eitaa logo
تبلیغات به صرفه
658 دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
34 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 حتی در صورتی که فرزندتان خرابکاری بزرگی کرده، خودتان را کنترل کنید. 🎗️ هرچند سخت است اما سعی کنید تُن صدایتان را بالا نبرید. 💣 اغلب والدین که بزرگترهای آنها نیز با صدای بلند با آنها صحبت کرده‌اند، عادت به این کار دارند و ترک این رفتار برایشان سخت است ، شما سعی کنید این چرخه معیوب را ترک کنید. ✨ یک نفس عمیق بکشید و به جای فریاد زدن، آرام صحبت کنید و به خاطر داشته باشید که فریاد زدن تنها رفتار اشتباه را در کودک شما تقویت می‌کند. ✅ عبارت هایی که لجبازی کودکان را بیدار میکند: 🚫 نکن 🚫 بیا بشین 🚫 مگه نگفتم دست نزن 🚫 باز رفتی سر کمد 🚫 چند بار باید بگم 🚫 خراب میشه ها ═══‌🖤ℒℴνℯ🖤══ 🥀@sahele_aramesh313🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاردستی پروانه خانم خوشگل 🦋 یه کاردستی ناز و ساده برای شروع یک روز خلاقانه 🤩 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ═══‌🖤ℒℴνℯ🖤══ 🥀@sahele_aramesh313🥀
🔮 مجموعه پیام‌های مکتب عاشورا ♨️ پیام دوّم: باختن دنیا و آخرت، به وعده‌ی دنیا‼️ ✅ تصوّر اشتباه بسیاری از ما این است که گمان می‌کنیم عمر سعد، آخرتش را به دنیا فروخت. در صورتی که او هم دنیا و هم آخرتش را به وعده‌ی دنیا فروخت! ═══‌🖤ℒℴνℯ🖤══ 🥀@sahele_aramesh313🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من یه گل پرپرم🥀 مثل کبوترم من یه بچه شش‌ماهه👼 علی‌اصغرم من وقتی بابام تنها شد😔 اومد به خیمه‌ی من گفت پسرم می‌آیی بریم به جنگ دشمن👹 با اینکه بچه بودم دلم می‌خواست بجنگم⚔ دشمنای بابا رو من بیارم تو چنگم😡 بابام منو بغل کرد✨ آورد پیش دشمنا رو کرد به سمت اونا گفت با حال التجا😞 بچه من تشنشه هیچ پناهی نداره😢 یه قطره‌ای آب می‌خواد💧 اون گناهی نداره یه دفعه‌ای گلوم سوخت پاره شد و خون اومد😣 به زیر خون گلوم دست باباجون اومد حال شما بچه‌ها🌸 نوگلای با صفا برام گریه کنید😢 همیشه روز و شبا ═══‌🖤ℒℴνℯ🖤══ 🥀@sahele_aramesh313🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📻 | قسمت دوم 🔸عزیزجون این قسمت قراره برای ما و نوه‌اش از بدقولی مردمی بگه که اصلا رسم مهمون نوازی رو به جا نیاوردن، قصه مردم کوفه! اما عزیز برای گفتن قصه این قسمت یه شرط گذاشته... ═══‌🖤ℒℴνℯ🖤══ 🥀@sahele_aramesh313🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 🥀 حقیقتاً دوست دارم بدانم نوشته‌های دفتر علی، خیالی است یا داستان جوانی که از اصل قضیه کناره گرفته و حالا احساسش فروکش کرده، با تسلط و تحلیل، گذشته‌اش را نوشته است. همیشه این دیر فهمیدن‌ها چقدر زجر آور است؛ وقتی می‌فهمی که زمان گذشته است و دیگر نمی‌توانی کاری انجام بدهی. قالیچه را بر می‌دارم. کتابم را زیر بغلم می‌گیرم و در پناه سایه‌ی دیوار حیاط دراز می‌کشم. اگر نمی‌ترسیدم که اهل خانه بیدار شوند، فواره‌ی حوض را باز می‌کردم و از صدای آب لذت می‌بردم. در این فضا حال و حوصله‌ی خواندن درباره‌ی تاریخ آمریکا را ندارم. کتاب را بالای سرم می‌گذارم که نبینمش. دستم را زیر سر ستون می‌کنم. بوی ریحان و تره حالم را جا می‌آورد. به قول مسعود: چینه دان احساسم پر از لذت می‌شود. خیره می‌شوم به قامت کشیده‌ی ریحان‌ها و برگ‌هایی که از دو طرف دستشان را باز کرده‌اند. ماچ صدا داری برایشان می‌فرستم که صدای خنده‌ی علی متوقفم می‌کند: _ حال می‌کنی‌ ها. لبم را تو می‌کشم و نگاهن را بالا می‌آورم، دمپایی می‌پوشد و می‌آید: _عشق‌اند این ریحون‌ها. با تعجب چشمانش را گشاد می‌کند: _دیگه نه به این غلظت. این جنس مذکر، اگر کمی دلش را روغن کاری می‌کرد، دنیا خیلی قشنگ‌تر می‌شد. اصلاً کجا ظرافت و لطافت را می‌شود حالی این‌ها کرد. هر چند که هروقت دلشان بخواهد، قوه‌ی ادراکه‌ی تشخیص زیبایی‌شان بالاست. و الا که مثل بُلَها فقط نگاهت می‌کنند و تو باید ممنون باشی که قضاوتت نمی‌کنند. می‌نشینم تا علی‌ هم بنشیند. می‌گوید: _ خوشمزگی و خوش‌بویی‌شو قبول می‌کنم، اما درک لذت عشق را باید دفاع کنی. شانه بالا می‌اندازم و می‌گویم: _ تو دراز بکش و از زاویه‌ی دیدی که من داشتم چند دقیقه نگاه کن، بعد حست رو بگو. بلند می‌شوم و کمی از قالیچه فاصله می‌گیرم تا تمرکزش بهم نریزد. علی دراز می‌کشد؛ حالا دارم از بالا ریحان‌ها را می‌بینم. همه‌ی دست‌ها رو به آسمان بلند شده‌اند. چه با نشاط ... یاد باغچه‌ی طالقانمان می‌افتم. ظهرها و غروب‌ها با چه ذوقی سبزی می‌چیدم. دلم برای آن روز‌ها تنگ شده است‌. پدربزرگ وقتی سبزی می‌کاشت و به درخت‌ها رسیدگی می‌کرد، هم صحبتشان می‌شد، گاهی برایشان حافظ و سعدی زمزمه‌ می‌کرد. گاهی همین‌طور که بیل می‌زد درد دل هم می‌کرد، زمانی خسته کنار جوی آبشان می‌نشست و تسبیحش را به یاری می‌گرفت و لذت‌مند نگاهشان می‌کرد. فرق آن میوه‌ها و سبزی‌ها را فقط موقع خوردن می‌فهمیدی‌. ادامه دارد ... ═══‌🖤ℒℴνℯ🖤══ 🥀@sahele_aramesh313🥀
🌙خدايا ✨در این شبهای نورانی ✨ به حرمت آقامون ✨امـام حسيـن (ع) ✨بـرای همـه ی مـا ✨خیـر و برکت ✨سـلامتی ✨آرامش و پیشرفت ✨زنـدگی پراز خوشبختی ✨ عبـادت مورد قبول و ✨پراز استجابت دعا قرار بده 🌙 شبتون در پناه خدا 🌸 ═══‌🖤ℒℴνℯ🖤══ 🥀@sahele_aramesh313🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا