هدایت شده از باقیات الصالحات
Eb Gh:
یه خاطره شیرین از مسجدی شدن یه جوون آبادانی.
داداشم روحانیه، وتوی آبادان طلبه ومبلغه.
تازه فیلم مارمولک اکران شده بود. وخیلی سرو صدا کرده بود.
داداشی ما تعریف میکنه :یه روز از خیابون عبور میکردم که یه جوونی برای خندوندن رفقاش، با صدای بلند صدام کرد مارمولک.
منهم که پیشکسوت کونگ فو وکیک بوکسینگ بودم. هیکل ورزیده ای داشتم با قد بلند وچهارشانه به سمتش رفتم. بنده خدا، هاج و واج مونده بود که عکس العمل من چی میتونه باشه؟
رفتم کنارش وبا خنده بهش گفتم بی انصاف، من با این هیکل. حداقل میگفتی تمساح، دایناسور. آخه به این هیکل میخوره بهش بگی مارمولک؟
یه دفعه همه با هم از خنده منفجر شدیم. وکلی خندیدیم.
بنده خدا جوون آبادانی ما کلی معذرت خواهی کرد وگفت حاج آقا فقط خواستیم کمی شوخی کرده باشیم. خلاصه حلال کنید.
منهم که فتح باب دوستی باز شده بود. بهش گفتم حلال حلالی فقط الان وقت اذانه بیایید باهم بریم مسجد نماز اول وقت.
حالا پس از سالها اون جوون ودوستاش از بچه های هیئتی ومسجدی پای کار هستن. دمشون گرم.
#عمامه پرانی
#جذب حداکثری
هدایت شده از باقیات الصالحات
نکته های ناب⚡️
یه خاطره شیرین از مسجدی شدن یه جوون آبادانی.
داداشم روحانیه، وتوی آبادان طلبه ومبلغه.
تازه فیلم مارمولک اکران شده بود. وخیلی سرو صدا کرده بود.
داداشی ما تعریف میکنه :یه روز از خیابون عبور میکردم که یه جوونی برای خندوندن رفقاش، با صدای بلند صدام کرد مارمولک.
منهم که پیشکسوت کونگ فو وکیک بوکسینگ بودم. هیکل ورزیده ای داشتم با قد بلند وچهارشانه به سمتش رفتم. بنده خدا، هاج و واج مونده بود که عکس العمل من چی میتونه باشه؟
رفتم کنارش وبا خنده بهش گفتم بی انصاف، من با این هیکل. حداقل میگفتی تمساح، دایناسور. آخه به این هیکل میخوره بهش بگی مارمولک؟
یه دفعه همه با هم از خنده منفجر شدیم. وکلی خندیدیم.
بنده خدا جوون آبادانی ما کلی معذرت خواهی کرد وگفت حاج آقا فقط خواستیم کمی شوخی کرده باشیم. خلاصه حلال کنید.
منهم که فتح باب دوستی باز شده بود. بهش گفتم حلال حلالی فقط الان وقت اذانه بیایید باهم بریم مسجد نماز اول وقت.
حالا پس از سالها اون جوون ودوستاش از بچه های هیئتی ومسجدی پای کار هستن. دمشون گرم.
#عمامه پرانی
#جذب حداکثری
نکته های ناب⚡️
یه خاطره شیرین از مسجدی شدن یه جوون آبادانی.
داداشم روحانیه، وتوی آبادان طلبه ومبلغه.
تازه فیلم مارمولک اکران شده بود. وخیلی سرو صدا کرده بود.
داداشی ما تعریف میکنه :یه روز از خیابون عبور میکردم که یه جوونی برای خندوندن رفقاش، با صدای بلند صدام کرد مارمولک.
منهم که پیشکسوت کونگ فو وکیک بوکسینگ بودم. هیکل ورزیده ای داشتم با قد بلند وچهارشانه به سمتش رفتم. بنده خدا، هاج و واج مونده بود که عکس العمل من چی میتونه باشه؟
رفتم کنارش وبا خنده بهش گفتم بی انصاف، من با این هیکل. حداقل میگفتی تمساح، دایناسور. آخه به این هیکل میخوره بهش بگی مارمولک؟
یه دفعه همه با هم از خنده منفجر شدیم. وکلی خندیدیم.
بنده خدا جوون آبادانی ما کلی معذرت خواهی کرد وگفت حاج آقا فقط خواستیم کمی شوخی کرده باشیم. خلاصه حلال کنید.
منهم که فتح باب دوستی باز شده بود. بهش گفتم حلال حلالی فقط الان وقت اذانه بیایید باهم بریم مسجد نماز اول وقت.
حالا پس از سالها اون جوون ودوستاش از بچه های هیئتی ومسجدی پای کار هستن. دمشون گرم.
#عمامه پرانی
#جذب حداکثری