eitaa logo
تنها ساحل آرامش
68 دنبال‌کننده
4هزار عکس
108 ویدیو
5 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم داستان ها و داستانک ها تولیدی است. لطفا مطالب تولیدی را فوروارد بفرمایید.
مشاهده در ایتا
دانلود
های خاص ات را فقط در راه خودت به ما کن. مگذار ذره ای از ام، صرف کاری، نیتی، هدفی جز تو شود. @sahel_aramesh
۱۶ آبان ۱۳۹۸
هر شب برای بیدار می شد. حال و هوای را دوست داشت. وقتی دستش را برای بخشش گناهان بالا می برد، گرمای اشک را روی گونه هایش حس و با خدا عشق بازی می کرد. خلوت با خدا برایش بهترین بود. صبح خاصی داشت. آن روز کار زیاد داشت. اصلاً وقت نداشت. مادرش از او خواست برایش سبزی بخرد. رو به مادر شد و با حالتی عصبی گفت:«مادر وقت گیر آوردی؟ می دانی امروز خیلی کار دارم، سفارش سبزی می دهی؟» غم صورت را گرفت. گفت:«ببخشید حرف بی جایی زدم. سبزی نمی خواهم.» از خانه بیرون رفت. نیمی از کارهایش ماند. خسته تر از همیشه سر بر بالش گذاشت. صبح نزدیک قضا شدن نماز شد. نمازش را خواند. فکر کرد. گفت:«آه، مادرم را ناراحت کردم. به همه کارها نرسیدم. خلوت با خدا را هم از دست دادم.» أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: إِنَّ اَلرَّجُلَ يُذْنِبُ اَلذَّنْبَ فَيُحْرَمُ صَلاَةَ اَللَّيْلِ وَ إِنَّ اَلْعَمَلَ اَلسَّيِّئَ أَسْرَعُ فِي صَاحِبِهِ مِنَ اَلسِّكِّينِ فِي اَللَّحْمِ . الکافي , جلد 2 , صفحه 272 امام صادق عليه السّلام فرمود: همانا شخص گناهى مرتكب مى‌شود و بر اثر آن از نماز شب محروم مى‌شود و تأثير كار بد در صاحبش از تأثير كارد در گوشت زودتر است. @sahel_aramesh
۱۷ آبان ۱۳۹۸
صبح جمعه ها دعای ندبه روزیتون☺ @sahel_aramesh
۱۷ آبان ۱۳۹۸
🍁 با چشم های درشتش به دست مادر خیره شده بود. در باز شد. پدر جلو آمد. صورتش را بوسید. مادر نگاهش روی دست های خالی پدر خشک شد. صورتش را به طرف دیوار چرخاند. اشک غلتیده روی گونه های استخوانی اش را پاک کرد. چه می توانست بگوید. هر چه می گفت جز درد بر دردشان نمی افزود. اما چشم های از کاسه بیرون پریده حرف های زیادی داشتند که با هم بزنند. از جنگ و قحطی تحمیلی و مرگ ضعیف ترها حرف می زدند. پنهانی اشک می ریختند تا دل سوزان دیگری را نسوزانند. نگاهشان روی پوست به استخوان چسبیده قفسه سینه فرزندشان برگشت. خوشحال بودند. تپش قلبش سینه نحیفش را حرکت می دهد. هر چند نمی توانست مثل گذشته بخندد. بدود. بگرید. بلند فریاد بزند. بالا و پایین بپرد. 🍂 قحطی حتما زمانی به نقطه پایان می رسید. اگر فرزندشان می توانست آن را تحمل کند، دوباره مثل قبل حالش خوب می شد. مادر با امید برایش داستان روزهای خوب، شاد و بدون جنگ را تعریف می کرد تا شاید خواب او را با خود به سرزمین های سبز و خرم ببرد، شاید خواب غذایی لذیذ ببیند. دلش آرام گیرد و گرسنگی کمتر آزارش بدهد. 🍁 گرسنه بود. خواب سراغش نمی آمد. اما مادر آنقدر حرف های گرم زد و از غذاهای خوشمزه برایش تعریف کرد که چشمانش گرم شد. به خواب رفت؛ خوابی عمیق. مادر در جستجوی غذا همراه پدر از اتاق بیرون رفتند. بالاخره توانستند غذای ناچیزی به دست آورند. خوشحال به خانه برگشتند. وارد اتاق شدند. چشمانشان به سینه آرام گرفته فرزند خیره ماند. غذا از دست پدر افتاد. اشک روی گونه های مادر جاری شد. جلو رفت. بدن سرد او را در آغوش گرفت. @sahel_aramesh
۱۷ آبان ۱۳۹۸
از همه شلوغی ها و هایت که اگر این شلوغی ها نبود، هدر می رفت در راه همه شلوغی ها و هایمان را فقط برای خودت قرار ده و از همه شان، و باش. @sahel_aramesh
۱۷ آبان ۱۳۹۸
🌸 نمازم را قامت بستم. بسم الله الرحمن الرحیم گفتم. وارد سالن شرکت شدم. همکارم به جای آنکه کار کند، گوشه دنجی پیدا کرده و خوابیده بود. برایش برنامه ریختم. فردا نخواهم گذاشت مثل امروز از زیر بار مسئولیت شانه خالی کند. 🌼 زنم غر می زد. از بچه ها شکایت می کرد. اخم هایم در هم رفت. دستی تکان دادم. با خودم گفتم:«بگذارید نمازم تمام شود. خدمتتان می رسم.» 🌸 ناگهان صدای خنده دخترم بلند شد. بلند گفت:«بابا، نمازت تمام شد. چرا بلند شدی. نمازت چهار رکعتی نیست؟» 🌼 از خجالت آب شدم. حتی برای لحظه ای دلم با خدا نبود. أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : إِنَّ اَلْعَبْدَ لَيُرْفَعُ لَهُ مِنْ صَلاَتِهِ نِصْفُهَا أَوْ ثُلُثُهَا أَوْ رُبُعُهَا أَوْ خُمُسُهَا وَ مَا يُرْفَعُ لَهُ إِلاَّ مَا أَقْبَلَ عَلَيْهِ مِنْهَا بِقَلْبِهِ وَ إِنَّمَا أُمِرُوا بِالنَّوَافِلِ لِتَتِمَّ لَهُمْ بِهَا مَا نَقَصُوا مِنَ اَلْفَرِيضَةِ. علل الشرایع , جلد 2 , صفحه 328 امام صادق عليه السّلام فرمودند: بسا نماز بنده نصف يا ثلث و يا ربع و يا خمسش بالا مى‌رود و بالا نمى‌رود از نماز مگر همان مقدارى كه بنده آن را با حضور قلب خوانده و انجام داده فلذا بندگان مأمور شده‌اند به خواندن نوافل تا بدين ترتيب نقائص از فرائض خود را تتميم و تكميل كنند. @sahel_aramesh
۱۸ آبان ۱۳۹۸
🍄 داخل مجازآباد به گردش پرداخت. اخبار روز را مطالعه کرد. برای کاری در سایت ها به جستجو پرداخت. خیلی اتفاقی کلیپی باز شد. خانم مسنی با مانتو زرشکی، روسری، شلوار و کفش مشکی به سؤال های آقای مصاحبه گر پاسخ می داد. خانم می گفت:«مدرک فقه و اصول دانشگاهی دارد و مخالف حجاب اجباری است. چون در قرآن آیه ای که به صراحت به این مهم بپردازد وجود ندارد و هر چه هست تفسیر است.» 🍄 با خود گفت:«عجب، باشد حرف شما قبول. اما من که بی سواد نیستم. خدا را شکر الان هم عهد دقیانوس نیست که اگر به مجهول یا مطلب شبهه ناکی برخوردیم دسترسی به حق و واقع سخت باشد. همین الساعه درست یا اشتباه بودن حرفتان اثبات می شود.» 🍄 کلیپ را تا آخر گوش داد. نکته زیاد داشت و الحمدلله تمامش برخلاف توهمات مصاحبه گر قابل جواب بود. قرآن را باز کرد. آیه 59 سوره احزاب خطاب به پیامبر فرموده بود:« *يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنينَ يُدْنينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلاَبِيبِهِنَ‏ ذلِكَ أَدْنى‏ أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحيما؛* اى پيامبر، به همسران و دختران خود و زنان مؤمنان بگو: روسرى‏هاى بلند خويش را بر خود فرو پوشند كه مناسبتر است، از آن جهت كه [به متانت و وقار] شناخته شوند و مورد آزارِ [هرزگان‏] قرار نگيرند؛ و [در مورد كوتاهيهاى گذشته‏] خدا آمرزگارى است مهربان.» 🍄 با خود گفت:«نعوذ بالله مانده ام بشر را چه کسی خلق کرده خدا یا مدعیان نه به حجاب اجباری؟ در این آیه خداوند واضح و روشن درباره حجاب داشتن زنان، نحوه پوشش و چرایی آن صحبت می کند. نیاز به تفسیر هم ندارد. خدا انسان را آفریده به تمام نیازهایش واقف است. حالا این مدعیان یعنی از خدا هم بیشتر سرشان می شود؟ یعنی می دانند اگر زن بدون حجاب بیرون برود، هیچ کس جسم و روحش را نخواهد آزرد؟ یا اینکه اگر چنین اتفاقی افتاد و زنان معترض شدند؛ از زیر بار مسئولیت حرفشان شانه خالی خواهند کرد و نظریه های پوسیده و امتحان پس داده غرب را دوباره در چرخه حرف هایشان به آسیاب خواهند ریخت؟» 🍄 دلش به حال زنانی سوخت که فریب این حرف های بزک کرده را می خورند. هوای نفسشان را پروار می کنند و خودشان را درون باتلاق فساد گرفتار می سازند. با خود گفت:«چرا زن ها آنقدر که به شوهرشان برای زن دوم حساس هستند به خودشان برای شوهر دوم حساس نیستند؟ البته زن دوم برای مرد با داشتن زن اول حرام نیست اما شوهر دوم با وجود شوهر اول برای زن حرام است. حرمتش هم واضح است. زن که چند شوهر داشته باشد مثل این است که چند کشاورز بر سر یک زمین بروند و بذر بکارند. آخر سر موقع درو بر سر مالکیت محصول جنگ در می گیرد. واقعا چطور می شود مردی تمام زیبایی ها و عشوه گری های زنی را ببیند و در او طمع نکند؟ کنار گذاشتن حجاب یعنی برداشتن گام اول برای افتادن درون باتلاق فساد.» 🍄 قرآن را بست. به اطرافش نگاهی انداخت. صدای خنده بچه ها از بیرون خانه به گوشش رسید. دوباره واگویه کرد:«مگر ما همه مسلمان نیستیم؟ مگر قبول نکردیم زیر پرچم اسلام زندگی کنیم؟ مگر نمی خواهیم در امنیت به سر ببریم؟ مگر قوانین مدنی و اجتماعی جمهوری اسلامی را قبول نکرده ایم؟ پس چرا می خواهیم مثل کفار باشیم؟ خودمان را شبیه بدترین مردمانشان کنیم و اسمش را بگذاریم آزادی عمل و مختار بودن، آیا این جز هرج و مرج در جامعه و گسستن نظام خانواده چیزی به دنبال دارد؟» 🍄 آهی کشید. غم بر چهره اش نشست. بلند خواند: *ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی * *این ره که تو می روی به ترکستان است* @sahel_aramesh
۱۸ آبان ۱۳۹۸
رحمت خاصه خود را بر فرود آور به آن دو کن همانگونه که در به ما رحم کردند @sahel_aramesh
۱۸ آبان ۱۳۹۸
حالش بد بود. برای بیماری به بیمارستان منتقل شد. دو روز گذشت. برای ملاقاتش رفتم. با تمام هم اتاقی هایش شده بود. از حال بیماران کل بخش خبر داشت. غصه شان را می خورد. درد خودش را فراموش کرده بود. برایم از پیرزن تنهایی در طبقه پایین صحبت کرد. گفت:«خوشحال می شود به ملاقاتش برویم.» دستم را گرفت. به ملاقات پیرزن بردم. دهانم باز مانده بود از و که نثار اطرافیانش می کند. أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: إِنَّ أَكْمَلَ اَلْمُؤْمِنِينَ إِيمَاناً أَحْسَنُهُمْ خُلُقاً الکافي , جلد 2 , صفحه 99 امام باقر عليه السّلام فرمود:كاملترين مؤمنان در ايمان خوش‌خلق‌ترين آنهاست. قَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ : اَلْمُؤْمِنُ مَأْلُوفٌ وَ لاَ خَيْرَ فِيمَنْ لاَ يَأْلَفُ وَ لاَ يُؤْلَفُ الکافي , جلد 2 , صفحه 102 امير المؤمنين عليه السّلام فرمود:مؤمن الفت گير است و كسى كه الفت نگيرد و با او الفت نگيرند خير ندارد. @sahel_aramesh
۱۹ آبان ۱۳۹۸
هوا گرم بود. دنبال جای خنکی می گشت. باید انرژی اش را برای ادامه حیات حفظ می کرد. از دور دریچه ای توجهش را جلب کرد. به طرفش دوید. به آن رسید. هوای خنک از سمت دیگر دریچه به بیرون هل داده می شد. نفس عمیقی کشید. در اندیشه اش آنجا را بهشتی زیبا تصور کرد. خوشحال شد. گفت:«بالاخره به سعادت واقعی دست یافتم. به بهشت برین رسیدم.» آهسته و با احتیاط از دریچه گذشت. آهسته قدم بر می داشت. صدای غار و غور شکمش بلند شد. به دنبال غذا گشت. تمام محیط اطرافش را بررسی کرد. غذایی پیدا نکرد. تعجب کرد که این دیگر چه بهشتی است. سطلی را کنار دیوار دید. با خوشحالی به طرفش رفت. از دیوار بالا رفت. خم شد تا داخل سطل را دید بزند، سقوط کرد. داخل سطل گرفتار شد. دور تا دور سطل چرخید. تلاش کرد تا به بیرون راهی بیابد؛ ولی نتوانست. با خود گفت:«نباید نا امید شوی. یادت هست که نا امیدی برادر مرگ است.» زندانی شده بود. تلاش هایش به نتیجه نرسید. صدای داد و فریادهایش را کسی نمی شنید. کسی برای نجاتش نمی آمد. نا امید شد. تشنگی و گرسنگی توانش را گرفت. وسط سطل خوابید. دست از تلاش برداشت. بعد چند روز بدنش خشک شد. توان هیچ حرکتی نداشت و بالاخره با چشمان باز مرد. @sahel_aramesh
۱۹ آبان ۱۳۹۸
های به انجام نرسانده مان را بپذیر و آن را به ختم کن و را ضمیمه اش کن که اگر این ها را تو انجام ندهی، ما را چه ثمر.. هر چه هست از تو است و ما جز به درگاهت، هیچ کجا نرویم @sahel_aramesh
۱۹ آبان ۱۳۹۸