eitaa logo
ساحل رمان
8.5هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
971 ویدیو
19 فایل
رمان‌های [ نرجس شکوریان‌فرد ] را این‌جا بخوانید✨ . . بعضی لحظه‌ها سخت و کسل‌کننده می‌گذرند :( . یک حرفی نیاز دارم تا این لحظات ناآرام را، آرام‌بخش کنم🌱 . نویسنده‌هایی هستند که خاص لحظات من می‌نویسند♡✍🏻 . . ارتباط با ما: @sahele_roman
مشاهده در ایتا
دانلود
مصطفی گفت: - آقا اگر موبایل خلقتش مثل روز و شب بود، خوب بود. شب که می‌شد خاموش می‌شد، روز روشن. بدی‌ها رو حذف می‌کرد، خوبی‌ها رو منتقل می‌کرد! . 📖- عاشق شو 📽- @SAHELEROMAN | ساحل رمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
••🫀🪐 . . •| رمان عاشق شو |• فصل دوازدهم / قسمت هفتادودوم دلش می‌خواست همیشه مهدی را راضی ببیند مخصوصا این روزها که می‌دید مهدی علاوه بر کارهای معمولی و بی‌مزۀ معاونت، سخت دستگیر پسرها شده است، بیشتر تلاش می‌کرد فضای خانه را مطلوب نشان بدهد تا میان ده‌ها کار و بار مهدی، بار خانه سبکتر باشد. مهدی کمی نگاهش کرد و گفت: - رفتی دوباره؟ لبخند نشست گوشه لبش. - نرفتم. حواسم شش دنگ پیش شماست. - رفتی و برگشتی. - چی می‌گید با بچه‌ها؟ چی بگم خوبه؟ - امروز شنیدم پا کردی تو کفش من! ابروهای مهدی بالا رفت: - پای ما کجا، کفش شما بانو! - داشتی بحث مغالطات می‌کردی ای مرد! صدای خنده مهدی سکوت شب باغ را شکست. - باور کن امروز حس کردم که فرمولای فیزیک و شیمی اصلا سطحشون پایینه مقابل بحث منطقی و فلسفی! هرچی یاد گرفته و نگرفته بودم ریختم وسط تا تونستم قانعشون کنم! - پشت پنجره بحث می‌کردید، شنیدم. گفتم کاش مهدی اول بهشون می‌گفت خطای ذهن توی فرآیند فکر کردن اختلال ایجاد می‌کنه و نمی‌ذاره که ذهن به درک و فهم صحیح برسه؛ نتیجه هم می‌شه همۀ این فکرهای غلطی که داشتن به زبون می‌آوردن! - باور کن محبوب، خودشون می‌فهمیدن که دارن خطا می‌کنن و به اشتباه استدلال می‌کنن اما خب باز هم دنبال اثبات غلط‌شون بودن. . . . [ برای خوندن هر شب دو قسمت از رمان، کافیه عضو کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ] ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!! 🌊@SAHELEROMAN | ساحل رمان
12.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حُسِین‌می‌شنوم‌هرچه‌یاحَسَن‌میگویم💚 @SAHELEROMAN
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من غبارم! شرفم خاکِ بقیع حسن است؛ تا بر این فرش نشستم نتکانید مرا...🍂 @SAHELEROMAN |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
••🫀🪐 . . •| رمان عاشق شو |• فصل دوازدهم / قسمت هفتادوسوم خودشون همون اول بحث که گفتم دارید مغالطه می‌کنید، چند تصویر و تعریف کردن که آدم رو به اشتباه می‌اندازه! اما خب وقتی دانشمند و سیاستمدارش با مغالطه کارش رو جلو می‌بره، دیگه از جوان چه توقعی داری. - حالا چی می‌گفتن؟ در ذهن مهدوی حرف علیرضا مرور شد علیرضا خیلی سرحال‌تر از قبل شده بود و طاقت حال به هم ریختۀ جواد را نداشت. - آقا خودتون می‌گید نهایت دنیا خوشبختی آدمه، از اون‌طرف هم می‌گید نهایت زندگی آدم مرگه دیگه، خب آقا نهایت خوشبختی مرگه، پس چرا خودکشی رو بد می‌دونید؟ محبوبه دل‌نگران شد از این حرف و گفت: - وای مهدی جواد دیگه چرا این رو گفت؟ مهدی لبانش را با تأمل جمع کرد و گفت: - بحث‌شون سر این فیلم‌ها و عکسای وحشتناکه اروپا و آمریکا بود؟ - کدوم؟ - ولش کن. - نه نه بگو قول می‌دم حالم بد نشه! مهدی کلافه از دست خودش که چرا دارد استفراغ‌های فرهنگ اشتباهی را در خانه‌اش می‌آورد گفت: - همین که یه مدل بیمارستان یا بعضی کشورای غرب و آمریکا یه مدل تابوت مرگ راه انداختن! - یا بسم‌الله! بیمارستان برای درمانه، مرگِ چی؟ - ببین! - نه بگو! - اون‌جا مثل ما نیستند که طرف پیر که می‌شه محترم‌تر بشه یا مریضی لاعلاج بگیره، همه بسیج بشن با دارو و دعا پشتیبانی کنن برای درمان، . . . [ برای خوندن هر شب دو قسمت از رمان، کافیه عضو کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ] ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!! 🌊@SAHELEROMAN | ساحل رمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا