🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸
🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸
🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸
🌸•°•🌸•°•🌸
🌸•°•🌸
🌸
✨﷽✨
#ࢪَنْجِ_عشـــق♥
بہ قلم ✍ : #میم_فࢪاهانے
#قسمت529
انگار لبام دوخته شده بود به هم
هیچ چی نتونستم بگم ، فقط غرق تماشای صورت پر از محبتش بودم که تصویرش آروم آروم بواسطه ی اشکی تو چشمام حلقه زد برام تار شد و کشیده شدم تو بغلش
من این مردو برای تک تک ثانیه های عمرم میخواستم ، مردیکه که انگار تموم مهربونیای درونشو برای من کنار گذاشته بود
چرا ... بی نهایت مهربون و حامی برای خانواده و دوستانش بود اما در ظاهری بسیار جدی و شاید در نظر دیگران مغرور
این روی امیرحسین فقط برای من بود ، طوریکه بارها و بارها تو دور همی ها خانوادش به شوخی و جدی میگفتند چطور تحملش میکنم
اونقدر بی دریغ بهم محبت میکرد که گاهی مات زده از خودم میپرسیدم : این همون امیرحسینی هست که همه میشناسند ؟
این خصوصیتش باعث میشد از همسرش بودن احساس غرور کنم ، این حس بی نظیری بود که میدیدم تو تنهایی هامون تبدیل به یک آدم دیگه میشه که زمین تا آسمون با اونچه با دیگران بود تفاوت داشت
- مریم ... دلم میخواد تو این خونه همیشه صدای خنده هاتو بشنوم ، میشه ؟؟؟
سرمو از روی شونش برداشتم
- امیر ... من بلد نیستم مثل تو قشنگ حرف بزنم ... اونقدر منو غرق مهربونیات میکنی که گاهی وقتا میترسم نکنه ی وقت برات کم باشم
گوشه ی لبش رفت بالا و مردونه خندید موهامو داد پشت گوشمو زمزمه کرد
- تو برای من کم باشی ؟!!!
من به خوابم نمیدیدم ی روزی همچین جواهری بهم بله بگه و بعدش با اون همه مخالفت پام وایسته
با این حرفش اونقدر ذوق مرگ شدم که بی هوا خودمو انداختم تو بغلش و سرمو تو گردنش فرو کردم
اونقدر یهویی اینکارو کردم که تعادلشو از دست دادو با هم افتادیم رو کاناپه
- عاشقتم امیر ... عاشقتممممم
و صدای خنده های مردونش تو گوشم پیچید
***
- زینب : خاله مریم جونم لقمه هات خیلی خوشمزست ، خیلی کیف میده که دیگه مهد کودک صبحونه نمیخورم از بس که بد مزه ست
- امیرحسین : پارسال که صبحونه تو مهد میخوردی وروجک
- زینب : پارسال خاله مریم نداشتیم که ولی حالا داریم
- نوش جونت خوشگل خاله
- امیرحسین : زبون که نیست شیرین عسله
- خب ... اینم کره مربای آقا امیرمحمد ، بگیر عزیزم
نگرفت ... و در عوض با بغضی ته گلوش گفت : خاله کودن ینی چی ؟
دستم رو هوا خشک شد ، نمیدونم چرا منتظر این پرسش بودم ، چون معلم خصوصیش با صدای بلندی اینو گفته بود
- امیرعلی: دیروزم از حُسنا پرسید ، حسنا گفت ینی احمق
- امیرمحمد : آره خاله ؟؟؟
حُسنا راست میگه ؟؟؟
- امیرحسین : این حرف از کجا دراومده ؟
دستام مشت شد
- ازون بیشعورِ نفهمی که میومد برای تدریس ... کودن خودشه و هفت ...
- امیرحسین: اِ اِ اِ ... مریم خانوم
- نمیبینی بغض بچه رو ؟ ببین اینجاست که میگم من باید باهاش کار کنم ، زنه هر چی لیاقت ...
- امیرحسین : بسه خانوم ، ادامه نده
- من احمقم خاله ؟؟؟
همگی به امیر محمد نگاه کردیم که دیگه اشکاش یکی یکی راه خودشونو پیدا کرده بودند
امیرحسین از جاش بلند شدو پایین پاش نشست
🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌸
┄•●❥ @salambaraleyasin1401
🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴
ارتباط با ما
https://eitaa.com/hoseiny110
.
امون از روزیکه دل ی نفرو بشکونیم ، و اون یک نفر یک بچه باشه و از قضا یتیم هم باشه 😔😔
دیگه اون زندگی ، زندگی میشه ؟؟؟؟
عزیزان در این لینک منتظر نظرات و پیشنهادات ارزشمند شما در مورد رنج عشق هستیم .🌱
https://harfeto.timefriend.net/16754453658294
🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸
🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸
🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸
🌸•°•🌸•°•🌸
🌸•°•🌸
🌸
✨﷽✨
#ࢪَنْجِ_عشـــق♥
بہ قلم ✍ : #میم_فࢪاهانے
#قسمت530
امیرحسین از جاش بلند شدو پایین پاش نشست و گفت
- نه داداش ، تو ی پسر فوقالعاده ای و اون خانوم اونقدر فهمش زیر سطح نرمال بوده که نتونسته به این درک برسه
ابروهام پرید بالا از این نحوه حرف زدنش ، اصلا کولاک کرد ، انگار روبه روش ی آدم بالغ نشسته نه ی پسر بچه ی ۸ ساله
- مرد که گریه نمیکنه ، بیخود کرده این حرفو زده ، خودم با اون خانوم صحبت میکنم
- آخیییی تازه صحبت میکنی ؟؟!!!
ینی چی واقعا ؟!
برگشتو اونقدر جدی نگام کرد که با جذبه ی نگاهش مجبور به سکوت شدم و بعد مجدد حرفاشو ادامه داد که من حتی با یک کدومش موافق نبودم
نفسمو با فشار بیرون دادمو از سر میز بلند شدمو خواستم برم بیرون که گفت :
- مریم جان آماده شو تا من با امیر محمد حرف میزنم همگی با هم بریم
- باشه
بچه رو که آروم کرد همگی راه افتادیم و رسوندیمشون مدرسه و مهد ، و بعد ی جایی نزدیک دفتر زد کنارو ماشینو خاموش کرد و چرخید به سمتم
سوالی که نگاهش کردم گفت : خب خانوم خانوما شما برای چی اینطور جلوی بچه ها صحبت کردی ؟
- میدونی چیه ... خیلی خونسردی
اصلا متوجه هستی چه بلایی سر اعتماد به نفس این بچه داره میاد ؟ میدونی ...
- آره میدونم که باید حواسمو خیلی بیشتر جمع کنم ، که تلاشم بکنم تا اجازه ندم همچین اتفاقی بیفته
اما الان حرف من چیز دیگه ایه
- چی ؟
- مریم جان ما به عنوان پدر و مادر یا سر پرست بچه ها بعد از تامین احتیاجات اولیه شون ، مهمترین وظیفه ای که داریم اینه که بتونیم مودب بارشون بیاریم ، اینطور که تو پیش بچه ها حرف زدی آروم آروم بهشون مجوز بی ادبی میدی
امیرحسین الان وقت این حرفاست ؟ الان باید ...
- دقیقا الان وقتشه ، وسط حرفم صحبت نکن ، گوش بده
- دستوره ؟
- خیر ، خواهشه
- ی خواهش از نوع اجبار
- مریم خانوم میشه بحثو به حاشیه نبری وقت نداریم باید برم بیمارستان
پشت چشمی نازک کردمو به بیرون نگاه کردم
- داشتم میگفتم ... مهم ترین وظیفه ی ما تربیت و یاد دادن همه جوره ی ادب هست به بچه هامون
ما باید تموم سعیمون این باشه که شیعه ی امیرالمؤمنین تربیت کنیم و سوقشون بدیم به اون سمتی که براشون امر خدا و پیغمبر مهم باشه
ببین مریم ...من دلم نمیخواد فردا پس فردا مستقیم بهشون بگم یالا نماز بخون ، یالا خدا گفته روزه بگیر باید بگیری نه
دارم سعی میکنم تا سنگ بنای قدمهای اول یک مسلمون واقعی رو درست بچینیم
- اونوقت ادب چه ربطی داره به این مسائل؟
- ربط داره عزیزم ، خیلی هم ربط داره
مثلا ما اگر بخوایم فردا پس فردا بچه های نماز خونی باشند قدم اولش همین ادبیه که الان داریم پایه ریزی میکنیم
- منظورت چیه امیرحسین ؟!!
🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌸
┄•●❥ @salambaraleyasin1401
🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴
ارتباط با ما
https://eitaa.com/hoseiny110
.
آقا امیرحسین فلسفه ی خیلی قشنگی دارند که به نظرم خیلی عالیه برای اینکه بتونیم فرزندامون رو با بصیرت ، نمازخون کنیم ، ان شاءلله براتون مفید باشه
👌😍
میخواستم که این دو قسمتو با هم بزارم که نشد ، باشه برای فردا 🌻🌻
عزیزان در این لینک منتظر نظرات و پیشنهادات ارزشمند شما در مورد رنج عشق هستیم .🌱
https://harfeto.timefriend.net/16754453658294
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺ببینید این بزرگمرد کوچک چه میگوید!؟
▫️قابل توجه اون عزیزانی که با تلنگری کوچکی اعتقادشون پایین و بالا میشه!
#طوفان_الاقصی
دکتر عزیزی 22آبان.mp3
39.74M
🔮سخنرانی #دکتر_سعید_عزیزی
✅با موضوع
🔸 تربیت نسل متفاوت 🔹
(با موضوع تحصیل)
. ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐
↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
📚مراقب چشمانت باش
جوانی به حکیمی گفت: «وقتی همسرم را انتخاب کردم، در نظرم طوری بود که گویا خداوند مانندش را در دنیا نیافریده است. وقتی نامزد شدیم، بسیاری را دیدم که مثل او بودند. وقتی ازدواج کردیم، خیلیها را از او زیباتر یافتم. چند سالی را که را با هم زندگی کردیم، دریافتم که همه زنها از همسرم بهتراند.»
حکیم گفت: «آیا دوست داری بدانی از همه اینها تلختر و ناگوارتر چیست؟»
جوان گفت: «آری.»
حکیم گفت: «اگر با تمام زنهای دنیا ازدواج کنی، احساس خواهی کرد که سگهای ولگرد محله شما از آنها زیباترند.»
جوان با تعجب پرسید: «چرا چنین سخنی میگویی؟»
حکیم گفت: «چون مشکل در همسر تو نیست. مشکل اینجا است که وقتی انسان قلبی طمعکار و چشمانی هیز داشته باشد و از شرم خداوند خالی باشد، محال است که چشمانش را به جز خاک گور چیزی دیگر پر کند. آیا دوست داری دوباره همسرت زیباترین زن دنیا باشد؟»
جوان گفت: «آری.»
حکیم گفت: «مراقب چشمانت باش.
🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸
🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸
🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸
🌸•°•🌸•°•🌸
🌸•°•🌸
🌸
✨﷽✨
#ࢪَنْجِ_عشـــق♥
بہ قلم ✍ : #میم_فࢪاهانے
#قسمت531
- ببین باید واقع بین باشیم به عقیده ی من نماز برای اینه که حال خودتو سر بزنگاه بگیری ، حال نفستو همچین درستو حسابی جا بیاری
اینکه تو اوج کاری ، تفریحی ، درسی، صحبتی ، ی دفعه صدای اذان میاد ، اگر با خودمون تعارف نداشته باشیم این برای آدمایی مثل من و شما ینی حال گیری دیگه نه ؟؟؟
ولی اگه همون زمان اراده کنی و بلند شی دنبال ، شک نکن یکی یکی اون نماز هایی که حال نفستو داری باهاش میگیری خصلت های بدتو از درونت میکشه بیرون ، کلا حال دلتو عوض میکنه
با صدای اذان باید بِکَنی ازون لذت یا تفریح یا مشغله ای که داری ، باید بلند شیمو سر تعظیم فرود بیاریم در برابر عظمت اون کسی که خَلقت کرده و برات این نسخه ی نمازو تجویز کرده ، بعد وقتی اینکارو کردی بشین و تماشا کن که برات چه میکنه اون عظمت مطلق
الکی نیست که آیت الله بهجت میگن کسی که نماز اول وقتش ترک نشه ، رد خور نداره که به مقامات عالی میرسه و تو زندگیش موفق میشه
حالا برای این منظور ما باید اول خودمون بعد بچه هامونو هل بدیم به این سمت که نماز اول وقت رکن اساسی بشه براشون
- چطوری ؟
- خب به نظرم واقعیتو بگیم بهشون ، مثلا اگه بچه بیاد ازمون بپرسه چرا نماز بخونم ، بهش شعار ندیم برای اینه که لذت ببریم از حرف زدن با خدا و نماز عشق بازی با خداست و ثواب داره و این حرفا
خب میره نماز میخونه میبینه #تو_قدم_اول ، نه لذت میبره نه عشق بازیی اتفاق میفته ، تازه خسته هم میشه ، و بعد یک مدتی با خودش میجنگه که لابد آدم خوبی نیست که لذت نمیبره و آخرشم میزاره کنار چون واقعا میبینه خسته کننده میشه براش
باید راستشو بگیم به بچه ها ، بگیم نماز سخته ، تو قدم اول هم اصلا شیرین نیست و اصلا قرار نیست نماز بخونیم که لذت ببریم ، قراره با نماز خوندنمون خدا لذت ببره و بعد تو آغوشش جامون بده
همین جور بهت زده امیرحسینو نگاه میکردم ، اون افق دیدش تا کجا بود و من کجا ، اون به چه ظرافت هایی دقت میکردو من تو ظواهر مونده بودم
-من هیچ وقت بهشون نمیگم نماز با توجه بخون چون تو این سن اصلا درکی از توجه نمیتونن به اون صورتیکه منو تو داریم داشته باشند ، چون بچه اند به هزارو یک چیز حواسشون پرت میشه
این اول راه بهشون میگم نماز کلش ادبه ، تو کل نماز باید نشون بدیم که از خدا حساب میبریم و باید در مقابلش مودب باشیم همین
🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌸
┄•●❥ @salambaraleyasin1401
🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴
ارتباط با ما
https://eitaa.com/hoseiny110
🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸
🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸
🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸
🌸•°•🌸•°•🌸
🌸•°•🌸
🌸
✨﷽✨
#ࢪَنْجِ_عشـــق♥
بہ قلم ✍ : #میم_فࢪاهانے
#قسمت532
و چون تو زندگیش ، قبلا این ادب شبانه روز تمرین شده و تو وجودش نهادینه شده اونوقت براش راحت میشه
و بعد از یک مدت که تمام و کمال در برابر خدا ادب رو رعایت کردند خدا هم کم کم عشق و معرفتشو تو وجودشون میندازه و بعدها ان شاءلله لذتشم میبرند که اون جاش دیگه با ما نیست بسته به جَنَمِ خودشونه
منظورت از این که میگی نماز مودبانه باشه ینی چطوری باشه ؟؟؟
فقط نگام کرد ... و من نتونستم از نگاهش بخونم تو ذهنش چی میگذره
لابد با خودش میگفت ما رو باش برای کی داریم لالایی میخونیم ، این که هیچی حالیش نیست
- خب ... من اصلا تجربه ی مادر بودن نداشتم
- بله میدونم مامان خانوم ، منم این تجربه رو ندارم ولی چند وقته دراین مورد تحقیق و پرس و جو کردم و به نظرم این بهترین روشه و مطمئنم که اگه دستمون تو دست هم باشه بچه ها ی عالیی تربیت میکنیم
- امیدوارم
ماشینو روشن کردو یکم جلوتر جلوی دفتر خواستم پیاده شم که گفت ، جواب سوالت باشه برای بعد از ظهر که اومدیم خونه
- باشه خیلی مشتاقم بدونم ، مواظب خودت باش
- تو هم همینطور عزیزم
اونروز نمیدونم چرا حواسم پرت حرفای امیرحسین بود ، دلم میخواست سریع کارم تموم بشه و برگردم خونه
و چقدر تو این مدت کوتاهی که از شروع زندگیمون میگذره ، روز به روز بیشتر علاقه مند میشدم که از دید اون به همه چی نگاه کنم ، کمتر کسی این نگرش موشکافانه رو داشت ، دوست داشتم مدام برام حرف بزنه و من به عمق عقایدو تفکراتش دست پیدا کنم
وقتی کلید انداختمو وارد خونه شدم بچه ها داشتند مشقاشونو مینوشتند و اون وروجک دوست داشتنی ، زینب هم پا به پاشون مینوشت
با خاله احوالپرسی کردمو مانتو و چادرمو درآوردمو نشستم کنارشون ،
دیگه بالا نرفتم که امیرحسینو بیدار نکنم
- زینب : خاله امیرمحمد به منم سرمشق داده ، ببین خوب نوشتم
- بله عالیییییه
باید برم براتون برچسب آفرین بگیرم که هر وقت مشقاتونو خوب نوشتید براتون بزنم
- امیرعلی : خاله عوض برچسب ازون نقاشی کوچولوها پایین دفترمون بکش
- اگه شما بخواین چشم ، فقط چون خیلی سختم میشه اگر عالی بنویسید میکشم
- باشه
- خاله شکوه : مریم جان عزیزم حالا که اومدی ، من دیگه برم
- دستتون درد نکنه خاله جون زحمت کشیدید ، صبر کنید برم بالا امیرحسینو بیدار کنم برسونتون
- نه مریم جان خودم میرم بنده خدا هر روز منو میبره تا خونه شرمنده میشم ، بزار بخوابه
- آخه ناراحت میشه پیاده برید
- قربونت بشم ، خریدم دارم آسه آسه میرم
و اومدم برم بدرقه که اجازه ندادو خداحافظی کردو رفت
یکم که همراه بچه ها میوه خوردیمو چشم امیرحسینو دور دیدمو با امیرمحمد ریاضی کار کردم بالاخره از بالا اومد پایین
براش چایی ریختمو با توت خشک آوردم
🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌸
┄•●❥ @salambaraleyasin1401
🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴
ارتباط با ما
https://eitaa.com/hoseiny110
یکی ی دونهی خدا.mp3
2.81M
#یک_دقیقه_حرف_حساب(۵)
💥یکی یه دونهی خدا!
• من چرا باید نماز بخونم؟ خدا که به نماز من احتیاجی نداره!
#استاد_پناهیان
. ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐
↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
5.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماشاءالله به شما 🥰😘
سلام صبحتون بخیر 👧👧
. ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐
↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
https://digipostal.ir/hassanaskari
میلاد امام حسن عسگری بر شما عزیزان مبارک ♥️🌺