_بسیج
#شهدای_چهار_آذر_اندیمشک
🌷🌷🌷🌷🌷
ما #بسیجی_های روح الله ..
فاتحان #خیبر و #بدریم
روز اول #یاعلی گفتیم ..
تا به آخر #باعلی هستیم
#عشق این دلها جز ..
#ولایت نیست
راه و رسم ما جز ..
#شهادت نیست
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#روزتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
🌷
🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏝جایگاهیادامامزماندرمیاناذکار🏝
🎥استاد پناهیان
💎ذکر #امام_زمان و ظهور اگر مسئلهٔ اصلی کسی شد، منجر به رشد عقلی او خواهد شد...
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#شب_جمعه
🌹سهم #روز صد_ویازدهم : از خطبه ۱۹۵ تا خطبه ۱۹۴ #نهج_البلاغه
┄═❁🍃❈🌹🍃🌹❈🍃❁═┄
📜 #خطبه ۱۹۵ : در ستايش خدا و پيامبر
1⃣ نشانه های آشكار الهی
🔻ستايش خداوندی را سزاست كه نشانه های قدرت و بزرگی و عظمت خود را چنان آشكار كرد كه ديده ها را از شگفتی قدرتش به حيرت آورده و انديشه های بلند را از شناخت ماهيت صفاتش باز داشته است و گواهی می دهم كه جز خدای يكتا خدایی نيست، شهادتی برخواسته از ايمان و يقين و اخلاص و اقرار درست. و گواهی می دهم كه محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) بنده و فرستاده اوست، خدا پيامبرش را هنگامی فرستاد كه نشانه های هدايت از ياد رفته و راههای دين ويران شده بود، او حق را آشكار و مردم را نصيحت فرمود، همه را به رستگاری هدايت و به ميانه روی فرمان داد. (درود خدا بر او و خاندانش باد.)
2⃣ خداشناسی
🔻 و بدانيد ای بندگان خدا! كه خداوند شما را بيهوده نيافريد و بی سرپرست رها نكرد، از ميزان نعمتش بر شما آگاه و اندازه نيكيهای خود بر شما را می داند، از خدا درخواست پيروزی و رستگاری كنيد، از او بخواهيد و عطای او را درخواست كنيد كه ميان او و شما پرده و مانعی نيست و دری بروی شما بسته نمی گردد. خدا در همه جا و در هر لحظه و هر زمان با انسان و پريان است، عطای فراوان از دارایی او نمی كاهد و بخشيدن در گنج او كاستی نياورد و درخواست كنندگان، سرمايه او را به پايان نرسانند و عطاشدگان، سرمايه او را پايان نمی دهند و كسی مانع احسان به ديگری نخواهد بود و آوازی او را از آواز ديگر باز ندارد و بخشش او مانع گرفتن نعمت ديگری نيست و خشم گرفتن او مانع رحمت نمی باشد و رحمتش او را از عذاب غافل نمی سازد، پنهان بودنش مانع آشكار بودنش نيست و آشكار شدنش او را از پنهان ماندن باز نمی دارد. نزديك و دور است، بلندمرتبه و نزديك است، آشكار پنهان و پنهان آشكار است، جزا دهنده همگان است و خود جزا داده نمی شود، پديده ها را با فكر و انديشه نيافريده و از آنان برای خستگی و زحمات كمكی نخواسته است.
3⃣ ياد آخرت
🔻ای بندگان خدا! شما را به پرهيزكاری سفارش می كنم كه عامل کنترل و مايه استواری شماست، پس به رشته های تقوا چنگ آويزيد و به حقيقت های آن پناه آوريد، تا شما را به سرمنزل آرامش و جايگاه های وسيع و پناهگاههای محكم و منزلگاههای پرعزّت برساند، « در روزی كه چشمها خيره می شود» و همه جا در نظر انسان تاريك و گله های شتر و مال و اموال فراوان فراموش می گردد. زيرا در صور اسرافيل می دمند كه قلبها از كار می افتد، زبانها باز می ايستد، كوههای بلند و سنگهای محكم فرو می ريزد و قسمتهای سخت آن نرم چون سرابی می ماند، كوهستانها با زمين هموار می گردد چنان كه نه پستی و نه بلندی موجود است، پس در آن هنگام نه شفاعت كننده ای است كه شفاعت كند و نه دوستی كه نفع رساند و نه پوزش خواستن سودی دارد.
┄═❁🍃❈🌹🍃🌹❈🍃❁═┄
🌹سهم #روز صد_ویازدهم : از خطبه ۱۹۵ تا خطبه ۱۹۴ #نهج_البلاغه
┄═❁🍃❈🌹🍃🌹❈🍃❁═┄
📜 #خطبه ۱۹۴، وصف منافقان
1⃣ مشکلات رسالت
🔻خدا را بر توفيقی كه به اطاعتش داده و ما را از نافرمانی بازداشته ستايش می كنيم و از او می خواهيم كه نعمتش را كامل و دست ما را به ريسمان محكمش متصل گرداند. و شهادت می دهيم كه محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) بنده و فرستاده اوست كه در راه رضايت حق در كام هرگونه سختی و ناراحتی فرو رفت و جام مشكلات و ناگواريها را سركشيد، روزگاری خويشاوندان او به دورویی و دشمنی پرداختند و بيگانگان در كينه توزی و دشمنی با او متّحد شدند، اعراب برای نبرد با پيامبر عنان گسيخته و با تازيانه بر مركبها نواخته و از هر سو گرد می آمدند و از دورترين سرزمين و فراموش شده ترين نقطه ها، دشمنی خود را بر پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) فرود آوردند.
2⃣ سيمای منافقان
🔻 ای بندگان خدا! شما را به ترس از خدا سفارش می كنم و شما را از منافقان می ترسانم، زيرا آنها گمراه و گمراه كننده اند، خطاكار و به خطاكاری تشويق می كنند، به رنگهای گوناگون ظاهر می شوند، از ترفندهای گوناگون استفاده می كنند، برای شكستن شما از هر پناهگاهی سود می برند و در هر كمينگاهی به شكار شما می نشينند. قلبهايشان بيمار و ظاهرشان آراسته است، در پنهانی راه می روند و از بيراهه ها حركت می كنند، وصفشان دارو و گفتارشان درمان اما كردارشان دردی است بی درمان، بر رفاه و آسايش مردم حسد می ورزند و بر بلا و گرفتاری مردم می افزايند و اميدواران را نااميد می كنند، آنها در هر راهی كشته ای و در هر دلی راهی و بر هر اندوهی اشكها می ريزند، مدح و ستايش را به يكديگر قرض می دهند و انتظار پاداش می كشند، اگر چيزی را بخواهند اصرار می كنند و اگر ملامت شوند، پرده دری می كنند و اگر داوری كنند اسراف می ورزند. آنها برابر هر حقی باطلی و برابر هر دليلی شبهه ای و برای هر زنده ای قاتلی و برای هر دری كليدی و برای هر شبی چراغی تهيه كرده اند، با اظهار ياس می خواهند به مطامع خويش برسند و بازار خود را گرم سازند و كالای خود را بفروشند، سخن می گويند اما به اشتباه و ترديد می اندازند، توصيف می كنند اما فريب می دهند. در آغاز راه را آسان و سپس در تنگناها به بن بست می كشانند، آنها ياوران شيطان و زبانه های آتش جهنم می باشند. (آنان پيروان شيطانند و بدانيد كه پيروان شيطان زيانكارانند )
┄═❁🍃❈🌹🍃🌹❈🍃❁═┄
سفیران فاطمیه
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۴۰۳ *═✧❁﷽❁✧═* چهار پنج روز پی درپی کنارقایق ها🚤 می ر
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۴۰۴
*═✧❁﷽❁✧═*
هیچ وقت مثل آن روز خوشحال نشدیم که بعد از شش ماه 🌙یکی از دوستان از استانداری خراسان تماس📞 گرفت و گفت جسد یک دختر هجده ساله ی مجهول الهویه در شهر تربت حیدریه پیدا شده که به مشخصات دختر شما نزدیک است.
در هوای سرد 🌨و سوزناک بهمن ماه این خبر همه را به وجد آورده بود!نمی دانستم چرا همه اینقدر خوشحال😌 شده ایم!یعنی ما به گرفتن جنازه ات هم راضی شده بودیم؟یا اینکه من اشتباه می کردم و ما به دنبال جنازه نمی رفتیم.مادر برایت لباس👕 نو دوخته بود و آقا برخلاف همیشه که ژاکت های 🧥قبلی را می شکافت وژاکتی با طرح جدید می بافت،کلاف نو خرید و شروع به بافتن ژاکتی کرد.فاطمه مقدار زیادی سبزی گرفته بود و آمادمی کرد که با همسایه ها بساط آش 🍲رشته راه بیندازد.
مادر که تا آن زمان حاضر نشده بود از ماهشهر جا به جا شود و در همان کانکس ها مستقر بود،تمام در و دیوار کانکس چرک مرده ی کارکنان شرکت ایران-ژاپن را جلا و صفا داد و دو دست لباست
را مثل قاب عکس🖼 به دیوار آویزان کرد و گفت:حالا دیگه همه ی خونه و خونواده آماده ن😍برین،خدا به همراهتون.
البته اول شال و کلاه👒 کرده بود که با ما بیاید.بعد با خواهش و التماس راضی اش کردیم که راه سخت و جا تنگ است و بچه ی کوچک داری،من و عبدالله و رحمان را از زیر قرآن ردکرد و آب پشت پایمان ریخت که زودتر برگردیم👌
همه می گفتند:خوش خبر باشی،دست پر برگردید.نمی دانستم چه جوابی باید به آنها بدهم ،به معنی مجهول الهویه شک کرده بودم😞
بین راه فکر 🤔می کردیم حرف های جن گیر ها و فالگیرها چقدر مایه ی دلخوشی است و چقدر این حرف های دلخوش❤️ کننده به مادرم روحیه داده بود و چقدر ما به این قصه ها عادت کرده بودیم.
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️