eitaa logo
سلام بر آل یاسین
23.1هزار دنبال‌کننده
854 عکس
1.4هزار ویدیو
5 فایل
🌾﴿خدایا مرا خرج کارۍ کن که بخاطرش مرا آفریدۍ﴾🌾 رمان آنلاین💫«رنج عشق»💫 هر رۅز دو پاࢪت تقدیم نگاھ مھربونتون میکنیم جمعه ها و روزهاۍ تعطیل پارت نداریم🤗 کانال دوم : @hanakhanum
مشاهده در ایتا
دانلود
7.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 اسلام ما، زورکی نبود 🎙 بخشی از سخنرانی: استاد 🔹️ حسینیه هراتی‌ها، مشهد مقدس 🔸️ ۱۹ مرداد ۱۴۰۲ . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
تکنیک های مهربانی 15.mp3
9.26M
💞 ۱۵ بگــــو و بشمار؛ با همین زبانت! خوبیها، محبت ها، زیبائیها، امنیت ها و خیرهایی رو که از وجود دیگران بهت میرسه! 💕به زبان آوردنِ زیبائیهای دیگران، محبتِ عمیق اونا رو برات جلب می کنه! . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ ♥ بہ قلم ✍ : اشک تو چشمام جمع شد - تازه داشت باهات خوب میشد ، تصمیم گرفته بود دیگه در برابرت جبهه نگیره ولی ببین به کجا رسیدیم که میگی میخواد وکیل بگیره برای ... دستشو آروم گذاشت روی دهنم - ادامه نده حتی یک بار هم دلم نمیخواد از زبونت بشنوم تو خانوم منی ، عزیز دل منی و برای همیشه هم میمونی هزار تا وکیل هم که بگیرن تا منو تو نخوایم هیچ کسی نمیتونه جدامون کنه پاشو با هم بریم آشپزخونه من ی املت مشت برات درست کنم ، البته اگه تو این دو هفته ای که نبودیم چیزی سالم مونده باشه - من گرسنه نیستم - پاشو دیگه ... ینی چی گرسنه نیستم ، بوی املت من که بهت بخوره تمومه وقتی دید همونطور دراز کشیدم ، گفت : بلند نمیشی نه ؟ - نه ی دفعه دست انداخت زیر کمرمو پاهام ، و بلندم کرد آروم که بچه ها بیدار نشن گفتم : واییییی چکار میکنی ؟ بزارم زمین میفتم الان - اگه وول اضافه نخوری نمیفتی ، آروم بگیر ببینم از ترسم چشمامو بستمو لباسشو محکم چنگ زدم - مریم جان رسیدیم اگه لطف کنی این یقه ی منو ول کنی ممنونت میشم چشممو باز کردمو اطرافو نگاه کردم - البته اگه میخوای همین جا بمونی بحث دیگه ایه با کمال میل می‌پذیرم - نخیرم ، نمیخوام بمونم دستامو باز کردمو آروم نشوندم لبه ی میز و گونمو بوسید چشمام گرد شد ، هنوزم از این حرکاتش خجالت می‌کشیدم اما سعی می‌کردم به روی خودم نیارم رفت سر یخچالو ظرف گوجه خیارو درآورد گفت : خدا رو شکر توش دو سه تایی سالم مونده گوجه ها رو مجدد شست و با ی ماهی تابه و ی رنده گذاشت جلوم - خب ... مریم بانو تا اینا رو رنده کنیو بزاری رو گاز من نون و گرفتمو برگشتم - ولی تا اونجا که متوجه شدم منظورت این بود که املت مشت شما رو بخوریم نه من - تو فقط اینا رو رنده میکنی میزاری رو گاز بقیش با خودمه - خسته نباشی بقیش که دیگه کاری نداره ، ی تخم مرغه اونم خودم میشکنم - خیر عزیز من ، بقیش لم داره که شما بلد نیستی ، دست نمیزنی تا برگردم - خیله خب ، زود برگرد آقای سرآشپز رفت و خیلی زود با دو تا نون سنگک داغ پر کنجد برگشت - چه خبره چقدر زیاد گرفتی ، بچه ها نصف یکیشم نمیخورن - خیالت راحت من تمومش میکنم - اونوقت نگران چاق شدن من بودی خودت که بدتری - بلبل خانومِ من ، شما همه جوره دل منو بردی ، نگران تپل شدنتم نیستم تو هم نباش بنده چند وقته که ی آب خوش از گلوم پایین نرفته ، حداقل الان که اشتهامو باز کردی ی چیزی بخورم دیگه - بفرمایید - ممنون ، میبینم که کد بانو گریتم بیسته و میز چیدی برام - بله ... حالا کجاشو دیدی ، اگه بزارن زندگیمون سر بگیره بهت قول میدم هر روز که از سر کار برگردی خونه ، وسطِ ی خونه ی ترکیده مثل دیشب میز شامی برات بچینم که نگو از همون لبخندا رو لباش نشست که دلم میخواست ساعت ها بشینمو تماشاش کنم ، خیره تو چشمام جلو اومدو دست برد پشت سرمو موهامو بازکردو دورم ریخت - کیو میترسونی ، منی رو که آرزومه هر شب که میرسم خونه اون خونه‌ی جنگ زده ی دیشبو ببینم که خرگوش کوچولوی بلبلم داره با بچه هام بازی میکنه و صدای خنده هاشون خونه رو برداشته ؟ اگه دل به دلم بدیو کمکم کنی یواش یواش بقیه کوتاه میان ، درد من از بی اعتمادیِ توئه ، اینکه هنوز عشقمو باور نکردی مریم چطوری بهت بفهمونم که ی تار موتو با دنیا عوض نمیکنم دوباره و دوباره این اشک لعنتی ، چهره ی غمگینشو برام تار کرد ؛ نفس عمیقی کشیدم که حداقل گریه م نگیره ... اما نشد ... نتونستم و محکم بغلش کردم روی سرمو بوسید و حلقه ی دستاشو تنگ تر کرد 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110
. یادمه ی روزی یک نفر بهم گفت : یادت باشه کسی که تو را دوست دارد با تو می‌ماند برای داشتنت می‌جنگد با هر وسیله‌ای و ابزاری که دم دستش باشد... برای نگه داشتنت ... برای با تو بودن و کنار تو ماندن همه کار می‌کند ... از همه چیزش مایه می‌گذارد حتی از شخصیت و آبرو و اعتبارش " فقط می‌خواهد تو کنارش باشی " 💔🍃 اینم ی پارت به نسبت طولانی تر تقدیم همگی عزیزان در این لینک منتظر نظرات و پیشنهادات ارزشمند شما در مورد رنج عشق هستیم .🌱 https://harfeto.timefriend.net/16754453658294
🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ ♥ بہ قلم ✍ : - همه چی درست میشه بهت قول میدم اصلا نمیدونم مامان بزرگم چطور تحمل کرد ، خیلی سخته - مامان بزرگت !!؟؟ - آره ، بابا بزرگ برات تعریف نکرده ؟ - چی رو دقیقا ؟ - اتفاقاتی که نزدیک عروسیشون افتاده و همونجور که املتو با انواعو اقسام ادویه جات درست میکرد براش تعریف کردم آماده که شد ریخت تو بشقابو نشستیم سر میز - حرفام که تموم شد گفت : واقعا خدا به منم خیلی لطف داشته که همچین ازدواجی برام شکل نگرفت ، میدونی مریم ... حس میکنم ما هم همچین عشقی رو تجربه میکنیم - اما جرأت من اندازه ی مامان بزرگم نیست - اتفاقا وقتی منو قبول کردیو محکم وایستادی سر انتخابت ینی خیلی جرأت داشتی ، پس نگو ندارم - سلام - به به سلام به روی ماهت آقا امیر علی - برو خاله دست و صورتتو بشور بیا صبحونه بخور - امیرحسین: برم بچه ها رو بیدار کنم باید با هر سه شون حرف بزنم بچه ها که بیدار شدنو صبحونشونو خوردند ، خواستند از سر میز بلند بشن که امیرحسین گفت : بچه ها بشینید باهاتون کار دارم - امیر محمد: چی شده داداش ؟ - بچه ها ... ی چیزایی شنیدم که لازمه براتون ی سری چیزا رو توضیح بدم و اول از همه میخوام بدونید که من و خاله مریم از ته دلمون هر سه تونو خیلی دوست داریم ، من همه ی زندگیمو به پای شما میزارم و برای ما تک تکتون مهمید ، دوست ندارم که اگر ی وقتایی مثل الان برای خانوادمون مشکلی پیش بیاد شما فکر کنید خدای نکرده من یا خاله مریم شما رو ول کردیم - زینب : پس چرا ما رو همش خونه ی آبجی رضوان میزاری ؟ - چون ی سری مشکلاتی به وجود اومده و منو خاله مریم باید تموم تلاشمونو بکنیم تا حل بشه برای همین وقت نمیکنم مدام پیشتون باشم - امیرمحمد : اگه حل نشه خاله مریمو امیرعلی نمیان پیشمون ؟ - حل میشه عزیزم ولی یکمی به زمان احتیاج داریم و کمک شما - امیرعلی: چه کمکی ؟ - اینکه شما این چند وقتو تحمل کنید تا ما بتونیم اوضاعو درست کنیم تا شما برای همیشه بیاید پیشمون - بچه ها باید همیشه یادتون باشه که ما ی خانواده ایم ، یک خانواده هیچ وقت همدیگه رو تنها نمیزارن و اگه برای یکیشون مشکلی پیش بیاد همه کمک می‌کنن تا اون مشکلو برطرف کنند - امیر محمد: باشه من کمک میکنم تا امیرعلی اینا خیلی زود بیان پیشمون - آفرین پسر ، پس دیگه قول میدید غصه خوردنو بهونه گیری نباشه ؟ چون منو خاله مریم این چند وقت خیلی کار داریم اگه خیالمون از شما راحت باشه ، ان شاءلله همه چی رو زودتر رو براه میکنیم همینطور داشت حرف میزد که گوشیم زنگ خورد و خواستم جواب بدم که اسم وحیدو دیدم با نگرانی به امیرحسین نگاه کردم - چی شده ؟ - وحیده - جواب بده خب نفس عمیقی کشیدم و آب دهنمو قورت دادم ، خدایا ی شرِّ دیگه نباشه لطفا - بچه ها چیزی نگید باشه ؟ - باشه با بسم اللهی تماسو وصل کردم - سلام داداش خوبی - سلام ، زنگ زدم خونه نبودی - آره با امیرعلی اومدیم بی ... بیرون ی دوری بزنیم ، کارم داشتی ؟ 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110
. به قول مریم خدایا ی شر دیگه به پا نشه لطفا 🤲🥺🥺 عزیزان در این لینک منتظر نظرات و پیشنهادات ارزشمند شما در مورد رنج عشق هستیم .🌱 https://harfeto.timefriend.net/16754453658294
21.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌑 تذکر مهم دربارۀ رابطۀ اربعین و امام زمان(ع) 🔻متأسفانه خیلی از هیئتی‌ها و انقلابی‌ها هنوز اهمیت اربعین را اساساً درک نکردند! 🔻و خیلی از اربعینی‌ها، هنوز اهمیت یاد امام زمان(ع) در اربعین را درک نکردند! 🎙استاد پناهیان . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
ezdevaje movafaq.mp3
49.02M
💕 🌹مدرس: 💠موضوع: ازدواج موفق با سلام و عرض ادب به دلیل درخواست تعداد زیادی از همراهان عزیز در مورد همسرداری و ازدواج موفق بنا رو براین داریم تا سخنرانی‌های این استاد بزرگوار رو در کانال آل یاسین ازین به بعد داشته باشیم . . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای باد صبا برسون به حسین سلام منو... 🥀 👤 زیبای «ای باد صبا» با نوای حاج‌میثم تقدیم نگاهتان . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ ♥ بہ قلم ✍ : - آره ، با امیرعلی اومدیم بی ... بیرون ی دوری بزنیم ، کارم داشتی ؟ - ساعت ۴و ۵ خونه باش کار واجبی باهات دارم - باشه حتما گوشی رو که قطع کردم و با امیرحسین چشم تو چشم شدیم - چی میگه ؟ - ناراحت بود ، گفت ساعت ۴و۵ خونه باشم کار واجب داره - امیرحسین : بچه ها اگه سیر شدید برید حیاط بازی کنید - امیرعلی : خاله دایی ناراحته ینی میخواد باهات دعوا کنه ؟ - نه عزیزم دعوا چرا ؟ برید بازی دیگه با بغض رو کرد به امیرحسینو گفت: عمو نمیشه شما هم بیایید ، من میدونم دایی وحید میاد خالمو اذیت میکنه ، دعواش میکنه - امیرحسین چشماشو بستو فکشو محکم رو فشار داد - عزیزم تن صدای دایی وحید بلنده ، وگرنه دعوا نمیکنه که خیالت راحت باشه پاشید برید بازی کنید ، الان باید بریما و بلند شدمو ظرفا رو گذاشتم تو سینک ظرفشویی تا بشورم بچه ها که رفتن بیرون امیرحسین گفت : مریم اگه دیدی اومدو دعواتون شد حتما به من زنگ بزن - زنگ بزنم که بیای و بپرید به همو اختلافتون بیشتر شه ؟؟؟ - که چی ... بشینم نگاه کنم هر کی از راه میرسه هر رفتاری که میخواد با زنم داشته باشه ؟ - امیرحسین وحید برادرمه هر کی نیست ، نهایتِ وحید اینه که ی دادو بیدادی راه میندازه میره ، باور کن همینه ... ببین ازت خواهش میکنم کاری نکن که تو روی هم در بیایید نخواه که ازین وضع بدتر شه چند لحظه نگام کردو بعد عصبی و کلافه بلند شدو رفت بیرون - خدایاااا ... خودت هر طوری که صلاح میدونی این مصیبتو تموم کن امیرحسینم دیگه تحملش تموم شده اگه باز رودر رو بشن دیگه کوتاه نمیاد ، نزار ازین بدتر به سرمون بیاد بالاخره رفتیم خونه و هرچی منتظر شدم وحید نیومدو زنگ زدو گفت : کاری براش پیش اومده و فردا میاد بعد ازینکه به امیرحسین پیام دادم که وحید فردا میاد ، کنار بابابزرگ نشستم و براش جریانات دیشبو تعریف کردم ، اونم لبخند رضایتی زدو گفت : خوب کاری کردی که موندی بابا جون ، قدم اولو خوب و درست برداشتی غصه نخور ان شاءلله دل به دل همدیگه که بدید همه چی درست میشه ، فقط بهش اعتماد داشته باشو نزار حرفای اینو اون روت تاثیر بزاره فرداش حدود ساعت ۲ ظهر با عمو محمدو زن عمو و بابابزرگ نشسته بودیم تو پذیرایی که بالاخره وحید اومد بعد از سلام و احوالپرسی نشستو براش چایی آوردم و پوشه ای رو درآوردو گذاشت جلومو گفت : مریم جان اینا رو امضا کن ببرم - چی هست وحید ؟ - هیچی فقط امضاش کن بازش کردمو و دیدم برگه ی وکالت به ی وکیله برای طلاق !!!😨 انگارآب سرد پاشیدن روم ،تموم بدنم یخ کرد ، مات زده به وحید نگاه کردم - بابابزرگ : چیه بابا چرا این شکلی شدی مریم جان ؟ - امضا کن باید ببرم عمو محمد برگه ها رو گرفت و با خوندنش بلند گفت : وکالت برای طلاق ؟؟؟!!! بابابزرگ جدی و عصبی گفت : چکار داری میکنی تو پسر ؟ - وکیل خوب گرفتم براش - عمو محمد : این کارا چیه تو میکنی ، اونروز که به امیرحسین گفتی فکر کردم داری میترسونیش !!! - وحید : چقدر از اولش بهتون گفتم این پسره به دردش نمیخوره ، هیچ کدومتون گوش نکردید ، حالا که خرش از پل گذشته واسه من یکی یکی داره رو میکنه که چکاره بوده ، ولی کور خونده نمیزارم مریمو بدبخت کنه 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110
. یکی بیاد این وحیدو بشونه سر جاش😮‍💨 مریم دیگه باید ترس و تعارفو بزاری کنار ، اگه میخوای زندگیتو حفظ کنی الان موقع شه 😐😐 عزیزان در این لینک منتظر نظرات و پیشنهادات ارزشمند شما در مورد رنج عشق هستیم .🌱 https://harfeto.timefriend.net/16754453658294