eitaa logo
ساحل رمان
8.4هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
986 ویدیو
19 فایل
رمان‌های [ نرجس شکوریان‌فرد ] را این‌جا بخوانید✨ . . بعضی لحظه‌ها سخت و کسل‌کننده می‌گذرند :( . یک حرفی نیاز دارم تا این لحظات ناآرام را، آرام‌بخش کنم🌱 . نویسنده‌هایی هستند که خاص لحظات من می‌نویسند♡✍🏻 . . ارتباط با ما: @sahele_roman
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
36 ساعته که در آمریکا برق نداریم! سلبریتی خود تحقیر هم ندارید @SAHELEROMAN
هدایت شده از  تک رنگ
اینکه بعضی ها بمب انرژی ان 💪 و بعضی ها بیشتر وقتا خسته و بی حال👎 اونا سالمن کمتر مریض میشن🌺 اینا بیشتر درگیر مریضی 🤧 مهمترین دلیل چیه ؟؟؟ می خوای طعم واقعی سلامتی را بچشی؟ تبریک، درسته🌼 « سبک زندگی » با چی شروع کنم؟ تغذیه سالم 🍎 باقیات را بشناس، با طبیعت همراه شو و غذای خودت و خونواده ات را سالم انتخاب کن ما توی باقیات جمع شدیم تا با ارائه محصولات طبیعی و سالم ، این تأثیر معجزه آسا رو نشون بدیم شرطش اعتماد و مداومت است از تولید کننده مطمئن خرید می کنیم ولی بازم محصولات را به آزمایشگاه میدیم 🧨 راستی یه مژده قراره به مناسبت روز پدر تخفیف هم داشته باشیم 🙏 ما اینجاییم 👇 https://eitaa.com/joinchat/2810904578Cdd13d1053e شهر قم و پردیسان پیک رایگان 🛵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
••🫀🪐 . . •| رمان عاشق شو |• فصل بیست‌وهفتم / قسمت صدونودونهم نه این‌که بده‌ها، اما مثلاً صفات ثبوتی هست که می‌گن دو دسته است صفات ثبوتیِ ذاتی و نسبی، بعد می‌گفتن عظمت و کبریایی و قوت و قدرت ذاتی خداست، یه طوری بگن که من حس کنم این عظمت توی وجود من داره ریخته می‌شه! می‌دونید چی می‌گم آقا! یا مثلا می‌گفتن روزی دادن، خلق کردن و مرداندن از صفات نسبیه، که خدا رو مقایسه می‌کنیم با این‌که کسی نمی‌تونه روزی بده، اون حس ناتوانی طوری بهم تلقین بشه که ناخودآگاه طالب خدا بشم. می‌گفتن ذاتی ثابته، تغییر نمی‌کنه باید طوری بگن که من به توکل برسم و افتخار، یا صفات نسبی رو طوری بگن که من احساس ناتوانی‌ام، فقیری‌ام، به نماز وادارم کنه، نشد آقا، نمی‌گن این‌طوری. مهدوی نفس عمیقی کشید و همراه بچه‌ها شد با مدل درخواستی‌شان: - شما دلتون عاشق شدن می‌طلبه! یک لحظه سکوت افتاد روی ذهن بچه‌ها! یک لحظه‌ای که شاید بهت و ناباوری‌اش تنها همان یک لحظه بود و بس! قبل از آن‌که کلامی از میان ابرهای پر باران ذهن بچه‌ها بنشیند روی زبان و از لب‌هایشان متولد شود، مهدوی گفت: - خدا فقط به درد عاشقی می‌خوره، رابطۀ من و خدا، تو و خدا! همه و خدا فقط و فقط باید بشه ته ته محبت! - مسخره که نمی‌کنید! مهدوی نگاه انداخت در چشمان مات شدۀ آرشام و گفت: - حرف من نیست، حرف اول و وسط همۀ حرف‌های خداست، عظمت و بزرگیش رو بفهم، مقابلش تواضع کن. دیدی اول نماز میگی؛ الله اکبر. این خدای بزرگ و عظیم رحمان و رحیمه! جواد گفت: . . . [ برای خوندن تمام قسمت‌های رمان، کافیه عضو کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ] ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!! 🌊@SAHELEROMAN | ساحل رمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پرسیدند: فرقِ [ڪریم] با [جواد] در چیست؟ فرمودند: از شخصِ ڪریم همینكه درخواست ڪنے به شما عنایت مے ڪند ولے جواد؛ خود به دنبالِ سائل مے گردد تا به او عطا ڪند... @SAHELEROMAN
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 باید بیدار شویم... صحبت‌های شهروند آمریکایی که خیلی در فضای مجازی دنیا منتشر شد: "آتش در ٧ مایلی خانه من است ما مسئول هستیم این کار طبیعت نیست. ریختن بمب‌های ۲۰۰۰ پوندی در مدت ۱۵ ماه بر روی غزه، مستقیما با آتش سوزی در لس‌آنجلس آمریکا مرتبط است. ما باید بیدار شویم ..." @SAHELEROMAN
نشانه‌های تغییر به سمت درست هلند اعلام کرد: بعد از ۳۵ سال، مسابقه سالانه انتخاب دوشیزه هلندی یا همان دختر شایسته را برای همیشه لغو کرده است. واقعا مشخص است نگاه به زنان و شان و منزلت ایشان به سمت درست در حال تغییر است. اما فکر نمی‌کردم دیگر انقدر سرعت گرفته باشد. بعد از یک راه رفته غربی که زنان و دختران بر اساس جسم و کیفیت چیزی که در اراده آن‌ها نبوده مورد مسابقه و رقابت قرار می‌گرفتند و بعد از اینکه این نوع مسابقات باعث شده بود دختران زیادی برای این رقابت به جراحی‌های زیادی در صورت و اندام خود روی بیاورند، هلندی‌ها پیشگام شدند و اعتراف کردند: دنیا در حال تغییر است و ما هم باید تغییر کنیم... در نظری که واکنش به این خبر بوده، نوشته شده است: «این مسابقه زیبایی در واقع فقط بازرسی گوشت بوده است!» حالا قرار شده است بودجه چنین برنامه‌ای خرج یک پلتفرم شود که دختران و زنان از تلاش خود برای یافتن شخصیت ارزشمند خود بنویسند و فضایی باشد برای بیان تجارب و دغدغه‌های واقعی دختران و زنان و کمک به حل و رفع مشکلات واقعی ایشان. @SAHELEROMAN
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
••🫀🪐 . . •| رمان عاشق شو |• فصل بیست‌وهفتم / قسمت دویستم - چه چیزایی رو می‌کنی آقا، برای ماست که دلت سوخته می‌گی یا حقیقته؟ - من خودمم مثل شمام اگر نخونده بودم، نمی‌گفتم چون سخته هضمش! - سخت نیست! راست نیست! علیرضا این جمله را چند بار گفت: - راست نیست، تلقینه! تلقین و تبلیغ جدید شما! مهدوی آرام و شمرده گفت: - علیرضا، اَشَدُّ حُبّاً لله (شدیدترین محبت برای خداست)، می‌دونی یعنی خدا خیلی ناز داره، یه ذره محبت رو نمی‌خواد، یه رابطۀ نصفه نیمۀ گاهی و گاهی رو قبول نمی‌کنه، بیشترین و بهترین محبت رو می‌خواد، ته تهش رو! - یه طرفه آقا! - جواد، الان یه طرفه است؟ ته محبت خدا به ما، خودش رو اثبات کرده همه جوره پای ما وایستاده، اول محبتش اینه که از نیست، اما ما رو هست کرده، تو رو جان خودت فکر کن، عاشق کسی می‌شی دوست داری توی زندگی خودت داشته باشیش، خدا عاشق ما شده، ما رو توی حیات دنیا موجود کرده، گل هدیه داده، برامون بزم خورد و خوراک با همۀ تنوع‌ها و رنگ‌ها چیده، ته ته ظرافت رو توی خلقتمون به کار برده، تو و من نمی‌تونیم ریز ریز ریز دارایی‌هایی که داده رو بشماریم! از ته دریاش تا عمق آسمونی که هنوز هیچ‌کدوم بعد از میلیاردها سال کامل کشف نشده حتی توی خلقت بدنمون هنوز دانشمندا دارن بررسی می‌کنن، فقط یه عاشق برای محبوبش سنگ تموم می‌ذاره! بی‌نهایته و برای ما خواسته! مشکل نفهمیدن ماست! جواد نفس عمیقی کشید. - درک نشدنیه! - گفتنی که هست! مصطفی لبخندی زد و گفت: . . . [ برای خوندن تمام قسمت‌های رمان، کافیه عضو کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ] ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!! 🌊@SAHELEROMAN | ساحل رمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
••🫀🪐 . . •| رمان عاشق شو |• فصل بیست‌وهفتم / قسمت دویست‌ویکم - بگو آقا آزادی، به درک ما کار نداشته باش، حالا حالاها باید برای ما بگی، فقط باید بگی تا شاید یه خورده، فقط یه خورده حس کنیم! حس نکرده بود، نشان نداده بودند که حس کند، نمی‌شناخت، معرفی نکرده بودند که بشناسد، میان تمام حس‌های مصطفی جواد گفت: - آقا ما یه ظرفیم، یه ظرف خالی و تمیز، هرکس هرچی دلش خواسته ریخته توی ظرف ما، ناراحت نشید آقا اما همه یه عالمه گنداب ریختن توی ظرف وجود ما، من نه، همۀ ما الان پر از کثافتیم، اگر به ظاهر قضاوت می‌کنی من روزی ده‌ها دقیقه به سر و صوت و مو تیپم می‌رسیدم و زیبا بودم، اما توی وجودم هیچ زیاد بود، شما اومدی وسط مرداب ما دست و پا می‌زنی، ما غرقت می‌کنیم آقا! ما می‌شیم اونی که می‌خواسته؟ لبخند مهدوی یک نوری داشت که همه آن را حس کردند، لبخندش شیرین نبود، دلربا نبود؛ روشنایی بود، این در ذهن همۀ بچه‌ها تابید و لبی که به کلام باز شد: - می‌شی جواد، شدنی‌ها دست خودشه، قدرت معنیش با خدا درست از آب درمیاد، خواستن و اراده و شدن! نه تعریف قدرت توی ذهن ما. تعریف قدرتی که ته نداره، تمومی نداره، کم نمی‌شه، محال و غیرمحال معنا نداره، ناقص نیست، همراه قدرتش شر نمی‌آد، مصلحت و حکمت میاد، دیگه این نیست که خدا چون قدرت داره هر کاری رو رقم بزنه، مثل ما آدما که هرکاری رو انجام می‌دیم حتی گاهی دور از شخصیت و ادب، خدا ربِّ مصطفی، مدیر زندگی ما، جهان، همه چیز، همه چیز! . . . [ برای خوندن تمام قسمت‌های رمان، کافیه عضو کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ] ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!! 🌊@SAHELEROMAN | ساحل رمان
هدایت شده از رضا حسنی | خوشنویسی
گفــت : با پدر يه جمـــله بســـاز گفتــم: من با پدر جمله نمی‌ســازم دنيــــــــام رو می‌سازم 🔷@Reza_Hassani_IR