کانال کمیل
⬇️ #پست_تر_از_حیوانات ⬇️ @salambarebrahimm 💠 تو بعضی سیرکها لباس تن حیوونا میکنن و باهاشون نم
⬇️ #خدایا_کمک ⬇️
@salambarebrahimm
💠کسی هست به دادم برسه؟ کسی هست به من کمک کنه؟
موقعی که کارد به استخون میرسه، موقعی که فکر میکنی خیلی تنها موندی و دیگه دنیا به آخر رسیده،
یادت باشه اگه همه هم تنهات گذاشتن، هنوز یکی هست که به دادت برسه.
یکی از راههاى شناخت خدا و یكتایى او، توجّه به یك قدرت نجاتبخش و بریدن از قدرتها ووسایل دیگر در هنگام اضطرار است.
شرط استجابت دعا، قطع امید از دیگران واخلاص در دعاست.
لازم نیست از بقیه کمک بخواهی، با این آیه برو سراغ خدا و جلوش زار بزن و بگو:
🔻أَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ
🔻 کیست که دعای درمانده را اجابت میکند و گرفتاری را برطرف میسازد
📔بخشی از آیه ۶۲ نمل
#خودمونی_های_قرآنی
هدایت شده از 💢 بصیرت سایبری 💢
استاد #رائفی_پور
پیکر نظام با اهدای #خون_پاک حججی ها و سلیمانی ها سرپا مانده است
اثر این خونهای مطهر است که اینگونه موجب انسجام ملی و فوران غیرت دینی و انقلابی می شود
می دانید چرا ؟
چون در #حجامت_نظام و تصفیه پیکر از مفسدین تعلل و مصلحت اندیشی کردیم
حالا جورش را باید صاحبان خونهای پاک بکشند
@BASIRAT_CYBERI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 توصیه تکاندهنده و منتشرنشده سپهبد سلیمانی در جمع مدافعان حرم:
نگاه کنید، اون همه زن و بچه، توی این همه گرگ منتظر شما هستند، یاعلی🍃
▪️ @SALAMbarEbrahimm ▪️
خط مقدم
کارها گره خورده بود
خیلی از بچه ها پرپر شده بودند
خیلی مجروح شده بودند..
حاجی بی قرار بود
اما به رو نمیآورد
خیلیها داشتند باور میکردند
اینجا آخرشه..
یه وضعی شده بود عجیب
تو این گیر و دار حاجی اومد
بیسیم چی را صدا زد..
حاجی گفت: هرجور شده با بیسیم
تورجی زاده رو پیدا کن
خلاصه تورجی زاده را پیدا کردند
حاجی بیسیم را گرفت
با حالت بغض و گریه
از پشت بی سیم گفت:
تورجی زاده چند خط
روضه حضرت زهرا برام بخون
تورجی فقط یک بیت زمزمه کرد
که دیدم حاجحسین
از هوش رفت..!
صدا را روی تمام بیسیمها
انداخته بودند..
خدا میدونه نفهمیدیم چی شد
وقتی به خودمون اومدیم
دیدیم بچهها دارند تکبیر میگند
خط را گرفته بودند
عراقی ها را تار و مار کردند..
تورجی خونده بود:
در بین آن دیوار و در
زهرا صدا میزد پدر
دنبال حیدر میدوید
از پهلویش خون می چکید
زهرای من، زهرای من..!
#شهید_حسین_خرازی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شنیده نشدههای شهید «احمد کاظمی» از زبان حاج قاسم و حاج باقر
🔺به مناسبت 19 دیماه سالروز شهادت این سردار رشید اسلام
▪️ @SALAMbarEbrahimm▪️
🍃دل می برد مرا به سوی بهار
به کف نیست دل را دگر اختیار
🌷گل عشق دادم به دست دلم
و ماندم به راه تو چشم انتظار
💔 به لوح دلم گرد غربت نشست
کجا جویم آینه ای بی غبار..!؟
▪️به لب گرچه مهر خموشی زدم
خموشی ندارد دل بی قرار...
🍂همیشه دلم را به بازی گرفت
همین روز و شب های بی اعتبار
🍃اثر نیست در جاده از گرد لیک
تو می آیی از راه ای تک سوار🌺
🌷تو می آیی و عدل می آوری
به همراه یاران بااقتدار❤️
🌷او با سپاهی از شهیدان خواهد آمد...
#اللهمعجللولیکالفرج
▪️ @SALAMbarEbrahimm ▪️
4_5940318096857236735.mp3
733.9K
دیدار با #امام_زمان(عج) 💚
#اللهمعجللولیکالفرج
▪️ @SALAMbarEbrahimm ▪️
🕊 #سیره_شهدا
🍃شهید خیزاب هر شب صد آیه از قرآن را در خانه تلاوت میکرد و میگفت که میخواهم نور شود به در و دیوار خانه بتابد برای زمانهایی که من نیستم، تا از شما مراقبت کند.
🌷زندگی من و آقا مسلم سرشار از آرامش و امنیت بود، هرگز بین ما بحثی پیش نیامد. آقا مسلم معتقد بود که زن از ارزش و جایگاه بسیار بالایی برخوردار است. من و همسرم در کنار هم یک "ما" کامل بودیم.
🌷یادش با ذکر #صلوات
🌹گلستان شهدا #اصفهان
▪️ @SALAMbarEbrahimm
#دو_تا_كفن_پيش_بى_كفن...!!
🌷سال ۸۹ که برای دومین بار مشرف شدیم به کربلا، من چندبار به آقا محمد گفتم برای خودمون کفن بخریم و ببریم حرم امام حسین برای طواف، ولی ایشون همش طفره مى رفت، می گفت: بالاخره یه کفن پیدا ميشه که ما رو بذارن توش....
🌷بعد چند بار که اصرار کردم ناراحت شد و گفت: دو تا کفن می خواى ببری پیش بی کفن! اون روز خیلی شرمنده شدم.... ولی محمد جان نمی دونستم که قراره تو هم یه روز بی کفن تو غربت، پیکرت جا بمونه....
🌹خاطره اى به ياد شهيد مدافع حرم محمد بلباسى
راوی: همسر شهید
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
4_5814342127630419714.mp3
14.04M
@salambarebrahimm
بسم الله النور
حاج محمود کریمی
هدیه به ارواح مطهر شهدا بخصوص شهیدان حاج قاسم سلیمانی و ابو مهدی المهندس
🕊 #سیره_شهدا
🍃شرمنده ام
🌹 شهید حاج محمد طاهری
از بچه ها خداحافظی کردم و آمدم بیرون ؛ هنوز چند قدمی از منزل دخترم دور نشده بودم که حاجی با موتور سررسید ، پرسید "کجا؟"
گفتم :" دارم میرم ده ."
گفت :" حالا چرا به این زودی ؟ چند روز پیش ما می موندین ."
گفتم :" خودتون که وضع ما را بهتر می دونین ، باید برم ده ، کار دارم ."
گفت :" پس یکی - دو دقیقه صبر کنین برم موتور را بذارم خونه ، تا ترمینال همراهتون بیام ."
من که منتظر بودم دامادم حداقل برای یک بار هم که شده ، تعارفم کند و مرا با موتور برساند، حالا که می دیدم نه تنها تعارفم نکرده ، بلکه مستقیما اظهار می کند که صبر کن موتور را بگذارم بعد همراهی ات کنم ، خیلی ناراحت شدم ، در عین حال به روی خودم نیاوردم و گفتم :" نمی خواد به زحمت بیفتین ."
گفت : " نه ، زحمتی نیست . چند دقیقه صبر کنین الان میام ."
من که انگار صحبت های قبلی را نشنیده بودم گفتم :" خوب ، پس اگه قراره بیایین ، با همین موتور ما را هم می رسونین ."
حاجی که انگار منتظر همین حرف من بود ، سرش را پایین انداخت و در حالی که معلوم بود خجالت هم می کشید ، گفت :" شرمنده ام ؛ خودتون می دونید که این موتور مال بیت الماله و استفاده شخصی از آن حرامه .
من فقط همین قدر حق دارم که با این موتور ، از سپاه تا خونمون بیام و برگردم از این جهت عذر می خوام . نمی توانم شما را برسونم ."
راستش ، من آن روز حسابی از دست حاجی دلخور شدم و با خودم گفتم :" این حرف ها چیه ؟
موتور را به تو داده اند که از آن استفاده کنی ، حالا چی می شد ما را هم به ترمینال می رسوندی ؟
تو که این همه جبهه بوده ای ، این قدرها به گردن بیت المال حق داری !"
خلاصه دردسر تان ندهم . آن روز من با ناراحتی تمام برگشتم به روستا .
ولی بعدها فهمیدم که حق با او بوده و من توقع نابجایی داشتم .
الان که سال ها از آن خاطره گذشته ، هر وقت به یاد آن روزها می افتم ، او را تحسین می کنم .
ای کاش امروز هم ذره ای از آن حساسیت ها نسبت به اموال بیت المال وجود داشت .
📚تقوای مالی ص 38,39,40
▪️ @SALAMbarEbrahimm ▪️
هدایت شده از کانال کمیل
5cb75eb461aeb6066e2c9a94_-2814363719938712221.mp3
15.28M
@salambarebrahimm
دعای کمیل
🎤اباذر حلواجی
فوق العاده زیبا و شنیدنی حتما دانلود کنید
کانال کمیل
@salambarebrahimm دعای کمیل 🎤اباذر حلواجی فوق العاده زیبا و شنیدنی حتما دانلود کنید
امشب شب جمعه است
نمیدانم کمیل را کجا میخوانی!
نجف،کربلا،شاید هم در تاریکی بقیع.
❣آقای من❣
امشب کمیل را هر کجا خواندی به این فراز از دعا که رسیدی یاد من هم کن:
اللهم اغفرلی الذنوب التی تحبس الدعاء...
آقای خوبم...
کاش گناهانم می گذاشت دعاهایم
از سقف دهانم بالاتر روند تا آسمانها.....
و به اجابت برسندکه زیاد دعاکرده ام...
آقای خوبم..
زندانی شده ام.زندانی نفس، زندانی گناهانم ،زندانی دنیا......
و من را بگو که میخواهم یارت باشم...
آقای خوبم
کمیل خواندی #یادمان کن امشب
#اللهم_عجل_لوليک_الفرج
بحق ام المصائب، #حضرت_زینب_کبری سلام الله علیها...
فاطمه الزهرا س
برای امام زمانش جانش را داد ....
آیا ؟!
ما برای امام زمانمان آمادهایم
چکار کردیم برای ظهورش ؟؟!
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_بحق_فاطمه_سلام_الله_علیها
رفیق..!
به هیچکس وابسته نشو
الا حسین(ع)
بهترینها تا ورودی قبر هستن باهات
اما حسین(ع)..
#عشق_اول_وآخرمن..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی و سردار قربانی از امدادهای الهی قبل و حین عملیات کربلای ۵
📎به مناسبت ۱۹ دی، سالروز #عملیات افتخار آمیز کربلای ۵ با #رمز یا زهرا(س) در منطقهٔ شلمچه و شرق بصره.
🔷 پیچیدهترین و گستردهترین عملیات دفاع مقدس
#حاج_قاسم_سلیمانی
🔹 #حسین_آقا پسر غلامحسین که دیشب سردار سلیمانی از عرفان او گفت کیست⁉️
🔸شهید #حسین_یوسف_الهی سال 1340 در شهر «کرمان» متولد شد، پدرش فرهنگی بود و در آموزش و پرورش خدمت می کرد. محیط خانواده کاملا #فرهنگی بود و همه فرزندان از همان کودکی با حضور در مساجد و جلسات مذهبی با #اسلام و قرآن آشنا می شدند.
🔹حسین یوسفاللهی را همه بر و بچههای #لشکر41ثارالله مثل ستارهای میدانستند که درخشانتر از ستارههای کویر کرمان است.
🔸او جوانی است که در روزهای جنگ #جانشین فرمانده واحد اطلاعات لشکر خودش بود و به خاطر پاکیاش به صفای #باطنی دست یافته و بعضی از راز و رمزهای پیرامون خود را کشف کرده بود.
🔹از زندگی این جوان عارف، کتابی با عنوان «پوتین های سوخته» منتشر شده است. #حسین_یوسفاللهی در روزهای پایانی بهمن ماه سال 1364 شمسی، بر اثر جراحت های شیمیایی در بیمارستان لبافینژاد تهران برای همیشه، چشمانی را که پشت پردهها و دیوارها را میدید بست و شربت #شهادت نوشید.
#نارنجك_خاكى!
🌷مهمات ما تمام شده بود. چهل عراقی مسلح هم صد متری ما بودند. منتظر اسارت یا شهادت بودیم که احد با مشت گره کرده بلند شد، بلند به عربی گفت: «اگه تسلیم نشید این نارنجک رو سر شما ميندازم!»
🌷....عراقی ها تسلیم شدند. اسلحه آنها را که برداشتیم، احد مشتش را باز کرد، مشتش پر از خاک بود...!
🌹خاطره اى به ياد شهید احد طاهرى پور، فرمانده گردان حضرت زینب (س)
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
فاطمه (س) میگفت:
الهی..! عجل وفاتی..
و علی(ع) میگفت:
نرو آرامشم..
و فاطمه رفت..
و علی ماند و چاه و مردمی که
جواب سلامش را هم نمیدادند..
سلام بر ابراهیم(ج اول)_6.mp3
18.82M
📚کتاب صوتی #سلام_برابراهیم
🌷قسمت 6⃣
🌹پیشنهاد دانلود 👌
▪️ @SALAMbarEbrahimm ▪️