#تقدیم_به_خواهران_باحیا🌸
#حجـاب🌹🍃
پرید اونڪه بالش ڪمی #زینبی بود
خوشا #دختری ڪه دل❤️ش زینبی
بود
نذار چـ🌺🍃ـادر از #سر بیفته، رها
شه بذار آخرش با #شهـادت
تموم شه ...
#حجاب
#حیا
#عفاف🌾
@SALAMbarEbrahimm
5.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه مرداب خشکیده ام ..
اما !!
منم یه زمانی مثل شماها زلال و جاری بودم
پاااک بودم!
کنارتون بودم!
عزیزتون بودم!
اگه همه ی اینا نبودم
بابا !!
#نوکرتون که بودم ...
@SALAMbarEbrahimm
#پیشنهاددانلود 😔
کانال کمیل
#تقدیم_به_خواهران_باحیا🌸 #حجـاب🌹🍃 پرید اونڪه بالش ڪمی #زینبی بود خوشا #دختری ڪه دل❤️ش زینبی بود
امام خامنهای:
اگر کسی یک خانم چادری را مورد تمسخر قرار داد شما آن فرد را بی ملاحظه تحقیر کنید
🍃🌸🍃🌸🍃
کانال کمیل
سالـروز پــــ🕊ـــرواز شهید سردار مهدی خوشسیرت 🌷فرمانده تیپ و معاون لشکر ۱۶ قدس گیلان 🌷
پیر مردی که با ما میانه خوبی نداشت
باختران که بودیم جنب مسجد ترکان، پیرمردی مغازه داشت که با انقلاب و اسلام میانه خوبی نداشت، چهره و لبخند آقا مهدی و احوالپرسی هایشان در پیرمرد تأثیر گذاشته بود. پیرمرد می گفت: من اصلاً با شماها میانه خوبی ندارم ولی نمی دانم این یکی چطوری توی دلم جا گرفته، بی نهایت دوستش دارم، نمی آید دل تنگش می شوم. از آقا مهدی پرسیدم: چطوری این پیرمرد را آرام کردی و در او تأثیر گذاشتی؟
با لبخند ملیح گفت: مسلمان ها باید این طور باشند، باید آن قدر جاذبه داشته باشیم که دشمن هم ما را دوست داشته باشد، اگر به این درجه رسیدیم موفق هستیم. باید بر قلب دشمن تأثیر گذاشت و پیروز شد و اگر جسم کسی را فتح کنی هنوز شکست خورده ای!
🌷خاطرات سردار فاتح ماووت «شهید مهدی خوش سیرت»🌷
@SALAMbarEbrahimm
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
کانال کمیل
#سلام_برابراهیم 🕊 🌷روز های غم... 🍃یکی از باز ماندگان کانال #قسمت (2) بچه ها باشنیدن صوت زیبای ق
#سلام_برابراهیم 🕊
🌷روزهای غم
🌹قسمت (3)
ایجاد شده ٬ راحت تر به کانال نزدیک شوند .
این شدت آتش ٬ تیراندازی از لبه کانال را برای بچه ها سخت می کرد . گاهی هم شیر بچه هایی پیدا می شدند که برای مقابله با کماندوها ٬ از شیوه ابتکاری و در عین حال استشهادی استفاده می کردند .
آن ها قبل از هجوم بعثی ها و به صورت داوطلبانه ٬ از کانال بیرون می آمدند و حدود ۶۰ متر به سمت دشمن پیش می رفتند ! سپس با مخفی شدن در کنار پیکر مطهر شهدا ٬ منتظر آمدن کماندوها می شدند.
پس از آن در فرصتی مناسب به سمت مزدوران شلیک و یا نارنجک پرتاپ می کردند . حتی به این شیوه ٬ دو نفر دیگر را اسیر گرفتند و به داخل کانال آوردند .
✳️✳️✳️
با شیوه ای که نیروهای ما در دفاع از کانال داشتند . پاتک سنگین دشمن دفع شد . بی شک تنها شجاعت ناشی از ایمان رزمندگان اسلام بود که آن ها را قادر می ساخت یک گردان کماندوی ورزیده و مسلح بعثی را ٬ اینگونه وادار به عقب نشینی کنند .
با این حال ٬ پاتک بعثی ها به تعداد شهدا و مجروحین افزوده بود . امداد رسانی به دلیل نبود وسایل امدادی ٬ بسیار سخت و در عین حال بی تاثیر بود .
بچه ها از چفیه های خود برای بستن زخم ها استفاده می کردند . حتی به دلیل کمبود چفیه ٬ نا گریز به استفاده از چفیه هایی شدند که بر روی شهدا کشیده بودند .
در بعضی از مواقع ٬ بستن دستی که فقط با یک تکه پوست به بدن مجروح متصل بود ٬ به دوش نوجوانی کم سن و سال می افتاد !
#ادامه_دارد...
@SALAMbarEbrahimm
📚برگرفته ازکتاب سلام برابراهیم2
وقتی صدای اذان رو میشنید، دست از غذا خوردن میکشید و میرفت نماز بخونه.
بهش اصرار میکردیم و میگفتیم:
غذات سرد میشه، تمومش کن، بعد برو نمازت رو بخون.
اما محمود میگفت: اگه نروم نماز بخونم، غذای روحم سرد میشه...
#سردار_شهید_محمود_شهبازی🌷
📚منبع: کتاب محراب عشق
@SALAMbarEbrahimm
کانال کمیل
وقتی صدای اذان رو میشنید، دست از غذا خوردن میکشید و میرفت نماز بخونه. بهش اصرار میکردیم و میگف
•| #از_فرشته_هم_بالاتر👌
امـام خـامنه ای فـرمـودنـد:
جوانان مکـرر برای تعـالی روحی
نصیحت میخـواهند چیزی که بنـده
از بـزرگـان شـنیـدهام یـک کـلمـه اسـت:
پرهیز از گناه!☝️
توصیه دیگر انجام فرائـض است؛
اصلیترین فریضه هم نمــاز است؛ اول
وقت و با حضور قلب و حتّیالمقدور با جماعت.
در این صورت فرشته
خواهید شد؛ ازفرشته هم بالاتر!
@SALAMbarEbrahimm
-------------------------------------------
#شهید_یعنی...❤
@Salambarebrahimm
لباساشو با نظر من میخرید...❤
میگفت:
"باید واسه تو زیبا باشه...❤ "
وقتی واسه خرید لباس جشن عقد رفتیم...💕
با حساسیت زیادی انتخاب میکرد و😊...
نسبت به دوخت لباس دقیق بود...
حتی به خانوم مزوندار گفت:
"چینهای لباس عروس باید رو هم قرار بگیره و...😌
اصلاً خوب دوخته نشده..."
فروشنده عذرخواهی کرد...
وقت تحویل لباس...
خانومه گفت:
"ببخشید لباس آماده نیست...!
،گل هارو نچسبوندم🌸...!"
با تعجب علتشو پرسیدیم...
گفت:
"راستشو بخواید...
همسرتون اونقد حساسه که گفتم...
خودشون بیان و جلوشون گلا رو بچسبونم...‼️
امین گفت:
"اگه اجازه بدید،چسب و وسایلو بدید خودم میچسبونمشون...‼️
حدود ۸ ساعت اونجا بودیم...
تموم گلای لباس و دامنو...
حتی نگینای وسط گلا رو...
خودش با حوصله و سلیقه تموم چسبوند...‼️
تموم روز جشن عقد...💕
حواسش به لباس من بود و...
از ورودی تالار،چینای دامن منو مرتب میکرد...❤
اونقد منو وابسته خودش کرده بود...❤
اونقد واسش احترام قائل بودم...❤
که حتی وقتی واسه مهمونی میرفتیم خونه مامانم اینا...
عادت کرده بودم کنار مبل بشینم پایین پاش...💕
هر چی میگفت:
"بیا بالا کنارم بنشین…💕
من اینجوری راحت نیستم..."
میگفتم:
"من اینطوری راحتترم...💕
دستمو رو زانوهات میذارم و میشینم...❤"
امین میگفت:
"یادت باشه...
#دود_اگر_بالا_نشیند_کسر_شأن_شعله_نیست...
#جای_چشم_ابرو_نگیرد_گر_چه_او_بالا_تر_است…
راستش...
همیشه دلم میخواست...
همسرم...💕
جایگاهش بالاتر از من باشه...
امین همه جوره هوامو داشت...💕
واسه همین عجیب نبود...
که تموم هستیمو...
بپاش بذارم...💕
(همسر شهید،امین کریمی)