eitaa logo
ساحل رمان
8.5هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
963 ویدیو
19 فایل
رمان‌های [ نرجس شکوریان‌فرد ] را این‌جا بخوانید✨ . . بعضی لحظه‌ها سخت و کسل‌کننده می‌گذرند :( . یک حرفی نیاز دارم تا این لحظات ناآرام را، آرام‌بخش کنم🌱 . نویسنده‌هایی هستند که خاص لحظات من می‌نویسند♡✍🏻 . . ارتباط با ما: @sahele_roman
مشاهده در ایتا
دانلود
•🐄• تو یا گاو؟! 🗂¦ 🕯¦ 📚¦ [@saheleroman]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمت هفتم.mp3
1.83M
° بعد از شعب ابی‌طالب خدیجه ضعیف و بیمار شده بود و با رفتنش دریای محبتِ خانه جمع شده بود...🍂🥀 . سختی دنیا تمام نشدنی‌ست💔 تو باید مقاوم بمانی💫 🖤| 📖| ✍| |@saheleroman|
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
° راست و درست زندگی کردن🛤 قاعده‌های خوش‌بختی را در زندگی کسی دیدن💫 چند روزی، چند ساعتی⏳ لحظاتی با یک عزیز بی‌همتا گذراندن💞 در خانه‌ی او تکیه به دیوارش دادن 🏡 و چشم دنبالش داشتن😍 فکر و ذهن را میزبان صحبت‌هایش کردن😇 دل را در کنارش بزرگ کردن… ❣ تا بی‌نهایت…🌀 یک آرزوست…🦋 این کتاب لذت این آرزو را اندکی به جان می‌نشاند… ✨ اندازه‌ی قطره‌ای…👌 🖤| 📖| ✍| |@saheleroman|
°•🌊•° گاهی فقط سکوت، سزای سبک‌سری‌ست... ☕️¦ 🏙¦ ;) ✧... ﴾@Saheleroman﴿...✧
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•💡• اثر کارت فقط برای خودت نیست! 📸¦ 🌪¦ 📖¦ {@saheleroman}
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
|❤️✨❤️✨❤️✨ |✨❤️✨❤️✨ |❤️✨❤️✨ |✨❤️✨ |❤️✨ |✨ +پرونده زندگے بعضے‌ها که باز مے‌شود دنیا و دقیقه هایش پر شور تر رقم می‌خورد:) پرونده زندگے ‌♡او♡ را که باز می‌کنے، گمشده‌ے ناشناخته‌ات را می‌بینی و می‌یابی... °•📖| هم‌خوانی بخش‌هایی از رمان‌ِ فوق‌العاده‌ے °•✍| به قلمِ °•🌸| در کانال ساحل رمان ➡️ @saheleroman 🏃‍♂😍(رفقـاتون رو دعوت کنید)😍🏃‍♂ ا✨ ا❤️✨ ا✨❤️✨ ا❤️✨❤️✨ ا✨❤️✨❤️✨ ا❤️✨❤️✨❤️✨
ساحل رمان
#رمان_عشق_و_دیگر_هیچ #عشق_و_دیگر_هیچ #خاطره_بازی 🦋| شروعی بی‌پایان وقتی نشست روی صندلی، آن‌قدر ذهن
♥️| 🎈| حکم را که گرفتم، اول چند دقیقه‌ای کلمات را نگاه کردم، چند دقیقه هم اطراف را دید زدم و بعد دیگر نتوانستم خنده را کنترل کنم؛ مثل خمیازه خودش آمد و تبدیل به خماری شد. آدم را که به ناحق مجبور به کاری کنند، مخصوصاً آدمی مثل من را، روح و روانش خراب می‌شود. از در دادگاه زدم بیرون و راه افتادم. خیابان‌ها حالم را به هم می‌زد. هر صدای بوق و هر صحبتی یک تیغ می‌انداخت روی فکرم. سرم را انداختم پایین و به هیچ‌کس و هیچ جا نگاه نکردم. رفتم و رفتم. انگار در خلأ می‌رفتم. وقتی به خودم آمدم که به نفس‌نفس افتاده بودم در دامنۀ کوه. تازه سرم را بالا آوردم و خودم را دیدم و قلۀ کوهی که به من دهن کجی می‌کرد با ارتفاع زیادش. نفسم بریده بود و دم عمیق هم حالم را خوب نمی‌کرد. راه زیادی نیامده بودم که توانم تمام شد. تنها خوبی این بود که آفتاب پاییز دیوانه‌ام نمی‌کرد. پاهایم را محک‌متر بر سـنگ‌ها گذاشتم. می‌رفتم بلکه به جایی برسم، غاری داشته باشد و گرگی. یا قبول کند همراهش در غار زندگی کنم یا بخوردم و از خرد شدن توسط آدم‌های نامرد راحتم کند. از فکرم خنده‌ام گرفت. من آدمی هستم که بایستم و با گرگ نجنگم؟ روزهای زیادی داشتم که خرابی حالم، مثل مهر خورده بود وسطش اما امروز عجیب می‌خواستم که خراب نباشم. دلم یک کسی را طلب می‌کرد که کاش بود و من را از ویرانی نجات می‌داد، ولی نبود و این وسط کاری از دست من برنمی‌آمد. با این حکم مزخرف قاضی، احساس ضعف بدی تمام وجودم را گرفته بود. اگر مقابل سروش هم کوتاه آمدم و حرفی نزدم فقط یک دلیل داشت، آن هم مادر خودم و خواهرش بـود. بـه سلما قول داده بودم که برادرش هرکاری کرد، مقابله به مثل نکنم. این برای من، مثل خوردن زهر بود. اما بالاخره قولی بود که داده بودم. میان افکار درهم و آشـفته‌ام، صافی سنگ سیاه و نفس تنگم دلیل شد خودم را رها کنم رویش. دهانم را به طلب خنکی هوا باز کردم تا کمی هم از عطشم کم شود. هرچند که این هوا هم نمی‌توانست حرارت وجودم را کم کند. سوخته بودم و دویده بودم به دنبال جایی تا شاید با خنکیش، آتشم را خاموش کنم. چه شده بود که به این کوه پناه آورده بودم خودم هم نمی‌دانسـتم. فقط مطمئن بودم که اینجا دیگر آدم‌ها نمی‌توانند آزارم بدهند. نگاه چرخاندم پایین کوه. همۀ مردم و خانه‌ها و اشیا شده بودند اندازۀ مورچه‌ها. مورچه‌هایی که مدام در رفت و آمدند. مورچه‌های ضعیف! همیشه از کوچک ماندن بدم می‌آمد و حالا خودم را اینجا در اوج می‌دیدم. خودخواهی نیست؛ اینکه دلم می‌خواهد ضعیف نباشم و از خودخواهیم هست وقتی دلم می‌خواهد متفاوت از بقیه باشم. بقیه‌ای که حالا زیر پای من یک عده‌شان زنده‌اند و یک عده‌شان مرده. ✍️به قلم نرجس شکوریان فرد 🍃🌹 @saheleroman🌹🍃
° کیا رمان عشق و دیگر هیچ رو خوندن؟😃 من که خیلی خیلی دوستش دارم😍 هر بخشی که میخونم حس‌ و حال قشنگش برام یاداوری میشه😇 بیاید باهم گاهی ورق بزنیم و یه سری پاراگراف‌ها رو بخونیم😉❤️ |@saheleroman|
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از  تک رنگ
•°•°• 🔸اندیشیدن هنر می‌خواهد! و درست زندگی کردن هنر است. هنر درست فکر کردن بیاموزیم! "مهندسی فکر " 📝با تدریس: نویسنده کتاب رنج مقدس ⚠️ویژه تک‌رنگی‌های ساکن قم ! با ظرفیت محدود! 🔹برای کسب اطلاعات بیشتر و ثبت نام به آیدی زیر مراجعه کنید👇🏻 🌱••@yaranesamimi {🤔} °•○@takrang1○•°
کسانی که رنج مقدس رو خیلی دوست داشتند و حال‌شون رو بهتر کرده، این کلاس رو از دست ندن😉👆 شرکت کنید تا زندگی‌تون هم شیرین‌تر بشه😍😌💛
°•🌱•° نبض زندگی، تو! ☕️¦ 🏞¦ ;) .•@Saheleroman•.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از  تک رنگ
ا👀✨👀✨👀✨ ا✨👀✨👀 ا👀✨ ✨میدونی فرق امید با آرزو چیه؟🤔 یه کشـــــــــاورز رو تصور کن؛ که توی شوره زار بــــ🐾ــذر پاشیده و بعد از بارون💦؛ آرزو داره تو زمینش ثمــــــــــره ببینه😞😱 ولی یه کشـــ🌾ـــــــاورز دیگه؛ شرایط مناسب رو سنجیده بذر مناسب آماده کرده تو زمین مناسب کاشته🗺 آبیاری 💧مناسب رو فراهم کرده و حالا منتظر ثـــــــمر تلاششه👌 اون کسی که 👈🏻] وظیفه‌اش رو انجام می‌ده و منتظره تا نتیجه زحماتش رو ببینه؛ یه آدم امیدواره[👉🏻 =اما کسی که فقط منتظر امـــــ🙂ـــــداد غیبی باشه؛ °غرق آرزوئه° 🖤 🌱@takrang1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•°🍂°• به تو حاصلی ندارد، غم روزگار گفتن! ☕️¦ 🌌¦ ;) .•@Saheleroman•.
°•👀•° این رسم دلبری است! ☕️¦ 🏞¦ ;) .•@Saheleroman•.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا