eitaa logo
شهد شعر
295 دنبال‌کننده
116 عکس
97 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تا پاک کنی از همه دنیا اثرم را آتش زده ای دفتر شعر وهنرم را در پیله ی تنهایی خود ماندم و امروز پروانه شدم تا که ببینی ثمرم را
در بازار عطاران هیچگاه سر و کارت نخواهد افتاد ؛ با این همه فلفلی که از گونه هایت می پاشد
گاهی خدا از طریق آدم‌هایی که سر راهت قرار میده بهت میگه: من کنارتم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ما بی‌ دلیم و بی‌ دل هر چه کند رواست دل را به یادگار به معشوق داده‌ایم  
﷽ ▫️‹ إِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا.. › چون به مردم رحمتی بچشانیم، شادمان میشوند و چون به سبب کارهایی که کرده‌اند رنجی به آنان رسد، ناگهان نا اُمید می شوند !🌱 روم/۳۶ •┈—┈—┈✿┈—┈—┈• ✨اگه دلت رو به خدا بدی، یه آفتابی به زندگیت میندازه که نورش تمامِ دنیایِ اطرافت رو روشن میکنه..🌿 هیچ چیزی مثل تشکر از انسان را مهربان نمیکند .. ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎
نگاه مادری حتی به هیزم می‌کند زهرا و آتش را پر از گل‌های گندم می‌کند زهرا مراقب بود در آتش نسوزد چادرش، شاید_ که زینب را در این چادر تجسم می‌کند زهرا به گوش‌ات خورده آیا آب آتش را بسوزاند؟! میان موجی از آتش تلاطم می‌کند زهرا دلیل زندگی را در تماشای علی می‌دید علی را در شلوغی ناگهان گم می‌کند زهرا علی را با چه حالی از میان کوچه‌ها بردند که با خاک عبای او تیمم می‌کند زهرا صدای پای رفتن از در و دیوار می‌آید علی تابوت می‌سازد، تبسم می‌کند زهرا نمی‌گنجد درون خاک، اقیانوس بی‌پایان مزارش را نهان در قلب مردم می‌کند زهرا ✍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از رباعی_تک بیت
رازِدل درسینه پنهان کن مگو حتی به دوست محرم تو هیچ کس جز، سینه ی غمبار نیست @robaiiyat_takbait
4_5821294000350432511.mp3
6.04M
رفتنی 🐾 🎙 ❤️ _______________________ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
از وجودم عشق می‌گیرد شراب خانگی نسبتی داریم پاییز و من و دیوانگی برگ‌ریزان نگاهت مرگ‌ریزان من است می‌کشی روح مرا تا سرحد ویرانگی ذله‌ام کرده‌ست عکس بی‌پناهت کنج قاب هر چه نزدیکش می‌آیم می‌کند بیگانگی غم تمام روز دور سینه‌ام پر میزند یک کلاغ خودسر و اینقدر سرسختانگی؟! تا کسی در کوچه نام کوچکت را می‌برد بیقراری در صدایم میکند پرچانگی روی کیک خاطراتم شمع روشن کرده‌اند شانه‌ام را می‌شکافد لذت پروانگی ای انار سرخ باقیمانده روی شاخه‌هام! تا ابد خوش باش با حس یکی‌یک‌دانگی 📚