🖼 #طرح_مهدوی ؛ #عاشقانه_مهدوی
🗓 خسته شدم از این جمعهها نمیآیی؟
🙏 اللهم عجل لولیک الفرج
🖼 #طرح_مهدوی ؛ #عاشقانه_مهدوی
◽️ این همه چشمبهراهی نگرانم کرده آقا...
🙏 اللهم عجل لولیک الفرج
ZiyaratAleYasin1399.mp3
10.28M
🤲 قرائت زیارت #آل_یاسین
🎙 بانوای: #حاجمیثممطیعی
💠 قرار عاشقی در هیأت مجازی
سفیران فاطمیه
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۱۶۰ *═✧❁﷽❁✧═* بی تاب یک نگاه دیگر به آن دختر🧕 شده بو
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۱۶۰
*═✧❁﷽❁✧═*
بی تاب یک نگاه دیگر به آن دختر🧕 شده بودم. دلم میخواست می توانستم دوباره برگردم و بیشتر نگاه 👀کنم اما هنوز صدای سیلی دکتر سعدون در گوشم👂 زنگ میزد.
پرسید:چرا آمدید جبهه؟ میخواهید با ما بجنگید؟
نمیتوانستم به عربی صحبت کنم. صدا زدند: حامد، حامد...ترجم(ترجمه کن)
گفتم: مادر شهری که زندگی میکردیم اسیر 🙌شدیم.
گفت: دیچ المدینه چانت بحالت حرب( ان شهر در حال جنگ📛 بود)
گفتم: شما وارد شهر ما شدید و مارا دزدید و به اینجا اوردید.
مثل اینکه وجدان درد گرفته باشد با عصبانیت😡 همه را متفرق کرد و دستور داد ما را به سمت اتاق همان خواهری که حرس الخمینی(پاسدار) بود هدایت کنند و با تاکید
گفت: الچی ممنوع( صحبت کردن ممنوع)🚫
هرچه به اتاق نزدیک تر میشدم چهره ی محو دختری که از فاصله پانصد متری دیده 👁بودم واضخ تر میشد. نمیدانستم او کیست؟ دختری با قامت بلند، بیست و شش تا بیست و هفت ساله، سفیدرو با مانتو و شلوار خاکی همرنگ و فرم لباس خودم. چشمانی روشن اما مضطرب😨 داشت.
هنوز در باز نشده بود که از پشت پنجره گفت: سلام✋
هنوز جوابش را نداده بودیم که نگهبان با تحکم گفت: ممنوع🚫
گفتم: یعنی چی ! سلام هم ممنوع است؟
در را باز کردند و ما سه دختر ایرانی در کنار هم قرار گرفتیم.
محال است سه خانم کنار هم باشند و حرف نزنند👌 فارغ از همه ی مقررات ممنوعه از هم پرس و جو کردیم. همه چیز را با اعتماد تمام به هم میگفتبم، او خودش را اینطور معرفی کرد: من فاطمه ناهیدی، ماما 👩⚕هستم. بعد از اینکه درسم تمام شد به مناطق محروم رفتم چون احساس میکردم وجودم انجا لازم تر است💯
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
بسم الله الرحمن الرحیم
#سوره_مبارکه_توبه_آیه_۱۰۴
آیا نمی دانستند که فقط خداوند توبه را از بندگانش می پذیرد
و صدقات را میگیردو خداوند توبه پذیر و مهربان است.
سلام مولای ما
🏝به بیماری می مانم
درد کشیده و تنها در گوشه ای رها شده
که شب های طولانی زمستان را
در تب و اضطرار
صبح می کند به امید طبیبی و دوایی...
بازآی و پایان بخش
این تیره شبهای سرد غیبت را...🏝
⚘وَ لاَ رَایَةً إِلاَّ نَكَّسْتَهَا وَ لاَ شُجَاعاً إِلاَّ قَتَلْتَهُ وَ لاَ جَیْشاً إِلاَّ خَذَلْتَهُ
..و هر پرچمى را ساقط سازی و تمام شجاعانشان رابه قتل رسانی
و همه ی لشكرهايشان را مخذول و
مغلوب سازی⚘
📚مفاتیح الجنان،دعای عصر غیبت
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#شهید_علی_تجلایی
🌷🌷🌷🌷🌷
اگـه میخواهی محبوبخداشوی
گمنامباش؛
ڪارڪنبرایخدا،
نه برایمعروفیت👌
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#روزتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
🌷
🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
سفیران فاطمیه
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۱۶۰ *═✧❁﷽❁✧═* بی تاب یک نگاه دیگر به آن دختر🧕 شده بو
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۱۶۱
*═✧❁﷽❁✧═*
در یکی از روستاها ی اطراف بم بودم که خبر شروع جنگ📛 را شنیدم. با شنیدن این خبر به تهران آمدم و همراه با دکتر صادقی که در بندر عباس با او آشنا شده بودم و آقای زندی و برادر جرگویی و دو نفر از امدادگران دیگر راهی🚶♀ جنوب شدیم اول به جبهه ی غرب رفتیم اما سه روز بیشتر آنجا نماندیم چون به ما گفتند در جنوب بیشتر به ما نیاز💪 دارند.
به اندیمشک رفتیم. وقتی رسیدیم، نیروگاه برق را زده بودند و همه جا پر از دود بود. با دیدن 👀آن وضعیت از گروه خواستم به دزفول برویم و شب را آنجا بگذرانیم. گروه هم موافق بودند✅
اما کسی را به پایگاه وحدتی دزفول راه نمی دادند❌فقط نیروهای ارتش در آنجا مانده بودند. زن ها و بچه ها👧👶 را از شهر خارج کرده بودند. به عمویم زنگ زدم. به کمک او توانستیم شب را در دزفول بمانیم. شب وحشتناکی😰 بود. تمام وجودم را ترس و دودلی فرا گرفته بود.
از دودلی که به آن گرفتار شده بودم بدم میامد😖دلم میخواست زودتر تصمیم بگیرم. با خودم میگفتم کاش به حرف دایی ام گوش👂 داده بودم و به جبهه نمی امدم.
آخر فقط دایی ام مرا از سختی های جنگ می ترساند و می گفت: احساساتی شده ای، جنگ به این سادگی ها نیست👌 کشته شدن دارد، مفقود شدن دارد، اسارت🙌 دارد. ولی حرف آخر را مادرم زد.
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
🌙⭐️🌙⭐️
#سوره مبارکه ی توبه آیه ۱۲۲
🦋بسم الله الرحمن الرحیم🦋
👈وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَآفَّةً فَلَوْلاَ
نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ
فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ
إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ .
👈سزاوار نيست كه همه ى مؤمنان (به
جهاد) رهسپار شوند، پس چرا از هر
گروهى از ايشان دسته اى كوچ نمى
كنند تادر دين فقيه شوند و هنگامى كه
به سوى قوم خويش باز گشتند، آنان را
بيم دهند تا شايد آنان (از گناه و طغيان)
حذر كنند.
👌 در برنامه ريزى و مديريت ها، جامع
نگر باشيم تا توجّه به مسئله اى سبب
اخلال در مسائل ديگر نباشد. «ما كان
المؤمنون لينفروا كافّة»
- هجرت، ملازم ايمان است. يا براى دفاع
از دين، هجرت كنيد، يا براى شناختِ
دين.«فلولا نفر من كلّ فرقة»
- بايد از هر منطقه، افرادى براى شناخت
اسلام به مراكز علمى بروند تا در همه
مناطق، روحانى دينى به مقدار لازم
حضور داشته باشد.«من كل فرقة
طائفة»
- فقه، تنها فراگيرى احكام دين نيست،
بلكه همه ى معارف دينى قابل تحقيق،
دقّت و ژرف نگرى است. «ليتفقّهوا فى
الدّين»
🌙⭐️🌙⭐️
🦋⃟📸
#السلام_ایها_غریب
#یامهدے❤️
سر【فدای】قدمت
ای مَه کنعانی من
قَدَمی رنجه کن
ای دوست به【مهمانی】من
عمرمان رفت به
【تکرار】نبودن هایت
غیبتت سخت شد
از دست【مسلمانی】من
#گره_کور_ظهور_تو_منم_میدانم😞
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🏝دلم هوای تو کرده
بگو چه چاره کنم؟
روا بود که
گریبان ز هجر پاره کنم...🏝
⚘وَ ارْمِهِمْ یَا رَبِّ بِحَجَرِكَ الدَّامِغِ وَ اضْرِبْهُمْ بِسَیْفِكَ الْقَاطِعِ وَ بَأْسِكَ الَّذِی لاَ تَرُدُّهُ عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ
و اى خدا به سنگ درهم کوبنده ات آن ها را سنگباران کن. و با شمشير بُرنده ات، و سختی و عِقابى كه از قوم بدکار هرگز بر نگردانى، آنان را بزن.⚘
📚مفاتیح الجنان،دعای عصر غیبت
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج