~•~•~•◍⃟
به کدوم یکی از ائمه ارادت بیشتری داری🙏🏻
و دوست داری به نیابت ازشون🌱
تو این ایام نذری کتاب بدی؟
🖤روی نامشون کلیـــــک کــــن🖤
📬و نام امام.....و فیش واریزی رو برامون ارسال کنید.👇
💌- @sahele_roman
❥︎•❥︎•❥︎•❥︎•❥︎•❥︎•❥︎•❥︎•❥︎•❥︎•❥︎•❥︎•❥︎
💔 امــــــــــــام علـــــــے(؏)
🖤 حضــــــرٺ زهـــــرا(س)
💔 امـــــــام حـــــــــسن(؏)
🖤 امـــــــــــام حــــسین(؏)
💔 امــــــــــــام ســـــجاد(؏)
🖤 امـــــــــام محمد باقر (؏)
💔 امـــــــــام صـــــــادق (؏)
🖤امــــــام موسے ڪاظم (؏)
💔 امــــــــام رضــــــــــــا (؏)
🖤 امـــــــام جـــــــــــواد(؏)
💔امـــــــام هــــــــــــادی(؏)
🖤 امام حسن عسڪرے (؏)
💔امــــــــام زمــــــــان (؏)
❥︎•❥︎•❥︎•❥︎•❥︎•❥︎•❥︎•❥︎•❥︎•❥︎•❥︎•❥︎•❥︎
🌱¦ #صدقه_کتاب
📕¦ #نذری_کتاب
🕯¦ #فاطمیه
💳 ¦شماره کارت:
(برای کپی شماره را لمس کنید)
5041721039933271||@saheleroman||
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بعضی حرفا معمولیه،
اما درکش کار هر کسی نیست.
ممکنه حتی مسخره کنند
اما
آدمای خوب، که روحشون سالمه
خوب میفهمن💠
این کلیپ رو به دوستانتون هدیه بدید
#فاطمیه
@saheleroman
ساحل کانالی برای لحظات خوب
قسمت هفتم.mp3
1.83M
°
بعد از شعب ابیطالب
خدیجه ضعیف و بیمار شده بود
و با رفتنش دریای محبتِ خانه جمع شده بود...🍂🥀
.
سختی دنیا تمام نشدنیست💔
تو باید مقاوم بمانی💫
🖤| #فاطمیه
📖| #کتاب_مادر
✍| #نرجس_شکوریان_فرد
|@saheleroman|
°
راست و درست زندگی کردن🛤
قاعدههای خوشبختی را در زندگی کسی دیدن💫
چند روزی، چند ساعتی⏳
لحظاتی با یک عزیز بیهمتا گذراندن💞
در خانهی او تکیه به دیوارش دادن 🏡
و چشم دنبالش داشتن😍
فکر و ذهن را میزبان صحبتهایش کردن😇
دل را در کنارش بزرگ کردن… ❣
تا بینهایت…🌀
یک آرزوست…🦋
این کتاب لذت این آرزو را اندکی به جان مینشاند… ✨
اندازهی قطرهای…👌
🖤| #فاطمیه
📖| #کتاب_مادر
✍| #نرجس_شکوریان_فرد
|@saheleroman|
ساحل رمان
🧡🍃|•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° #حال خوب👆 🤲دعا همیشه حال خراب رو آباد میکنه، به نیت فرج حضرت ب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
|❤️✨❤️✨❤️✨
|✨❤️✨❤️✨
|❤️✨❤️✨
|✨❤️✨
|❤️✨
|✨
+پرونده زندگے بعضےها که باز مےشود
دنیا و دقیقه هایش
پر شور تر رقم میخورد:)
پرونده زندگے ♡او♡ را که باز میکنے،
گمشدهے ناشناختهات را میبینی
و مییابی...
°•📖| همخوانی بخشهایی از رمانِ فوقالعادهے
#عشق_و_دیگر_هیچ
°•✍| به قلمِ #نرجس_شکوریان_فرد
°•🌸| در کانال ساحل رمان
➡️ @saheleroman
🏃♂😍(رفقـاتون رو دعوت کنید)😍🏃♂
ا✨
ا❤️✨
ا✨❤️✨
ا❤️✨❤️✨
ا✨❤️✨❤️✨
ا❤️✨❤️✨❤️✨
ساحل رمان
#رمان_عشق_و_دیگر_هیچ #عشق_و_دیگر_هیچ #خاطره_بازی 🦋| شروعی بیپایان وقتی نشست روی صندلی، آنقدر ذهن
♥️| #عشق_و_دیگر_هیچ
🎈| #خاطره_بازی
حکم را که گرفتم، اول چند دقیقهای کلمات را نگاه کردم، چند دقیقه هم اطراف را دید زدم و بعد دیگر نتوانستم خنده را کنترل کنم؛ مثل خمیازه خودش آمد و تبدیل به خماری شد.
آدم را که به ناحق مجبور به کاری کنند، مخصوصاً آدمی مثل من را، روح و روانش خراب میشود. از در دادگاه زدم بیرون و راه افتادم. خیابانها حالم را به هم میزد. هر صدای بوق و هر صحبتی یک تیغ میانداخت روی فکرم. سرم را انداختم پایین و به هیچکس و هیچ جا نگاه نکردم. رفتم و رفتم. انگار در خلأ میرفتم. وقتی به خودم آمدم که به نفسنفس افتاده بودم در دامنۀ کوه. تازه سرم را بالا آوردم و خودم را دیدم و قلۀ کوهی که به من دهن کجی میکرد با ارتفاع زیادش. نفسم بریده بود و دم عمیق هم حالم را خوب نمیکرد.
راه زیادی نیامده بودم که توانم تمام شد. تنها خوبی این بود که آفتاب پاییز دیوانهام نمیکرد. پاهایم را محکمتر بر سـنگها گذاشتم. میرفتم بلکه به جایی
برسم، غاری داشته باشد و گرگی. یا قبول کند همراهش در غار زندگی کنم یا بخوردم و از خرد شدن توسط آدمهای نامرد راحتم کند.
از فکرم خندهام گرفت. من آدمی هستم که بایستم و با گرگ نجنگم؟
روزهای زیادی داشتم که خرابی حالم، مثل مهر خورده بود وسطش اما امروز عجیب میخواستم که خراب نباشم. دلم یک کسی را طلب میکرد که کاش بود و من را از ویرانی نجات میداد، ولی نبود و این وسط کاری از دست من برنمیآمد.
با این حکم مزخرف قاضی، احساس ضعف بدی تمام وجودم را گرفته بود.
اگر مقابل سروش هم کوتاه آمدم و حرفی نزدم فقط یک دلیل داشت، آن هم مادر خودم و خواهرش بـود. بـه سلما قول داده بودم که برادرش هرکاری کرد، مقابله به مثل نکنم. این برای من، مثل خوردن زهر بود. اما بالاخره قولی بود که داده بودم.
میان افکار درهم و آشـفتهام، صافی سنگ سیاه و نفس تنگم دلیل شد خودم را رها کنم رویش. دهانم را به طلب خنکی هوا باز کردم تا کمی هم از عطشم کم شود. هرچند که این هوا هم نمیتوانست حرارت وجودم را کم کند. سوخته بودم و دویده بودم به دنبال جایی تا شاید با خنکیش، آتشم را خاموش کنم. چه شده بود که به این کوه پناه آورده بودم خودم هم نمیدانسـتم. فقط مطمئن بودم که اینجا دیگر آدمها نمیتوانند آزارم بدهند.
نگاه چرخاندم پایین کوه. همۀ مردم و خانهها و اشیا شده بودند اندازۀ مورچهها.
مورچههایی که مدام در رفت و آمدند. مورچههای ضعیف! همیشه از کوچک ماندن بدم میآمد و حالا خودم را اینجا در اوج میدیدم.
خودخواهی نیست؛ اینکه دلم میخواهد ضعیف نباشم و از خودخواهیم هست وقتی دلم میخواهد متفاوت از بقیه باشم. بقیهای که حالا زیر پای من یک عدهشان زندهاند و یک عدهشان مرده.
✍️به قلم نرجس شکوریان فرد
🍃🌹 @saheleroman🌹🍃
°
کیا رمان عشق و دیگر هیچ رو خوندن؟😃
من که خیلی خیلی دوستش دارم😍
هر بخشی که میخونم حس و حال قشنگش برام
یاداوری میشه😇
بیاید باهم گاهی ورق بزنیم و یه سری پاراگرافها
رو بخونیم😉❤️
|@saheleroman|
هدایت شده از تک رنگ
•°•°•
🔸اندیشیدن هنر میخواهد!
و درست زندگی کردن هنر است.
هنر درست فکر کردن بیاموزیم!
"مهندسی فکر "
📝با تدریس:
نویسنده کتاب رنج مقدس
⚠️ویژه تکرنگیهای ساکن قم !
با ظرفیت محدود!
🔹برای کسب اطلاعات بیشتر و ثبت نام به آیدی زیر مراجعه کنید👇🏻
🌱••@yaranesamimi
{🤔}#مهندسی_فکر
°•○@takrang1○•°
کسانی که رنج مقدس رو خیلی دوست داشتند و حالشون رو بهتر کرده، این کلاس رو از دست ندن😉👆
شرکت کنید تا زندگیتون هم شیرینتر بشه😍😌💛
ساحل رمان
🧡🍃|•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° #حال خوب👆 🤲دعا همیشه حال خراب رو آباد میکنه، به نیت فرج حضرت ب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا