درسخواندنوتهذیباخــلاقوهوشیاریِ
سیاسیهمراهباتلاشهایانقلابی،وظایفی
هستندکهدخترانوپسرانِایننسلبایدآنها
راهرگزفراموشنکنند..!
_مقاممعظمرهبـری🌱
#رهبرانه
S A J E D E H _ 3 1 3
˒ سـٰاجدھ ִֶָ 🇵🇸 ˓
💞﷽💞 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 #بهار_هامون #قسمت_چهارم من حتی خوابم نبودم....!!! ساعت نشون میداد اتفاقات مال چند
💞﷽💞
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#بهار_هامون
#قسمت_پنجم
در و برای شیما باز کردم و بیخیال نشستم روی کاناپه و مشغول دیدن فیلمم شدم...
با صدای شادش به سمتش برگشتم...
مثل همیشه پر هیجان ...
جعبه ی پیتزا رو گذاشت روی اپن آشپزخونه و اومد سمتم...
شیما: سلاااام هامون....
ته سیگارمو توی جا سیگاری فشار دادم و بلند شدم...
من: سلام...
همینطور که دکمه های پالتوشو باز میکرد گفت:
شیما: وای هامون یخ زدم....
اگه بدونی چقدر سردهههههه...
دستی به موهای بابلیس شدش کشید و با ناز گفت:
شیما: چطوره؟؟؟ خوب شده؟؟؟
نگاهش کردم...
هر روز رنگ و مدل موهاشو عوض می کرد که به قول خودش دلمو نزنه...
موهای مشکیشو حالا بلوند کرده بود و پیچیده بود...
بهش میومد ....
من: خوبه...
نشستم روی کاناپه و اونم نشست کنارم می کرد گفت:
شیما: اگه بدونی چقدر سخت بود تا انقدر روشن بشه...
کلی معطلی و هزینه داشت، خواهشا این بار دیرتر واست طبیعی بشه...
خندیدم و گفتم:
هر کار بکنی باز دل منو زود میزنه...
پرید وسط حرفم و گفت:
شیما: بله میدونم،
البته با اقتدار فعلا دو ماهه در خدمت شمام...
من: خب پس بیخودی تلاش نکن...
سیگاری که برای خودش روشن کرده بود رو به من داد و گفت:
شیما: من تلاشمو میکنم، میدونم که نتیجه میده....
سیگارو از گوشه ی لبم برداشتم و دودشو فوت کردم توی صورتش
من: حالا تو فعلا ادامه بده تا ببینیم چی میشه...
شیما: چشم باز میکنی میبینی زنت شدم...
قهقه ای زدم و گفتم:
من: زنم؟؟؟؟ باشه حتما، تو همین خیال باش...
گفت:
شیما: هستم...
چشمکی زدم و گفتم:
من: هستی؟؟؟
و گفت:
شیما: اینجام که باشم....!!!
اهمین طور که جعبه پیتزا ها رو می آورد گفت:
شیما: هستم ولی اول اینو بخوریم...
پیشونیمو مالوندم و گفتم:
من: آخخخخخ.....
با نگرانی کنارم نشست و گفت
شیما: چی شدی هامون؟
چشامو محکم روی هم فشار دادم و گفتم:
من: چیزی نیست...
فکر میکنم چشمام ضعیف شده همش سر درد میشم و چشمام درد میگیره...
شیما: ای وااای خدا نکنه....
حتما باید به دکتر نشونشون بدی...
یه برش پیتزا برداشتم و گفتم
من: چیه میترسی عینکی بشم؟؟؟
اخم کرد و گفت
من: منو از چی میترسونی؟
تو همه جوره عشق منی، عاشق هامون عینکی هم هستم...
بی توجه بهش گفتم:
من: یه مسکن بده به من...
دستمو گرفت و همینطور که بلندم میکرد گفت
شیما: انقدر سر هرچیزی خود درمانی نکن عزیز دلم خوب نیست...
چشمکی زد و گفت:
شیما: به من اعتماد کن، خودم مسکنت میشم...
* * *
همینطور که پیشونیمو ماساژ میدادم و سعی میکردم به ذهنم فشار بیارم گفتم:به جا نیاوردم...!!!
نحوهیِزندگیهَـرانسان
نشانهمُردهیازندهبودناوست
ازاینلحاظمیتَـوانیمببینیم
چگونهشَهـیدزندهاست
پسهرچهبهشُهدادراندیشهوعملنزدیڪتر
باشیمزندهایموگرنهمُردهایهستیم
ڪهدُچارتَوهُمزندهبودنشُده!🌿
S A J E D E H _ 3 1 3
هدایت شده از ˒ سـٰاجدھ ִֶָ 🇵🇸 ˓
•بِـسّمِاللـھِ الْـرَحمنِاَلـرَّحیم⊰♥️🌿⊱•
±میگنرفیقاونه
کهتورومیخندونهامارفیقتراونه
کهپایگریههاتمیشینه
ماپیشتوخیلیگریهکردیمحسینجان(:♥️'
S A J E D E H _ 3 1 3
+تادلارچندتومنیپایانقلابمیمونید؟
-ماتاجرنیستیم؛مجاهدیم!🔗🇮🇷
#چریک
S A J E D E H _ 3 1 3
#صرفاجھتاطلاع . .
حُسین گونھ زندگـے کنید ڪھ تمام
عاقبت بخیرۍها
در همین راه است . . !🌱
#شھیدسیدمیلادمصطفوۍ♥️!
'S A J E D E H _ 3 1 3
#پروفایل
ﺟﻧڰ اﻤࢪوز، اسلحه ﻧﻤي ﺧواهﮂ. چاﮂࢪﻤيﺧواهﮂ....
S A J E D E H _ 3 1 3
May 11