■ #سیدمجتبی_نواب_صفوی
بنیان گزار و رهبر جمعیت فدائیان اسلام
تولد:تهران۱۳۰۳🌄
شهادت:تهران۱۳۳۴🚩
مزار:وادی السلام قم🏛
💭
خیلی ها پامنبری اش بودند. خیلی ها ازراه دور و نزدیک می آمدند مسجد، بنشینند پای سخنرانی اش. آن روز حرف هایش با روزهای دیگر فرق داشت. ایستاده بود پشت بلندگو،چراغ راگرفته بود توی دستش.🌱🌹
میچرخاند و تعریفش را می کرد.💮
و با آب و تاب می گفت《مردم ببینید،ساخت کشور خودمونه.》
طلبه بود،مبارز بود،انقلابی بود.
دلش میسوخت.🍂
میدانست کلی کارگر عرق ریخته اندتاهمین یک #چراغ ایرانی ساخته شده. دلش میخواست هرطور شده کمک کند.، مزد زحمتشان را بگیرند.
منبع:فدائیان اسلام به روایت تصویر،ابراهیم عباسی،
مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
#یکشنبه_های_مقاومت
#اقتصاد_مقاومتی_به_سبک_شهدا
┏━━☘🌸☘━━
@sajdeyevasl
┗━━
بسم رب الحسین(ع)
#معرفی_کتاب📚
#درکمین_گل_سرخ
متن تقریظ حضرت آقا بر کتاب
(این نمونه جالب و بی سابقه ئی است از گزارش جنگ در ضمن داستان شیرین زندگی یکی از شخصیت های آن.
آن را یکسره مطالعه کردم تا ۸۴/۶/۷ زیبا و هندمندانه نوشته شده بود.
البته برجستگی های شخصیت شهید صیاد شیرازی را در نوشته و کتاب به درستی نمی توان نشان داد او حقا نمونه ئی از یک ارتشی مومن،شجاع و فداکار بود.
رحمت خدا بر او.)
این کتاب به همت نشر سوره مهر و به قلم✒محسن مومنی به عرصه چاپ رسیده است.
┏━━☘🌸☘━━
@sajdeyevasl
┗━━
❣شهیدان سید رضا پور موسوی،
حبیب پور
فرج اللهی
💫سید رضا از جوانان خوب اعزامی از دزفول بود. سال۱۳۶۳ به همراه ما در منطقه پاسگاه زید در #شلمچه حضور داشت.
سید در خاطراتش آورده یکی از همسنگرانم بسیار به قرائت #زیارت_جامعه کبیره مقید بود.
خیلی دوست داشتم بدانم که برکات خواندن این زیارت چیست؟🤔
تااینکه در ایام ماه مبارک رمضان به #مرخصی رفتم.
فرصتی دست داد تا خداوند مرا بااین زیارت دلنشین آشنا کند.
در مسجد امام حسن عسکری( علیه السلام) دزفول بودم. دوستان از طریق ویدئو درس اخلاق آیت الله مشکینی را پخش کردند.
آن روز کلام این عالم فرزانه ، به ویژه فراز پایانی آن در خصوص مداومت بر قرائت زیارت جامعه کبیره و اثرات معنوی آن، بسیار بر دلم نشست.
تصمیم گرفتم هر هفته شب #سه_شنبه با توجه به اینکه نامه عمل شیعیان بر امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) عرضه می شود، من نیز با خواندن زیارت جامعه کبیره توسلی به آن بزرگوار داشته باشم.
پس از مدتی هر هفته به نیت یکی از چهارده معصوم این زیارتنامه را با #عشق خاصی زمزمه می کردم.این طریق عاشقی را تا بعد از عملیات کربلای ۴ در سال۱۳۶۵ ادامه دادم تا اینکه...
شب سه شنبه بود.
با دوستان همرزم در واحد دیده بانی لشکر ولی عصر( عج) در خرمشهر کنار هم بودیم. می گفتیم و می شنیدیم.
رفقا از جنگ و خاطرات گذشته سخن می گفتند اما من شدیدا بی قرار بودم!😔
حال عجیبی داشتم. زمان عاشقی فرا رسیده بود. قرار من با مولایم در ساعت یازده شب بود.❣
هر چه بود گذشت. گفت و شنود همسنگران به انتها رسید. خواب شیرین چشمان همه را ربود.
ناراحت بودم. دیر شده بود. رفتم به سراغ قرار همه هفته....
با خودم گفتم از ادب به دور بود که با این برادران اینگونه رفتار کنم و از میان جمعشان برخیزم.
صد تکبیر مقدمه زیارت جامعه کبیره را سر دادم که ناگاه همه چیز تغییر کرد! چشمانم بسته شد و پرده ها کنار رفت! همه چیز عوض شد.
دیگر نه جبهه بود و نه سنگر !
متوجه شدم که به حالت دو زانو در برابر آقا و سرور و مولای بزرگوارم نشسته ام.
آقا و مولایم چهره ای زیبا، قامتی رشید و لباسی درخشان بر تن داشت.
سه نفر با لباس ساده نظامی در سمت راست آن بزرگوار و سه نفر سمت چپ آن حضرت به حالت دو زانو نشسته بودند
مولای ما به من خطاب کردند و فرمودند
:( ناراحت نشو، همین کسانی که تو با آنان همنشین هستی، من هم با تعدادی از ایشان همنشین هستم)
بعد هم چند کلامی با مولایمان، ولی عصر( عج) ، صحبت کردم.
من در آن لحظه با حالت تضرع و زاری، درحالیکه حالتم قابل وصف نبود و در پوست خویش نمی گنجیدم ،شروع به خواندن زیارت جامعه کبیره کردم.
👈آری. آن شب گذشت. راز سر به مهر دلدادگی سید رضا به امامش ، برای هیچ کسی گشوده نشد. اما بعد ها ماجرای عجیب و زیبای دیگری رقم خورد،
سید رضا دوستانی داشت که شاید میان زمین و خلایق ناآشنا بودند اما اهل آسمان ها آنها را به خوبی می شناختند.
آنها هر سه از سادات بودند، سید هبت الله فرج اللهی، سید مصطفی حبیب پور و سید رضا .
نوروز سال ۶۷ هر سه آنها در یک شب یک خواب شبیه هم دیدند!
آنها لوحی را در مقابل امام زمان( عجل الله تعالی فرجه الشریف) دیدند که نامشان بر روی آن نوشته شده بود.
هر سه آنها به این رویا اشاره کردند اما توضیح بیشتری ندادند!
سید رضا پور موسوی در سومین روز از بهار سال۱۳۶۷ در عملیات والفجر ۱۰ به همراه دو یار همیشگی خود بهاری شد و زمستان فراقش را به دوستانش هدیه کرد...
📚برگرفته از کتاب #وصال انتشارات ابراهیم هادی
┏━━☘🌸☘━━
@sajdeyevasl
┗━━
#خاطرات_عشق_شهدا_به_امام_رضا
⚘شهید حاج عبد الحسین #برونسی⚘
تولد: #تربت حیدریه
شهادت :عملیات بدر
مزار : #بهشت رضا 🌈
شبی که فردایش قرار بود برود #جبهه ،باهم رفتیم خانه تک تک #فامیل ؛ از همه #حلالیت طلبید . دست اخر هم بردمان حرم خدمت امام رضا(ع) . خودش یکی یکی بچه ها را برد دور ضریح طواف داد. از #حرم که آمدیم بیرون گفت: "امشب سفارش تون رو به #امام رضا (ع) کردم . به آقا گفتم من دارم میرم جبهه⌛ . شما به بچه های من سری بزنید . گفتم بیان از شما خبر بگیرن . اگه یک وقتی کاری داشتید ، برید به امام رضا🌙 (ع)بگید من شما رو سپردم دست امام رضا(ع)".
#خط_عاشقی
┏━━☘🌸☘━━
@sajdeyevasl
┗━━
💌#خاطرات__شهدا
📚💡برشی از کتاب #سربلند
مرتب گوشزد میکردم که
رفیقی از جنس شهدا داشته باشید.☝️
این حرف را از زمانی که تازه وارد موسسه شهید کاظمی شده بود، تکرار میکردم
...و مدام از سیرهی شهید کاظمی خاطراتی تعریف میکردم.
گذشت تا اینکه خیلی از بچهها ازدواج کردند.💍
جلسه متاهلین با موضوع خانواده آغاز شد. همیشه محسن
ابتدای جلسه،حدیث کساء میخواند.💐
نمیگذاشت کار لنگ بماند. اگر کسی بانی نمیشد،
جلسه را میانداخت منزل خودش.☺️
خانهاش طبقه چهارم🏢 یک مجتمع بود و آسانسور هم نداشت.
دفعه اول که رفتم دیدم تمام پلهها رنگآمیزی شده.
خیلی خوشم آمد.گفت:
«خودم این پلهها رو رنگ زدم که
وقتی خانومم میره بالا،
کمتر خسته بشه . . .» 😌❤️
#شهید_محسن_حججی
┏━━☘🌸☘━━
@sajdeyevasl
┗━━
برگشتم به حاج سعید گفتم: «آخه من چطور این بدن ارباً اربا رو شناسایی کنم؟»😔
خیلی بههم ریختم. رفتم سمت آن داعشی. یک متر رفت عقب و اسلحهاش را کشید طرفم....
سرش داد زدم: «شما مگه مسلمون نیستید؟» 😡
به کاور اشاره کردم که مگر او مسلمان نبود؟ پس سرش کو؟ چرا این بلا را سرش آوردید؟ حاج سعید تند تند حرفهایم را ترجمه میکرد. آن داعشی خودش را تبرئه کرد که این کار ما نبوده و باید از کسانی که او را بردهاند «القائم» بپرسید. فهمیدم میخواهد خودش را از این مخمصه نجات دهد.
دوباره فریاد زدم که کجای اسلام میگوید اسیرتان را اینطور شکنجه کنید؟❗️❗️❗️
نماینده داعش گفت: «تقصیر خودش بوده!» پرسیدم به چه جرمی؟ بریدهبریده جواب میداد و حاج سعید ترجمه میکرد:
«از بس حرصمون رو درآورد؛ نه اطلاعاتی به ما داد، نه اظهار پشیمونی کرد، نه التماس کرد! تقصیر خودش بود...!»
#یا_حضرت_علی_اکبر
#شهید_حججی
┏━━☘🌸☘━━
@sajdeyevasl
┗━━