#نویسنده_نوشت ✍🏻
سلام سلام به خوانندههای خوب و مهربونم 💖
خوشحالم که برای شما مینویسم و خوشحالتر که شما من رو همراهی میکنید.😉
رمان به جایی رسیده که لازم دیدم یه توضیح کوچولو بدم تا برای ادامهی مطلب دچار سردرگمی نشیم🧐
تا اینجا دو شخصیت داشتیم:
من
او
محمد، من رو مینوشت.🙂
زهرا جان هم، او رو رقم میزد.🙃
اما الان رسیدیم به قسمت دیگهای از داستان؛
......ما......
یادتونه محمد دفتری به زهرا داد تا با هم بنویسند✍🏻؟
تا حالا این دو تا زوج بلا، نوشتههای دفتر مشترکشون رو از ما پنهان کرده بودن😜....
اما از فردا شب دیگه نوبت دفتر این عروس و داماد خودمونه.
یعنی از فردا شب، از قسمت ....ما....ی داستان رونمایی میشه.😍
دیگه من و اویی در کار نیست، زندگی مشترکیست و دفتری ک ما با هم میخونیم😅
فقط دقت کنید نشونهگذاری میکنیم که کدوم قسمت رو زهرا جان مینویسد و کدوم قسمت رو محمد!
بعدا نگید قاطی کردیم😀
در ضمن بگم که خیلی از شما خوبان با نظراتتون من رو خوشحال کردید و تشکر کردن من هم شما رو خوشحال میکنه!😃
منتظر نظرات و پیشنهادات خود خود شما هستم.😉
🍃@saheleroman🍃
🌹🍀🌹🍀🌹
🍀🌹🍀🌹
🌹🍀🌹
🍀🌹
🌹
{✨سلام به تیزهوشهای عالم هستی، که دیروز متوجه شدن، این دو قسمت؛ نوشته عروس خانممونه😉
یه توضیح مختصر:
قسمتهایی از رمان که:
۱_علامت➕دارند.
۲_✍🏻💖دارند.
۳_متن، برجسته است.
نوشته زهرا خانم داستانه🙂.
و
قسمتهایی از رمان که:
۱_علامت ✔️ دارند.
۲_✍🏻💙دارند.
۳_مَــــتــݩ، فوݩتِــش مُتِفاوِتـِـــه😉
نوشتههای آقا دومادند🙃
🍃https://eitaa.com/joinchat/1299841067Cf9aa36c49c🍃
#یک_جرعه_شعر ☘
امشب
کنار غزلهای من بخواب
شاید جهان تو آرامتر شود...
🍃@saheleroman🍃
#نویسنده_نوشت ✍🏻
بسم الله الرحمن الرحیم
با کلاسها، اینگونهاند...💌
اول، اول که من نبودم و شما هم نبودی، دستوری هم نبود...
❌هوس و خواستههای نفس و شیطان هم در کنار ما نبود.
✨خالقم،
من را آورد با عزت و احترام، به وسعت وجود یک زن، مادرمان حضرت حوّا !❤️
یعنی به همان عزت حضرت آدم، حضرت حوّا هم خلق شد🙂،
به همان شکوه پیامبری آدم، خدا برای حوّا هم مایه گذاشت؛ شد حضرت حوّا😇.
به مردها کار ندارم چون مرد نیستم.
اما وقتی که ما را آفرید،( منظور من جنس زن را،..)
در وجودم درک لذتها را گذاشت؛ لذت محبت، لذت خوشبختی، لذت زیبایی...💖
🍃خودش گذاشت و خودش هم ارزشمند کرد و خودش هم قانونهای بهتر زیستن من را گذاشت!
خلقم کرده است، مخترعم است، روزیم را میدهد، امنیتم را تامین میکند، آب و نان و غذایم را میدهد، خوابم را، بیداریم را، زیبائیم را، دوستانم را، همه را "او" آفریده و ...
خیلی طبیعی هم هست، یعنی بدیهی است، دودوتا چهارتای عقلی است... راستی عقــ💡ــل را هم او داده،
خب عقــ💡ــلی است که قانونهای زندگی در این دنیا را هم او بدهد.
عاقــ💡ــلانه هم هست که من به این قوانین عمل کنم.
شاید دیر متوجه شدم اما خوشحالم که بالاخره فهمیدم حجاب هم قانون خداست. 😊
همان خدایی که آب را آفرید تا تشنه نمانم، مادر را آفرید تا بیمحبــ❣ــت نمانم، طبیعــ🌱ــت را آفرید تا زنده بمانم، حجاب را هم آفرید ...
و عقلانی هم هست که من به او بگویم: _چشم! حتما... میشوم همانی که تو میگویی! تو میخواهی! خیلی طبیعی است.
به نظرم با کلاسترین💌 افراد کسانی هستند که با مخترع و خالقشان بیشترین ارتباط را دارند، چون زندگی خوب را دوست دارند، خدا هم آنها را.😍
#زن
#حجاب
🍃@saheleroman🍃
══✼°•|...♡...|•°✼══
#یک_جرعه_شعر 🌱
مَعــ❣ــشوقِ یِکے باۺ...
مَحـ💕ـبوبِ هَمِہ...
══✼°•|...♡...|•°✼══
#یک_جرعه_شعر 🌱
بنده ࢪا گستاخ میسازد حضوࢪ دائمی...
مࢪحمت کن، گاه گاه از خویش غافل کن مࢪا..
#یک_جرعه_شعر 🌱
══✼°•|...♡...|•°✼══
به وصل خود
دوایی کن،
دل دیوانهٔ ما را ...
🍃@saheleroman🍃
هدایت شده از تک رنگ
"خاک" باید آماده میشد🏝
تا آدم بیـاید و ساکـن زمیـن🌏 بشود
جوانه بزند و رشـد کند و بزرگ🌿 بـشــود...
"آسمان" باید بالا میرفت🌈
تا افق پـــــرواز باشد برای روح!🕊
تا دلخوشی باشد و دل در خاک خشک🍂 نشــود!
بـاد🌬 و طـوفـان🌪 و آتـشفـشان🌋 هـم بـود...
اما قرار نبود انسان بماند و تنهایی و برهوت دنیا!
خـدا که نمیخواسـت دردانهاش "زمینگیر" شود!
قبـل تـر از ساختـن زمیـن و زمـان و آسمـانها🌌
از نور خودش خورشید🌕 را خلق کرد!
امام دست آدم✋ را گرفت!
آدم آرام✨ گـرفـت!
پناه گرفت!
دلش که میگرفت، سراغ امامش را میگرفت!💔
دلش باز میشد دیگر...❤️
بعدهـا آلـودگی هـوای زمین زیـاد شـد و ابـرها💨
پرده کشیدند مقابل نور!🌥
پـرت شـد حـواس بعضـیها و کشیـدنـد کنـار!🚶♂
خب؛
خودشان باید سر بالا بگیرند تا ببیند!👀
خودشـان باید قدم پیـش بگذارند👣
دست جلو بیاورند و کاری کنند✍🏼
برای "کنــــار" زدن پردهها!...✂️
#مهـربان_مـن
#دحوالارض
#میخواهم_یار_تو_باشم
🌱🌸 @yaran_samimii 🌸🌱
#یک_جرعه_شعر 🌱
دلرا چنان به مهر تو بستم که بعد از این
دیگر هوای دلبر دیگر نمیکنم..
...♡❤️🍃🌹🍃❤️♡...
💌 یکی دوتا نبودند خواستگارها. خیلی ها آمده بودند، و جواب رد شنیده بودند و رفته بودند. ثروت داشتند، شهرت داشتند، چیز های دیگری هم داشتند که برای فاطمه مهم نبود!
💌 او که آمد، از مجاهدت هایش گفت و از پیش قدم شدنش در اسلام. تایید پیامبر را که شنید، خواسته اش را گفت؛ خواستگاری کرد بانو را.
💌 علی مثل «همه» نبود، عزیز و جان پیامبر بود و جانشین بعد از او. همه می دانستند قصه محبت رسول خدا به او را. اما به این جا که رسید، پیامبر جواب داد...
🍀🍀🍀
آدم عاقل
فرق دزد و اهل را از همین نقطه ها میفهمد. از همین خط و ربط ها.
تفاوت قائل است بین کسی که از دیوار می آید یا در خانه را می زند.🙂🙃
کسی که آبرو وسط می گذارد را ترجیح میدهد به کسی که بی آبرویی میکند.😌😔
🌸💖 دختر خوشبخت،
دست در دست هر دستی نمی گذارد!
🌼💛 پسر خوشبخت،
دست سمت هر دستی دراز نمی کند!
💦 #چشمه_اول
💙 #جشن_پیوند_مادر_و_پدر
✨💐 @saheleroman💐✨
...♡❤️🍃🌹🍃❤️♡...
💌 پیامبر علی را می شناسد، قبول دارد، دوست دارد. اما تصمیم ازدواج فاطمه را به تصمیم فاطمه اش گره میزند. سراغش می رود، نظرش را می پرسد، اما جواب نمی شنود!
💌 سکوت دختر به گوش می رسد و صدای پیامبر:
_ الله اکبر... نشانه رضایت است!
☘️☘️☘️
قدیم ترها ازدواج دختـ♡ـر یک شرط داشت که رضـایت پـدر بود!✔️
جدیدا هم یک شرط حضور فعال دارد و آن هم سلیقه دختر است!🌈
اسلام،
تمام بد ها را رد می کند!
هم رضایت پدر را وسط می کشد برای شناخت پسر🔍
هم پسند دختر را شرط می کند برای زندگی با پسر!❣
💦 #چشمه_دوم
💙 #جشن_پیوند_مادر_و_پدر
✨💐 @saheleroman 💐✨
...♡❤️🍃🌹🍃❤️♡...
💌 مهر را که تعیین کردند، شد چهارصد سکه نقره.
💌داماد زرهش را فروخت و پرداخت کرد. نه از دنیا داری خبری بود نه سرمایه داری!
🍀🍀🍀
یاد 📖#رنج_مقدس افتادم،
وقتی پدر میگوید:
- لیلاجان! میفرمایند هرچی که شما مهریه بگی همان.
تازه یادم میآید که مهریه هم هست.
حالا چه بگویم. تجارت که نمیخواهم راه بیندازم. دختر هم که خرید و فروش نمیشود.❌
یک قراردادی برای عزتمندی است و عزت من که پول و ملک نیست. همه ساکتاند چرا؟
این را از دستی که به پهلویم میخورد میفهمم. ریحانه😊 است.
- همون چهارده سکه.
صدایم اینقدر یواش است که زنها هم به زور میشنوند. مادر مصطفی بلند میگوید. مردها هم صلوات میفرستند. من که سر بلند نمیکنم، پدر مصطفی یک حج عمره و یک کربلا هم تقبل🎁 میکند...
💦 #چشمه_سوم
💙 #جشن_پیوند_مادر_و_پدر
✨💐 @saheleroman 💐✨
...♡❤️🍃🌹🍃❤️♡...
💌 عروسی ساده گذشت. خرج شام هم تقسیم شد. گوشت و نان با پیامبر و روغن و خرما با علی-؏-
💌 فقیری هم آمد و دست خالی نرفت! عروس لباسش را بخشید✨ و با همان لباس قدیمی ساده... عروسی برگزار شد.
💌 عروس و داماد رفتند سراغ زندگی... بدون دغدغه دنیا👑 و بدون شکستن دل فقیر!
☘️☘️☘️
◾️ سنگ بزرگ برداشتن نشانه ی نزدن است!
این را قدیمی ها می گفتند و برای جدیدی ها هم جواب میدهد!
می خواهند زندگی را طوری شروع کنند که اصلا شروع نشود!
عروســــ🍗🥞💍🎊🏖ــــــی گرفتن سخت تر می شود از زن گرفتن!
هوای حرف مردم را داشتن مشکل تر میشود از شوهر داشتن!
آخرش هم
خرج عروسی بیشتر می شود از لذتش!...🙃🙃
💦 #چشمه_چهارم
💙 #جشن_پیوند_مادر_و_پدر
✨💐 @saheleroman 💐✨
...♡❤️🍃🌹🍃❤️♡...
💌 پیش پیامبر رفتند برای یک سوال!
💌 زندگی کار دارد و کار هم، برنامه می خواهد؛
برنامهے کـار و زندگی را از پیامبـر طلب کردند...
💌 شخصیت و احترام هردو مهم تر بود از پول و درآمد خانه!
💌 نظم این بود که هر کس سر کار خودش باشد!
کار خانه بر دوش فاطمه افتاد🌸🏡
و کار بیرون سهم علی شد!🌼🏡
💌 هردو راضی بودند و خوشحال! و خدا هم راضی بود...
🍀🍀🍀
بعضی ها نظم✖️ ندارند!
کار ها را بهم ریخته تقسیم میکنند!
چشـم می بندند روی توانایی ها و روحیه ها
متاسفانه😔
زن را جای مرد می گذارند و مرد را جای زن!
اسمش را می گذارند حق و
عالم را به وارونگی🍂💥 می کشانند!
💦 #چشمه_پنجم
💙 #جشن_پیوند_مادر_و_پدر
✨💐 @saheleroman 💐✨
🌷سلام رفقا!🌷
این عید قشنگ رو صمیمانه بهتون تبریک میگیم
و کلی آرزوی قشنگ و شیرین براتون میکنیم!...
(زرنگا گرفتن چه آرزویی رو میگیم!!😉😍😃)
⏰ تا فردا شب ساعت 21
منتظر جواب های چالش از طرف شما هستیم:
☘️ @sahelleroman
#نویسنده_نوشت ✍🏻
﷽✨
قدیمیها، راحتتر ازدواج🎊 میکردند.
دل پسر که میخواست💙...
دل دختر که میلرزید💖...
برای هم میشدند🙃!
یک دل نبود و ...صـ💕ـــ💗ـ❣ــ💝ـد دلبر!
یک دل💙 و یک دلبــ💖ــر و یک زندگی پرشور و نشاط، که با هم میساختند!
سختیها، کارشان را به دادگاه نمیکشاند❌...
در سختیها،
هم صبر را یاد میگرفتند...
هم تدبیر...
شیرین🍭ــیها هم، غافلشان نمیکرد و کافر در شیرینــ🍭ــیها...
✨شکر میکردند و بندگی مهربان پروردگار...
این بود که زندگیها، پر از آرامــ😇ــش بود..
این نیست که رفاه💰 ظاهری نباشد،
اما...
خدا که نباشد هیچ❌ نیست...
#ازدواج
#نرجس_شکوریان_فرد
❣@saheleroman❣
#یک_جرعه_شعر 🌱
خون میخوریم
در غم و حرفی نمیزنیم...
ما عاشق توئیم و همین است ماجرا...
🍃@saheleroman🍃
#یک_جرعه_شعر 🌿
┄┄┅═✧❁✧═┅┄┄
بین ما، تقدیر، دیواری بنا کردست و من
از مدارا خسته ام، باید دری پیدا کنم
از اونجایی که برای تماشای 📚#قفسههای_کتابخوری خییلیی مشتاقید، بقیشو میذاریم واسه...
روزای بعد😉
راستی...
چه خبر از قفسههای شما؟😁
🌹🍀🌹🍀🌹
🍀🌹🍀🌹
🌹🍀🌹
🍀🌹
🌹
✨رفقای جــ❣️ــــان سلاام!
یه خبر فوق العاده تو راهه براتون که...
فعلا رونمایی نمی کنیم😉
اما در راستای این خبر خوووووب،
یه #چالش ویژه داریم😍
بریده ای از #رمان_شیرین_مننه_ما رو
که خیییلییی دوست داشتید،
انتخاب کنید و بفرستید برای آیدی ارتباط کانال( رفیقتون)😉
منتظرتون هستیم، منتظرمون باشین😁
🍃https://eitaa.com/joinchat/1299841067Cf9aa36c49c🍃