🌷 شهید #محمدحسین_حدادیان 🌷
خیلی دلش می خواست مثل شهید حججی شهید بشه. روز آخر مادرش بهش می گه نرو وسط درگیری.
مثل همیشه دستشو رو سینه می زاره ولی مثل همیشه نمی گه #چشم .
روزی که حضرت آقا رفتند منزل این شهید ۲۲ ساله و عکسش را نگاه کردند گفتند این شهید سراسر نور است و لباس خادمی هیئتش را بوسیدند و بر پیشانی گذاشتند.
پنجشنبه است
ثانیه هایمان بوی دلتنگی میدهد
چه مهمانان ساکتی هستند
رفتگان و گذشتگان 🌺🍃
نه به دستی
ظرفی آلوده میکنند
نه به حرفی دلی رامیشکنند
تنهابه فاتحه وصلواتی قانع اند
هدیه کنیم فاتحه و #صلوات
به همه عزیزان سفرکرده
روحشان شاد و یادشان گرامی🌹
کانال کمیل
#سلام_برابراهیم 🌹ابراهیم در مقابل نامحرم به شدت حیا داشت. از صحبت با نامحرم بسیار گریزان بود. همیشه
#برخوردصحیح
✅ عصر یکی از روزها بود. ابراهیم از سرکار به خونه می اومد. وقتی وارد کوچه شد برای یه لحظه نگاهش به پسر همسایه افتاد که با دختری جوان مشغول صحبت بود. پسر تا ابراهیم رو دید بلافاصله از دختر خداحافظی کرد و رفت . می خواست نگاهش به نگاه ابراهیم نیفته.
✅ چند روز بعد دوباره این ماجرا تکرار شد. این بار تا اون پسر خواست از دختر خداحافظی کنه، متوجه شد که ابراهیم در حال نزدیک شدن به اونهاست.
دختر سریع به طرف دیگر کوچه رفت وابراهیم در مقابل اون پسر قرار گرفت. ابراهیم شروع کرد به سلام و علیک کردن و دست دادن. پسر ترسیده بود اما ابراهیم مثل همیشه لبخندی بر لب داشت. قبل از اینکه دستش رو از دست اون جدا کنه با آرامش خاصی شروع به صحبت کرد و گفت:
ببین، تو کوچه و محله ما این چیزها سابقه نداشته، من تو و خانوادت رو کامل میشناسم، تو اگه واقعا این دختر رو میخوای من با پدرت صحبت میکنم که...
پسر پرید تو حرف ابراهیم و گفت: نه، تو رو خدا به بابام چیزی نگو، من اشتباه کردم، غلط کردم، ببخشید و ...
ابراهیم گفت: نه! منظورم رو نفهمیدی، ببین، پدرت خونه بزرگی رو داره، تو هم که تو مغازه اون مشغول کار هستی، من امشب تو مسجد با پدرت صحبت می کنم که ان شاء الله بتونی با این دختر ازدواج کنی، دیگه چی می خوای؟
جوون که سرش رو پائین انداخته بود خیلی خجالت زده گفت: بابام اگه بفهمه خیلی عصبانی میشه.
ابراهیم جواب داد: پدرت با من، حاجی رو من میشناسم. آدم منطقی و خوبیه.
جوون هم گفت: نمی دونم چی بگم. بعد هم خداحافظی کرد و رفت.
✅ شب بعد از نماز، ابراهیم تو مسجد با پدر اون جوون شروع به صحبت کرد.
اول از ازدواج گفت و اینکه اگه کسی شرایط ازدواج رو داشته باشه و همسر مناسبی پیدا کنه باید ازدواج کنه. در غیر اینصورت اگه به حروم بیفته باید پیش خدا جوابگو باشه.
حالا این بزرگتر ها هستند که باید جوون ها رو تو این زمینه کمک کنند.
حاجی حرفهای ابراهیم رو تائید کرد اما وقتی حرف از پسرش زده شد اخم هاش رفت تو هم.
ابراهیم پرسید: حاجی اگه پسرت بخواد خودش رو حفظ کنه و تو گناه نیفته، اون هم تو این شرایط جامعه، کار بدی کرده؟
حاجی بعد از چند لحظه سکوت گفت: نه!
فردای اون روز مادر ابراهیم با مادر اون جوون صحبت کرد و بعد هم با مادر دختر و بعد...
✅ یک ماه از اون قضیه گذشت، ابراهیم وقتی از بازار بر می گشت شب بود.
آخر کوچه چراغونی شده بود. لبخند رضایت بر لبان ابراهیم نقش بسته بود.
رضایت به خاطر اینکه یک دوستی شیطانی رو به یه پیوند الهی تبدیل کرده بود. این ازدواج هنوز هم پا برجاست و این زوج زندگیشون رو مدیون برخورد خوب ابراهیم با این ماجرا می دونند.
📚سلام برا ابراهیم
🌷شهید ابراهیم هادی ، یادش با ذکر #صلوات
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
333162f451dbcd7b88072c38f7136a566e01b752.mp3
5.04M
🍃تودلمِ حرفی که خیلی ساله باکسی نگفته بودم
اگه امام رضا نبود هنوزم کربلا نرفته بودم
❤️آرزوته کربلای اربعین ، به امام رضا بگو فقط همین
یه نفرهست نزنه رو تو زمین
😔یاامام رضا آبرومو بخر
منِ بی سر و پارو حرم ببر
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
🌷 شهید مدافع حرم #عبدالله_باقری ( بادیگاردی از سپاه انصار المهدی )🌷
تو یکی از جلسات در سوریه گفت: "ما مدافع حرم نیستیم بلکه ما به خانم حضرت زینب سلام الله علیها #پناه_آوردیم و این ما هستیم که پناهنده و فدایی ایشان شده ایم".
بعد از عملیات ها با یادآوری صحبت حضرت آقا که "اسرائیل 25 سال آینده را نخواهد دید" خستگی رو از تن و جان بچه ها بیرون می کرد.
شادی روحش #صلوات
🌷شهیدان رضا و حسن و علی #مظفر 🌷
مادرشون می گن سال 55 رفتیم کربلا. کنار ضریح امام حسین (ع) نشستم و یک دل سیر گریه کردم. اونجا به امام حسین(ع) گفتم، ما که از زنان بنی اسد کمتر نیستیم! کربلا نبودیم تا یاریت کنیم اما حالا جوانان رشیدی دارم که دلم میخواد برایت قربانی کنم.
وقتی خبر شهادت سه فرزندم را یکجا دادند، عهدم یادم اومد و سجده شکر به جا آوردم که قربانی هایم قبول شد.
#از_همت_تاخدا
💠از همه لشکر حاج همت، تنها چند نیروی خسته و ناتوان باقی مانده. امروز، هفتمین روز عملیات خیبر است. هفت روز پیش رزمندگان ایرانی، جزایر مجنون را فتح کردند و کمر دشمن را شکستند. آنگاه دشمن هرچه در توان داشت را به کار گرفت تا جزایر را پس بگیرد؛ اما رزمندگان ایرانی تا امروز مقاومت کردند.
همه جا دود و آتش است. انفجار پشت انفجار؛ گلوله پشت گلوله...
زمین از موج انفجار مثل گهواره تکان میخورد. آسمان جزایر را به جای ابر دود فراگرفته... و هوای جزایر را به جای اکسیژن گاز شیمیایی
حاج همت پس از 7 شبانه روز بی خوابی، پس از 7 شبانه روز فرماندهی، حالا شده مثل خیمه ای که ستون هایش را برداشته باشند.
#شهید_ابراهیم_همت
قسمت اول
کانال کمیل
شهید عماد مغنیه 🔴 شروع زندگی مخفی عماد از سازمان آزادیبخش فلسطین که زد بیرون، با رفقایش گروهی درس
شهید عماد مغنیه
🔴 اسلام است که میتواند قدس و فلسطین را آزاد کند
اوایل جوانی عماد، سال هایی بود که کم تر کسی به اسلام و کارایی اسلام اعتقاد داشت. بیشتر جوانان انقلابی شیفته مارکسیسم بودند. همان سال ها بود که میرفت کتابهای «اقتصاد ما» و «فلسفه ما» از آیت الله سیدمحمدباقر صدر را میخرید و به دوستانش هدیه میکرد. کتاب هایی که خیلی ها را در آن فضای چپگرایانه، مسلمان نگه داشته بود. خیلی اهل مطالعه بود. بیشتر از همه هم کتابهای مذهبی: چهل حدیث امام، اقتصاد ما و فلسفه ما از شهید صدر و البته کتاب های دکتر شریعتی. مطالعه همین کتاب ها بود که باعث شد هیچ وقت هویت اسلامی اش را از دست ندهد؛ حتی وقتی که خیلی از دوستانش عضو گروههای مارکسیستی شده بودند.
آن سال ها بیشتر گروه های مقاومت، گروه های چپی و کمونیستی بودند. کمتر کسی از اسلام میگفت. اما عماد به خیلی از مسلمان هایی که عضو گروه های کمونیستی شده بودند، میگفت: «اسلام است که میتواند قدس و فلسطین را آزاد کند.» حتی تعدادی از اعضای همین گروه ها را با خودش آورده بود در حزب الله و به آنها مسئولیت داده بود.
برگرفته از کتاب ابوجهاد(روایت فتح)
نترس ! درد نداره ... عزیز من !
خودش می گفت : دو شب هست که خواب میبینم تکفیری ها روی سینه ام نشستند تا سرم رو جدا کنند...
منم فریاد می زدم ، امام حسین (علیه السلام) آمدند و گفتند:
"نترس ! درد نداره ... عزیز من !
سرتو جدا می کنند اما دردی حس نخواهی کرد چون فرشتگان از هر طرف تو را در بر خواهند گرفت
چند روز بعد توی عملیات زخمی شد و داعشی ها اسیرش کردند . همانطور که توی خواب دیده بود سر از تنش جدا کردند .
"عز الدین فقط هفده سالش بود "
مدافع حرم بانوی دمشق شهید
🌷 #ذوالفقار_حسن_عزالدین 🌷
📚برگرفته از کتاب مدافعان
@salambarebrahimm
@salambarebrahimm
#آدم_بابرکت
💠 بعضیها تو زندگیشون از اول که میان تا آخر که میرن همش برکته.
به دنیا که میان با خودشون برکت میارن، به قول معروف قدمشون خیره.
تو زندگی هم همش به بقیه کمک میکنن و خیرشون به همه میرسه.
رفتن این آدمها برای بقیه خیلی سخته، ولی خودشون میرن که به منبع برکت الهی وصل بشن. چی بهتر از این آیه برای این آدمهای پربرکت:
🔻وَ سَلامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ یَمُوتُ وَ یَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا
🔻سلام بر او روزی که متولد شد و روزی که مرد و روزی که زنده شود
📔 ۱۵ مریم
#خودمونی_های_قرآنی
همهی مشکلات تاریخ انقضا دارند...
حتی مشکلات عصر غیبت
پس هر وقت عرصه بهت تنگ شد،
این جمله رو زیاد تکرار کن:
اللهم عجل لولیک الفرج
#سلام_امام_زمانم
May 11
ترسناکترین آیه ای که خوندم!
خطاب خداوند به گناهکاران:
با من سخن نگویید!
وَ لا تُكَلِّمُونِ؛(مؤمنون/ 108)
الهی العفو
هدایت شده از کانال کمیل
4_5917911608956289347.mp3
5.34M
موقع استجابت دعاست...
(قبل از غروب آفتاب روز جمعه...)
دعای سمات فراموش نشود
#استاد_فرهمند
🌺 التماس دعا
@salambarebrahimm
🌷 شهید مدافع حرم #محمدمهدی_لطفی_نیاسر 🌷
از وقتی خودشو شناخت همیشه #برنامه_ریزی میکرد و بر مبنای برنامه ریزی عمل میکرد، تازه برنامه ریزی اش هم جامع بود.
بالای برنامه اش نوشته بود؛ باید وقت را مهار زد باید زمان را رام کرد باید در وقت اسراف نکرد، باید بفهمم چه کارهایی دارم و چه وظایفی بر عهده من است.
تازه #برای_شهادت_هم_برنامهریزی_داشت
#شادی_روحش_صلوات